English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English Persian
riddle تفسیریا بیان کردن
riddles تفسیریا بیان کردن
Other Matches
to speak [things indicating something] بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
say بیان کردن
utter بیان کردن
voice بیان کردن
imparting بیان کردن
tells بیان کردن
impart بیان کردن
telling-off بیان کردن
tell بیان کردن
says بیان کردن
set forth بیان کردن
set out بیان کردن
imparted بیان کردن
imparts بیان کردن
to set forth بیان کردن
frame بیان کردن
bubbles بیان کردن حباب
bubbling بیان کردن حباب
bubble بیان کردن حباب
restating مجددا بیان کردن
detail یات را بیان کردن
bubbled بیان کردن حباب
run on بتفصیل بیان کردن
expressing بیان کردن اداکردن
expresses بیان کردن اداکردن
expressed بیان کردن اداکردن
quantifies چندی بیان کردن
quantify چندی بیان کردن
quantifying چندی بیان کردن
quantified چندی بیان کردن
express بیان کردن اداکردن
restates مجددا بیان کردن
sound off <idiom> عقاید را بیان کردن
detailing یات را بیان کردن
restated مجددا بیان کردن
restate مجددا بیان کردن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
worded بالغات بیان کردن
sound off ازادانه بیان کردن
word بالغات بیان کردن
pronounces رسما بیان کردن ادا کردن
pronounce رسما بیان کردن ادا کردن
language بصورت لسانی بیان کردن
verbalised بصورت شفاهی بیان کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
languages بصورت لسانی بیان کردن
represent بیان کردن نشان دادن
represented بیان کردن نشان دادن
verbalized بصورت شفاهی بیان کردن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
verbalises بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize بصورت شفاهی بیان کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
give نسبت دادن به بیان کردن
verbalising بصورت شفاهی بیان کردن
synopsize بصورت مجمل بیان کردن
verbalizing بصورت شفاهی بیان کردن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
gives نسبت دادن به بیان کردن
verbalizes بصورت شفاهی بیان کردن
to set out بیان کردن شرح دادن
represents بیان کردن نشان دادن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
sneering پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrases نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrasing نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneered پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
to speak volumes [for] کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
To speake in great detail. مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
caveatemptor اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
macro کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
SGML استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
alphabetize به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
rhetoric علم معانی بیان معانی بیان
authentication استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quote نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted نقل بیان کردن نشان نقل قول
scanned شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
cross examination به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
diction بیان
interpretation بیان
expression بیان
expositions بیان
expressions بیان
statements بیان
exposition بیان
experssion بیان
interpretations بیان
declarations بیان
locutions بیان
verbiage [American English] بیان
locution بیان
explanation بیان
declaration بیان
explication بیان
statement بیان
dite بیان
diction بیان
word choice بیان
say so بیان
say-so بیان
averment بیان
wording بیان
dit بیان
choice of words بیان
quotations بیان
quotation بیان
pronunciations بیان
pronunciation بیان
recitation بیان
wording بیان
rhetorically بیان
say-so حق بیان
say so حق بیان
explanations بیان
recitations بیان
fair spoken خوش بیان
mentioned <adj.> <past-p.> بیان شده
numbers بیان کیفیت
remarking افهار بیان
named <adj.> <past-p.> بیان شده
mouths مدخل بیان
remarks افهار بیان
termed <adj.> <past-p.> بیان شده
lip سخن بیان
simply stated به بیان کوتاه
number بیان کیفیت
remarked افهار بیان
statements بیان وضعیت
fluidity سلاست بیان
intonations بیان با الحان
intonation بیان با الحان
anticlimaxes بیان قهقرایی
freedom of experssion ازادی بیان
fluidity روانی بیان
self-expression بیان حال
shibboleth بیان رایج
shibboleths بیان رایج
mouthed مدخل بیان
mouthing مدخل بیان
mouth مدخل بیان
expessible قابل بیان
expounder بیان کننده
expressible به بیان درامدنی
remark افهار بیان
stated <adj.> <past-p.> بیان شده
appositive عطف بیان
licorice شیرین بیان
presentment بیان حضور
diction طرز بیان
statement بیان وضعیت
eloquence علم بیان
expresses بیان یا شرح
inexpressibility بیان ناپذیری
expressed بیان یا شرح
dictograph بیان نگار
anticlimax بیان قهقرایی
restatements بیان مجدد
express بیان یا شرح
account بیان علت
verbalization بیان شفاهی
expressing بیان یا شرح
liquorice شیرین بیان
formulation بیان ریاضی
paradox بیان مغایر
paradoxes بیان مغایر
apposition عطف بیان
sweet root شیرین بیان
restatement بیان مجدد
enunciative بیان کننده
said بیان شده
stater بیان کننده
verbalization بیان کلامی
declaratory متضمن بیان
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
rhetoricians اموزگار معانی بیان
undermentioned <adj.> بیان شده در پایین
word picture بیان یا شرح روشن
rhetorician اموزگار معانی بیان
abovementioned <adj.> بیان شده در بالا
academic freedom آزادی عمل و بیان
euphuism بیان مطنطن لفافی
polarities بیان جهت جریان یک شی
causal بیان کننده علت
anticlimactic مربوط به بیان قهقرایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com