Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
point contact |
تماس نقطهای |
|
|
Other Matches |
|
de bounce |
جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود |
touches |
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس |
touch |
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس |
double row spot welding |
جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه |
Thanks for calling back. |
با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.] |
contact point |
وسیله تماس نقطه اخذ تماس |
ring |
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد. |
amplifying report |
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن |
originated |
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد |
originates |
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد |
originate |
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد |
originating |
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد |
pin point |
نقطهای |
spot welding |
جوشکاری نقطهای |
pinpoint target |
هدف نقطهای |
multipoint line |
خط چند نقطهای |
point group |
گروه نقطهای |
point particle |
ذره نقطهای |
multipoint |
چند نقطهای |
point target |
اماج نقطهای |
point discharge |
تخلیه نقطهای |
point elasticity |
کشش نقطهای |
point estimate |
براورد نقطهای |
point defect |
نقص نقطهای |
point contact |
کنتاکت نقطهای |
point estimation |
تخمین نقطهای |
point estimation |
براورد نقطهای |
point function |
تابع نقطهای |
point imperfection |
ناکاملی نقطهای |
point indentification |
هویت نقطهای |
point load |
بار نقطهای |
point charge |
بار نقطهای |
point operation |
عمل نقطهای |
spot welding |
جوش نقطهای |
bridge spot weld |
جوشکاری نقطهای |
two point threshold |
استانه دو نقطهای |
dot matrix |
ماتریس نقطهای |
dot product |
ضرب نقطهای |
dot matrix printer |
چاپگر با ماتریس نقطهای |
dot matrix printers |
چاپگر با ماتریس نقطهای |
dot matrix character |
کاراکتر ماتریس نقطهای |
rpbis |
همبستگی دو رشتهای نقطهای |
point contact rectifier |
یکسو کننده نقطهای |
multipoint circuit |
مدار چند نقطهای |
diglottic stimulation |
تحریک دو نقطهای زبان |
dichoglottic stimulation |
تحریک دو نقطهای زبان |
lattice point group |
گروه نقطهای شبکه |
point biserial correlation |
همبستگی دو رشتهای نقطهای |
dot matrix printer |
چاپگر یا ماتریس نقطهای |
spot welding electrode |
الکترود جوشکاری نقطهای |
spot welding machine |
دستگاه جوش نقطهای |
dot matrix printers |
چاپگر یا ماتریس نقطهای |
single row spot welding |
جوشکاری نقطهای سری |
known datum point |
نقطهای با مختصات وگرای معلوم |
welded contact rectifier |
یکسو کننده نقطهای جوش شده |
terminal |
نقطهای در شبکه که پیام ارسال یا دریافت میشود |
terminals |
نقطهای در شبکه که پیام ارسال یا دریافت میشود |
grazing point |
نقطهای که مسیر گلوله به مانع برخورد میکند |
previous spot |
نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده |
head spot |
نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد |
phantom section |
خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود |
check point |
نقطهای است برای زمانگیری قسمتی از مسابقه اتومبیلرانی |
lunitidal interval |
فاصله زمانی بین عبور ماه از نقطهای وایجادمد در ان نقطه |
turning point |
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود |
turning points |
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود |
dieresis |
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد |
popeye |
در رهگیری هوایی یعنی درداخل ابر هستم یا نقطهای که دید کور است |
diaeresis |
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد |
real stagnation point |
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود |
center of gyration |
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید |
collimate |
تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس |
contingence |
تماس |
ding |
تماس |
line of contact |
خط تماس |
contact line |
خط تماس |
contact |
تماس |
contacting |
تماس |
contacted |
تماس |
tangency |
تماس |
taction |
تماس |
impact |
تماس |
impinging |
تماس |
tangent |
تماس |
contacts |
تماس |
tangents |
تماس |
impacts |
تماس |
epicycloid |
منحنی ترسیم شده بر نقطهای درمحیط دایره ثابتی که درخارج دایره بچرخد |
Keep in touch! <idiom> |
در تماس باش! |
angle of contact |
زاویه تماس |
corps a corps |
تماس بدنی |
zone of contact |
ناحیه تماس |
contact surface |
سطح تماس |
contiguity |
برخورد تماس |
area contact |
سطح تماس |
contact lost |
تماس قطع شد |
contact patrol |
گشتی تماس |
contact point |
قطب تماس |
contact diameter |
قطر تماس |
contact pressure |
فشار تماس |
contact angle |
زاویه تماس |
communicator |
شخص در تماس |
contact area |
سطح تماس |
contact flange |
فلانژ تماس |
contact party |
گروه تماس |
contact ratio |
نسبت تماس |
tuch |
تماس دادن با |
point of contact |
نقطه تماس |
going on |
نزدیکی تماس |
skimmed |
تماس اندک |
skim |
تماس اندک |
interactional points |
نقاط تماس |
line to line fault |
تماس خطوط |
to bring into contact |
تماس دادن |
movement to contact |
حرکت به تماس |
finishes |
تماس انتهایی |
finish |
تماس انتهایی |
shock hazard |
خطر تماس |
skims |
تماس اندک |
to be in rapport |
تماس داشتن |
to be in contact |
تماس داشتن |
contact area |
منطقه تماس |
galvanism |
تماس برق بابدن |
touch panel |
صفحه حساس به تماس |
to keep in touch with any one |
باکسی تماس داشتن |
tuch |
سر زدن تماس داشتن |
touch sensitive panel |
صفحه حساس به تماس |
osculation |
تماس اشتراک صفات |
osculatory |
وابسته به بوسه یا تماس |
touch sensitive tablet |
تابلو حساس به تماس |
movement to contact |
حرکت به اخذ تماس |
get in touch with someone <idiom> |
باکسی تماس گرفتن |
grazing point |
نقطه تماس با مانع |
telebrief |
تماس مستقیم تلفنی |
contact print |
چاپ به طریقه تماس |
synapse |
محل تماس دوعصب |
look in on <idiom> |
تماس حاصل کردن |
contact report |
گزارش اخذ تماس |
youch sensitive screen |
صفحه حساس به تماس |
contacting |
تماس یافتن تماسی |
phoned |
پاسخ به تماس در تلفن |
contacted |
تماس یافتن تماسی |
action on the blade |
تماس با شمشیر حریف |
phones |
پاسخ به تماس در تلفن |
contacts |
تماس یافتن تماسی |
phone |
پاسخ به تماس در تلفن |
phoning |
پاسخ به تماس در تلفن |
break off |
قطع تماس با دشمن |
contact |
تماس یافتن تماسی |
flat |
تماس دو لبه اسکیت |
flattest |
تماس دو لبه اسکیت |
contact fire |
انفجار در اثر تماس |
contact backlash |
دنده کور تماس |
contact behavior |
رفتار تماس جویانه |
callers |
شخصی که تقاضای تماس دارد |
osculate |
تماس نزدیک حاصل کردن |
contacting |
محل اتصال تماس گرفتن |
To establish( make) contact. |
تماس دایر ( برقرار ) کردن |
ground |
تماس دادن توپ با زمین |
contact |
محل اتصال تماس گرفتن |
contacted |
محل اتصال تماس گرفتن |
engagement |
تماس دو تیفه شمشیر درگارد |
caller |
شخصی که تقاضای تماس دارد |
faded |
تماس باهدف از بین رفت |
contact fire |
انفجارمین در اثر تماس با کشتی |
contacts |
محل اتصال تماس گرفتن |
contact with the net |
خطای تماس با تور والیبال |
advance to contact |
پیشروی برای اخذ تماس |
engagements |
تماس دو تیفه شمشیر درگارد |
contact report |
گزارش تماس با هواپیمای دشمن |
physical |
مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی |
lose track of <idiom> |
ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی |
Where can I contact Mr …. ? |
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟ |
brushes |
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن |
brush |
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن |
contacted |
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت |
whooshed |
صدای تماس جسم سریع با هوا |
whooshes |
صدای تماس جسم سریع با هوا |
contacting |
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت |
contact |
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت |
touch |
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان |
You can call me at ... [phone no.] <idiom> |
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید. |
contacts |
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت |
whoosh |
صدای تماس جسم سریع با هوا |
touches |
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان |
ground stroke |
ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین |
whooshing |
صدای تماس جسم سریع با هوا |
centroid |
در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است |
footprint |
قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد |
contacted |
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف |
contacting |
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف |
split the uprights |
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن |
contact |
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف |
split lean |
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین |
contacts |
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف |
footprints |
قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد |
punts |
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن |
punted |
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن |
first down |
اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس |
full pitch |
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین |
full toss |
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین |