English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
uptrend تمایل بسوی بالا
Other Matches
upsurge بسوی بالا موج زدن
into بسوی
to بسوی
at بسوی
towards بسوی
off بسوی
against بسوی
toward بسوی
earthward بسوی زمین
inpouring بسوی درون
over بسوی دیگر
over- بسوی دیگر
spaceward بسوی فضا
aport بسوی بندر
south wards بسوی جنوب
landward بسوی خشکی
off عازم بسوی
soiuth ward بسوی جنوب
landward بسوی زمین
onward بسوی جلو
east بسوی خاوررفتن
easterly بسوی شرق
skyward بسوی اسمان
seaward بسوی دریا
eastbound بسوی شرق
to put a bout بسوی دیگرگرداندن
selenotropic بسوی ماه
orientating توجه بسوی خاور
orientates توجه بسوی خاور
aslant بسوی سراشیب اریبی
orientate توجه بسوی خاور
propulsion فشار بسوی جلو
base running دویدن بسوی پایگاه
northwards بسوی شمال شمالا
introrsal رو کننده بسوی درون
introrse رو کننده بسوی درون
shootings شوت بسوی دروازه
shooting شوت بسوی دروازه
infalling ریزش بسوی درون
wester بسوی باختر رفتن
northward بسوی شمال شمالا
make for پیش رفتن بسوی
introvert بسوی درون کشیدن
introverts بسوی درون کشیدن
southwestwards بسوی جنوب غربی
goal kick شوت بسوی دروازه
sentimentality گرایش بسوی احساسات
earthbound متوجه بسوی زمین
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
introversion برگشت بسوی درون
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
southwestward بسوی جنوب غربی
indraft ریزش چیزی بسوی درون
westward بسوی باختر بطرف مغرب
westwards بسوی باختر بطرف مغرب
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
indraght ریزش چیزی بسوی درون
adductive استشهادی بسوی محور کشنده
plinking تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
south بسوی جنوب نیم روز
continuation حرکت مداوم بسوی سبد
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward بسوی محل شروع اسب دوانی
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
send down پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
To go cap in hand to someone. دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
delayed steal دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
nisus تمایل
would تمایل
proclivity تمایل
leaning تمایل
leanings تمایل
pendulum تمایل
tendency تمایل
recumbency تمایل
disposition تمایل
left justification تمایل به چپ
addictedness تمایل
liking تمایل
proneness تمایل
sentiment تمایل
gravitation تمایل
propensity تمایل
intentions تمایل
aclinic بی تمایل
intention تمایل
month's mind تمایل
pendulums تمایل
appetency تمایل
trepan تمایل
propensities تمایل
orientation تمایل
declination تمایل
unwilling بی تمایل
disinclined بی تمایل
proclivities تمایل
tendencies تمایل
trend تمایل
appetence تمایل
trends تمایل
appetence or tency تمایل
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
inclining تعظیم تمایل
leaned تمایل داشتن
propensities تمایل طبیعی
veins حالت تمایل
leans تمایل داشتن
lean تمایل داشتن
inclination تمایل شیب
portraint orientation تمایل عمودی
trepan تمایل داشتن
aptitude تمایل طبیعی
aptitudes تمایل طبیعی
the herd instinct تمایل بگروه
sinistral تمایل بچپ
hang تردید تمایل
hangs تردید تمایل
work effort تمایل به کار
declinatory دارای تمایل
propensity تمایل طبیعی
tilt کجی تمایل
self immolation تمایل به خودکشی
predilection تمایل قبلی
reactive tendency تمایل واکنشی
predilections تمایل قبلی
caprice تمایل فکری
caprices تمایل فکری
vein حالت تمایل
streak تمایل میل
streaks تمایل میل
streaking تمایل میل
preoccupation تمایل شیفتگی
tilted کجی تمایل
preoccupations تمایل شیفتگی
antipathetic فاقد تمایل
predispostion تمایل قبلی
fantasies میل تمایل
fantasy میل تمایل
affect تمایل داشتن
proclivity to steal تمایل بدزدی
affects تمایل داشتن
disinclination عدم تمایل
propend تمایل داشتن
propensity to consume تمایل به مصرف
tilts کجی تمایل
streaked تمایل میل
falloff تمایل داشتن
central tendency تمایل به مرکز
landscape orientation تمایل افقی
list تمایل کجی
polarities تمایل قطبی
polarity تمایل قطبی
against his grain برخلاف تمایل او
fugitiveness تمایل به فرار
wish [would like] تمایل داشتن
gusts تمایل مزمزه
gust تمایل مزمزه
take to تمایل پیدا کردن به
turns تمایل تغییر جهت
to take a ply تمایل پیدا کردن
turn تمایل تغییر جهت
low marginal propensity to cunsume تمایل ارام به مصرف
rapprochement نزدیکی تمایل بدوستی
tendency toward something تمایل به سوی چیزی
propensity to do evil تمایل به بدی کردن
yen تمایل رغبت شدید
take to تمایل پیدا کردن
express willingness اظهار تمایل کردن
biases تمایل بیک طرف
tilt angle زاویه تمایل به طرفین
bias تمایل بیک طرف
argumentativeness تمایل یاعادت به جدال
odds تمایل بیک سو احتمالات
kindlily با تمایل به مهربانی مهربانانه
evasiveness تمایل به طفره یاگریز
hade تمایل پیدا کردن
marginal propensity to expend تمایل نهائی به مخارج
proclivity تمایل طبیعی بچیز بد
marginal propensity to absorb تمایل نهائی به جذب
proclivities تمایل طبیعی بچیز بد
inclination for any thing تمایل یا میل بچیزی
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
helm تمایل قایق به انحراف از مسیر
adductor تمایل عضو بطرف محور
heredity تمایل برگشت باصل توارث
helms تمایل قایق به انحراف از مسیر
diminishing utility قانون تقلیل تمایل به مصرف
diathesis تمایل یا حساسیت نسبت به چیزی
frigid دارای اندکی تمایل جنسی
worldliness تمایل به ماده پرستی و جسمانیت
declaration of intention افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com