Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (6 milliseconds)
English
Persian
bank holidays
تعطیلات بانکی
Other Matches
clearing banks
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
clearing bank
بانکی که چکها را نقد میکند بانکی که چکها را می پردازد
holiday
تعطیلات
hols
مخفف تعطیلات
to take leave
به تعطیلات رفتن
to take a vacation
به تعطیلات رفتن
get away from it all
<idiom>
به تعطیلات رفتن
bank holidays
تعطیلات رسمی
holiday at the seaside
[British]
تعطیلات در کنار دریا
legal holiday
تعطیلات رسمی وقانونی
vacationist
گشتگر ایام تعطیلات
vacationer
گشتگر ایام تعطیلات
Weekend
تعطیلات آخر هفته
holiday by the seaside
[British]
تعطیلات در کنار دریا
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ?
تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
holiday cottage
ویلای اجاره ای برای تعطیلات
I am here on holiday.
من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
Bang went our annul holidays.
تعطیلات سالانه ماهم مالیده (ملغی شد)
I'm really looking forward to the weekend.
من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
bank holiday
هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
So much for our holiday.
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
That's the end of our holiday.
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
bank check
چک بانکی
consortium of bankers
کنسرسیوم بانکی
banker's bill
صورتحساب بانکی
bank transfers
انتقالات بانکی
bank reserves
ذخایر بانکی
bank reserves
اندوختههای بانکی
bank loan
وام بانکی
change over
انتقال بانکی
account with
[at]
a bank
حساب بانکی
bank bond
ضمانت بانکی
bank discount
تنزیل بانکی
bank discount
تخفیف بانکی
bank account
حساب بانکی
bank discount
سپردههای بانکی
bank draft
برات بانکی
bank draft
حواله بانکی
bank deposit
سپرده بانکی
bank bill
حواله بانکی
bank charge
هزینههای بانکی
bank charges
هزینههای بانکی
bank advance
وام بانکی
bank acceptance
قبولی بانکی
bank credit
اعتبار بانکی
bank rate
نرخ بانکی
bank accounts
حساب بانکی
bank statements
صورتحساب بانکی
bank expansion
گسترش بانکی
bank failure
ورشکستگی بانکی
bank commission
کارمزد بانکی
bank liabilities
بدهیهای بانکی
banking
کار بانکی
clearings
تهاتر بانکی
bank guarantee
ضمانت بانکی
bank liabilities
تعهدات بانکی
clearing
تهاتر بانکی
bank giro
جیروی بانکی
bank pass book
دفترچه بانکی
bank contraction
انقباض بانکی
bank statement
صورتحساب بانکی
bank interest
بهره بانکی
clearings
نقل وانتقال بانکی
liabilities
تعهد موجودی بانکی
liability
تعهد موجودی بانکی
bank statements
صورت حساب بانکی
bank statement
صورت حساب بانکی
checking accounts
حساب جاری بانکی
checking account
حساب جاری بانکی
volume of bank credit
حجم اعتبارات بانکی
letter of credit
اعتبار نامه بانکی
bank guarantee
ضمانت نامه بانکی
banking deposit account
حساب سپرده بانکی
bank development
گسترش شبکه بانکی
bank rate
نرخ بهره بانکی
clearing
نقل وانتقال بانکی
joint account
حساب بانکی مشترک
giro
خدمات بانکی اداره پست
bank paper
چک تضمین شده سفته بانکی
negotiating bank
بانکی که اسناد را معامله میکند
discount rate
نرخ ثابت نزول بانکی
time deposit
سپردهء بانکی مدت دار
cashed
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
cashing
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
penny bank
بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
giros
خدمات بانکی اداره پست
I deposited the money in my bank account .
پول را به حساب بانکی ام ریختم
bankable
قابل نقل وانتقال بانکی
cashes
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
bankbook
دفترحساب بانک دفترچه بانکی
cash
حواله پستی تلگرافی یا بانکی
advising bank
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
demand deposit
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
30% down payment against bank guaranty
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
land bank
بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
over-the-counter interbank transactions
داد و ستد بین بانکی در خارج از بورس
pasch
عید فصح تعطیلات عید پاک
excess preserves
اندوخته بانکی بیش از حدی که قانونا" لازم است
trust company
شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
holographic image
[ذخیره داده به صورت تصویری که بعدا توسط بانکی از خانه های نوری و لیزر خوانده میشود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com