English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 58 (4 milliseconds)
English Persian
abhorrence تنفر
disgust تنفر
disgusts تنفر
loathing تنفر
hatred تنفر
resentment تنفر
distaste تنفر
teen تنفر
detestation تنفر
disrelish تنفر
execration تنفر
repellence تنفر
Other Matches
misogyny تنفر از زن
abhorrently با تنفر
indignantly با تنفر
revulsion تنفر شدید
abhorrer تنفر کننده
dislikable قابل تنفر
dislikeable قابل تنفر
abhors تنفر داشتن از
mislike تنفر داشتن از
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
revulsive تنفر اور
abhorring تنفر داشتن از
abominated تنفر داشتن
abominates تنفر داشتن
abominating تنفر داشتن
abominate تنفر داشتن
hating نفرت تنفر
hates نفرت تنفر
abhorred تنفر داشتن از
abhor تنفر داشتن از
hated نفرت تنفر
hate نفرت تنفر
thumb one's nose <idiom> با تنفر نگاه کردن
the public [popular] odium تنفر مردم عمومی
detests تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting تنفر داشتن از بیزار بودن از
detest تنفر داشتن از بیزار بودن از
leave a bad taste in one's mouth <idiom> حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
prejudice agaiast a person بیزاری و تنفر بی جهت از کسی
nurse a grudge <idiom> احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
(the) creeps <idiom> احساس تنفر ویا ترس شدید
we abhor a traitor از شخص خائن تنفر و بیم داریم
booing صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
disliked بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
boos صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
dislike بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
booed صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
disliking بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
boh صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
not give someone the time of day <idiom> تنفر به اندازهای که از دیدن آنها چشم پوشی کنید
satiety of life بیزاری یا سیری از عمر [چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
revolts شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolt شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com