English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
indistributable تقسیم نشدنی
Other Matches
unappeasable اقناع نشدنی راضی نشدنی
incondensable خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
inconsumable سوخته نشدنی تمام نشدنی
insupressive پامال نشدنی موقوف نشدنی
incorrodible خورده نشدنی سائیده نشدنی
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
indissoluble اب نشدنی
inductile خم نشدنی
indiminishable کم نشدنی
insoluble حل نشدنی
impractical نشدنی
infeasible نشدنی
impalpability حس نشدنی
irresolvable حل نشدنی
irresoluble اب نشدنی
indissoluble حل نشدنی
inexecutable <adj.> نشدنی
insolvable حل نشدنی
impracticable <adj.> نشدنی
unfeasible <adj.> نشدنی
inextricable حل نشدنی
insoluble ماده حل نشدنی
insatiably سیر نشدنی
indefeasible الغاء نشدنی
insatiate سیر نشدنی
tameless رام نشدنی
indefeasibility الغاء نشدنی
indecomposable فاسد نشدنی
unmanageable رام نشدنی
indeclinable صرف نشدنی
intractable رام نشدنی
inconvincible ملزم نشدنی
indefectible خراب نشدنی
insatiable سیر نشدنی
inextinguishable خاموش نشدنی
inexhaustibility تهی نشدنی
invincible مغلوب نشدنی
inexecutable اجرا نشدنی
ineffaceable پاک نشدنی
indomitable رام نشدنی
indocile رام نشدنی
indiscernible دیده نشدنی
inseparable جدا نشدنی
unprintable چاپ نشدنی
imperishable فاسد نشدنی
invisible دیده نشدنی
unforgettable فراموش نشدنی
indigestive هضم نشدنی
ineligible شامل نشدنی
inconvincible متقاعد نشدنی
inexorable نرم نشدنی
immiscible مخلوط نشدنی
illegibility خوانده نشدنی
ineradicable قلع نشدنی
indefatigable خسته نشدنی
indefinable توصیف نشدنی
indefinably توصیف نشدنی
incorruptible فاسد نشدنی
insurmountable بر طرف نشدنی
impracticable اجراء نشدنی
an inflexible rod of iron میل خم نشدنی
an impossible act کار نشدنی
inapplicable اجرا نشدنی
impenetrable سوراخ نشدنی
incalculable شمرده نشدنی
immiscible امیخته نشدنی
implacability ارام نشدنی
incompressible فشرده نشدنی
impierceable سوراخ نشدنی
incommutable سبک نشدنی
incognizable شناخته نشدنی
incodensable منقبض نشدنی
inapproachable نزدیک نشدنی
impregnability تسخیر نشدنی
implacability نرم نشدنی
inexorable تسلیم نشدنی
unrelenting تسلیم نشدنی
ineradicable ریشه کن نشدنی
imperforable سوراخ نشدنی
impalpable لمس نشدنی
impenetrable داخل نشدنی
never to be forgotten فراموش نشدنی
invictive مغلوب نشدنی
intractile کشیده نشدنی
quenchless خاموش نشدنی
insuppresible موقوف نشدنی
inviolate غصب نشدنی
haunting فراموش نشدنی
unerring اشتباه نشدنی
non-starter کار نشدنی
imperceptible دیده نشدنی
irradicable ریشه کن نشدنی
of proof سوراخ نشدنی
next to impossible تقریبا نشدنی
indelible پاک نشدنی
irresuscitable زنده نشدنی
irresoluble رها نشدنی ول
never say die رام نشدنی
irremovable معزول نشدنی
irrelievable رها نشدنی
irrefragable تسلیم نشدنی
nonrecurring تجدید نشدنی
non-starters کار نشدنی
unflappable مایوس نشدنی
infusible گداخته نشدنی
irrepressible خوابانده نشدنی
infrangible خرد نشدنی
irrepressible مطیع نشدنی
inexecutable <adj.> انجام نشدنی
unfeasible <adj.> انجام نشدنی
infintesimal جزخرد نشدنی
insatiability اقناع نشدنی
insolubly بطور حل نشدنی
inburnt پاک نشدنی
insolubility حل نشدنی ناگذاری
impracticable <adj.> انجام نشدنی
irretractile جمع نشدنی
unfailing تمام نشدنی
nonerasable storage حافظه پاک نشدنی
nonerasable storage انباره پاک نشدنی
unmanagesble رام نشدنی شرور
indelible محو نشدنی ماندگار
irredeemable باز خرید نشدنی
noninterchanging states حالتهای تعویض نشدنی
irreducible ناکاستنی ساده نشدنی
unrelenting بیرحم نرم نشدنی
an inseparable prefix سر واژه جدا نشدنی
impossible امکان نا پذیر نشدنی
prohibited risk خطر بیمه نشدنی
illimitable نامحدود محدود نشدنی
immiscibility حالت مخلوط نشدنی
ineffaceably بطور پاک نشدنی
indelibly بطور پاک نشدنی
indomitably بطور رام نشدنی
impregnability استواری ابستن نشدنی
irremovable برداشته نشدنی ثابت
irrecoverably بطور وصول نشدنی
inseparably بطور جدا نشدنی
unequivocally صریح اشتباه نشدنی
irreconcilable جور نشدنی ناسازگار
ireversible دگرگون نشدنی بر نگشتنی
insuppresible نخواباندنی پامال نشدنی
indissolubly بطور منحل نشدنی
indelibility پاک نشدنی بودن
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
ineffaceable محو نشدنی ماندگار
intractably بطور رام نشدنی
incalculably بطور شمرده نشدنی
unequivocal صریح اشتباه نشدنی
inextinguishably بطور خاموش نشدنی
infintesimal کوچک خرد نشدنی
indissoluble منحل نشدنی ماندگار
nonperishable items اقلام فاسد نشدنی
unfrequented دور افتاده تکرار نشدنی
weatherproof خراب نشدنی در اثر هوا
interminable تمام نشدنی بسیار دراز
irreparable مرمت ناپذیر خوب نشدنی
incorrigible بهبودی ناپذیر درست نشدنی
insuperable شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
incorruptible فساد نا پذیر منحرف نشدنی
indestructible از میان نرفتنی نابود نشدنی
inexhaustible پایان نا پذیر تهی نشدنی
inexcitable دیر غضب تهیج نشدنی
unbeatable شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
drainless پایان ناپذیر تمام نشدنی
infeasible غیر عملی اجراء نشدنی
irreclaimable بازیافت نکردنی درست نشدنی
immitigable سبک نشدنی تسکین ندادنی
impossibility عدم امکان کار نشدنی
nonexpendable غیر استهلاکی مصرف نشدنی
incompressible فشار نا پذیر خلاصه نشدنی
incompressible کوچک نشدنی غیر قابل تلخیص
irresolvable غیر قابل تجزیه جدا نشدنی
irrepealable غیر قابل الغاء باطل نشدنی
unfaling تمام نشدنی کم نیامدنی پایدار با وفا
inappeasable غیر قابل تسکین قانع نشدنی
inconvincible اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
indefeasibly بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
sunfast محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
dry contact اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
red letter مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
ineradicably بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
marking ink مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
apportionment تقسیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com