English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
alignment تنظیم انطباق
alignments تنظیم انطباق
Other Matches
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
coincidence انطباق
coincidences انطباق
accommodations انطباق
accommodation انطباق
adaptation انطباق
adaptations انطباق
self identity انطباق
conformity انطباق
adaption انطباق
superposition انطباق
brightness adaptation انطباق با درخشندگی
scotopic adaptation انطباق با تاریکی
adaptability انطباق پذیری
adaptability قابلیت انطباق
superposable قابل انطباق
unadapted انطباق نایافته
superimposable انطباق پذیر
synchrony انطباق تقارن
sensory adaptation انطباق حسی
light adaptation انطباق با روشنایی
nonsuperimposable انطباق ناپذیر
coincidence اقتران انطباق
social adaptiveness انطباق اجتماعی
matching stub مفتول انطباق
coincident current با انطباق جریان
dark adaptation انطباق با تاریکی
coincidences اقتران انطباق
decency انطباق بامورد
adaptable انطباق پذیر
goodness of fit میزان انطباق
adaptometer انطباق سنج
absolute accommodation انطباق مطلق
adaptation level سطح انطباق
suit تعقیب انطباق
adaptation time زمان انطباق
adjustability درجه انطباق
adaptation syndrome نشانگان انطباق
visual adaptation انطباق دیداری
suits تعقیب انطباق
suited تعقیب انطباق
synchronised انطباق زمانی داشتن
synchronises انطباق زمانی داشتن
synchronising انطباق زمانی داشتن
synchronize انطباق زمانی داشتن
synchronizes انطباق زمانی داشتن
synchronism ایجاد همزمانی انطباق
parallax اختلاف منظر انطباق
general adaptation syndrome نشانگان انطباق عمومی
aberration عدم انطباق کانونی
suit the punishment to the crime انطباق مجازات بر جرم
associable معاشرتی انطباق پذیر
sovietization انطباق با رژیم شوروی
coincidence adjustment تعیین مسافت به وسیله انطباق
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
self adjustment انطباق خود بامحیط یا چیز دیگری
compatability قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
formalization انطباق با ایین واداب فاهری رسمی سازی
reseau شبکه بندی کردن عکس برای انطباق ان با نقشه
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
go no go اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
electromagnetic compatability قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
leninism اصول عقاید لنین مارکسیسم با تفسیر واستنباطی که لنین از ان به منظور انطباق با ایدئولوژی مذکور با وضع روسیه کرده است
rationalization انطباق با اصول عقلانی عقلانی کردن
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
forward overlap پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
adjustment تنظیم
alignments تنظیم
alignment تنظیم
timing تنظیم
adjustments تنظیم
regularization تنظیم
set out تنظیم
calibration تنظیم
spreading تنظیم
regulation تنظیم
shaping regulating تنظیم
formulation تنظیم
regiment تنظیم کردن
purity adjustment تنظیم خلوص
inductive tuning تنظیم القائی
indicement تنظیم ادعانامه
pressure regulator شیر تنظیم
pressure adjustment تنظیم فشار
formulates تنظیم کردن
hand regulation تنظیم با دست
preset پیش تنظیم
precision adjustment تنظیم دقیق
regiments تنظیم کردن
range calibration تنظیم مسافت
range adjustment تنظیم برد
range of adjustment ناحیه تنظیم
make out تنظیم کردن
pilot valve سوپاپ تنظیم
lineup تنظیم کردن
line regulator تنظیم کننده
levelling screw پیچ تنظیم
adjusts تنظیم کردن
lay down تنظیم کردن
jack screw پیچ تنظیم
adjusting تنظیم کردن
initial adjustment تنظیم صفر
adjust تنظیم کردن
inductive tuning تنظیم پرمئابیلیته
range adjustment تنظیم مسافت
method of drawing up طرز تنظیم
regulator تنظیم کننده
automatic regulation تنظیم خودکار
body alinement تنظیم بدن
frame تنظیم کردن
caliper setting تنظیم پرگار
cam type regulation تنظیم بادامکی
carburetor adjustment تنظیم کاربراتور
cascade control تنظیم زنجیری
check gate دریچه تنظیم
check valve شیر تنظیم
classifying تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
regulation پهنه تنظیم
air adjustment تنظیم هوا
adjusted تنظیم شده
family planning تنظیم خانواده
adjustable قابل تنظیم
adjustable تنظیم پذیر
regulators تنظیم کننده
adjusability قابلیت تنظیم
adjusting point نقطه تنظیم
adjustment of fire تنظیم تیر
adjustment of rools تنظیم غلطک
electronic tuning تنظیم الکترونی
expanded contrast تنظیم کنتراست
conduction هدایت تنظیم
fine adjustment تنظیم فریف
fine adjustment تنظیم دقیق
fine setting تنظیم دقیق
fine setting تنظیم میکرومتری
indictments تنظیم کیفرخواست
indictments تنظیم ادعانامه
indictment تنظیم کیفرخواست
indictment تنظیم ادعانامه
variability قابلیت تنظیم
focusing control تنظیم تمرکز
timing تنظیم وقت
electronic control تنظیم الکترونیکی
attend تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
corrector تنظیم کننده
crystal control تنظیم با بلور
regularizing تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
framer تنظیم کننده
thermostatic regulation تنظیم با دماپای
calibrates تنظیم کردن
to draw out تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
to make out تنظیم کردن
calibrated تنظیم کردن
adjustment تنظیم کردن
check دریچه تنظیم
calibrate تنظیم کردن
frequency tuning تنظیم فرکانس
tunably تنظیم پذیر
stup string رشته تنظیم
adjustments تنظیم کردن
thermoregulation تنظیم دمایی
adjustments تنظیم تطبیق
to put in to shape تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
calibrating تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
voltage regulation تنظیم ولتاژ
trigger control تنظیم با ماشه
tunable تنظیم پذیر
alignment صف بندی تنظیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com