Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 207 (9 milliseconds)
English	Persian
accuser	تهمت زننده
accusers	تهمت زننده
accusant	تهمت زننده
appellant	تهمت زننده
calumnious	تهمت زننده
libelant	تهمت زننده
libellant	تهمت زننده
Other Matches
concussive	ضربت زننده صدمه زننده
scandal	تهمت تهمت زدن
scandals	تهمت تهمت زدن
libelled	تهمت
slander	تهمت
slandered	تهمت
libels	تهمت
libelling	تهمت
libeling	تهمت
libeled	تهمت
to stab in the back	تهمت
imputative	تهمت زن
false allegation	تهمت
false accusation	تهمت
delator	تهمت زن
delation	تهمت
information	تهمت
libel	تهمت
defamation	تهمت
accusations	تهمت
slurs	تهمت
scandals	تهمت
slanders	تهمت
accusal	تهمت
scandal	تهمت
slur	تهمت
slurring	تهمت
slurred	تهمت
recrimination	رد تهمت
accusation	تهمت
recriminations	رد تهمت
slandering	تهمت
scandalizing	تهمت ناروازدن به
accuses	تهمت زدن
scandalising	تهمت ناروازدن به
scandalized	تهمت ناروازدن به
scandalize	تهمت ناروازدن به
incriminated	تهمت زدن به
incriminates	تهمت زدن به
incriminating	تهمت زدن به
accuse	تهمت زدن
scandalised	تهمت ناروازدن به
scandalises	تهمت ناروازدن به
imputative	تهمت امیز
slander	تهمت یا افترا
slandering	تهمت یا افترا
slandered	تهمت زدن
slander	تهمت زدن
slanders	تهمت یا افترا
counter charge	تهمت متقابله
countercharge	تهمت متقابله
counterenarge	تهمت متقابله
criminative	تهمت امیز
slanders	تهمت زدن
inculpatory	تهمت امیز
calumny	بهتان تهمت
calumnies	بهتان تهمت
slandering	تهمت زدن
recrimination	تهمت متقابل
recriminations	تهمت متقابل
stigmatic	در معرض تهمت
stigmatist	در معرض تهمت
traducer	تهمت زن مفتری
noises	شایعه و تهمت
noise	شایعه و تهمت
slandered	تهمت یا افترا
accusing	تهمت آمیز
abusive	تهمت تعدی
criminal allegation	تهمت جزائی
incriminate	تهمت زدن به
scandalizes	تهمت ناروازدن به
to badmouth	تهمت زدن
mudslinger	تهمت زدن
tax	ملامت تهمت
taxed	ملامت تهمت
taxes	ملامت تهمت
bring off	از تهمت تبرئه شدن
to point the finger at somebody	به کسی تهمت زدن
bring a charge against someone	به کسی تهمت زدن
recriminative	پس دهنده بد گویی یا تهمت
task	تهمت زدن تحمیل کردن
tasks	تهمت زدن تحمیل کردن
self accusation	عمل تهمت زدن به خویشتن
inculpate	تهمت زدن به مقصر دانستن
trump up	دروغ بافتن تهمت زدن
she was shot for a spy	اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
smear word	عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
allegation [against somebody]	تهمت [اتهام] [در برابر کسی] [ قانون]
forbidding	زننده
clappers	کف زننده
percutient	زننده
scabrous	زننده
repeller	زننده
repercussive	پس زننده
loathful	زننده
hideous	زننده
odoriferous	زننده
pit a pat	زننده
applauder	کف زننده
beater	زننده
nauseam	زننده
unlovely	زننده
water repellent	پس زننده اب
shuffler	زننده
loathsome	زننده
wetter	نم زننده
striker	زننده
acrimonious	زننده
staring	زننده
starring	زننده
mordant	زننده
nastier	زننده
stinking	زننده
nasties	زننده
strikers	زننده
pungent	زننده
pinching	زننده
squalid	زننده
repellents	زننده
repellent	زننده
striking	زننده
strikingly	زننده
knockers	زننده
knocker	زننده
nippy	زننده
clapper	کف زننده
nastiest	زننده
poignant	زننده
vilest	زننده
bitten	زننده
viler	زننده
vile	زننده
tarts	زننده
tart	زننده
acrid	زننده
garish	زننده
biting	زننده
nasty	زننده
prickling	زننده
to sue somebody for libel [slander]	از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
harshest	ناگوار زننده
glares	روشنایی زننده
pricker	سیخ زننده
glared	روشنایی زننده
crying	جار زننده
sharp	زننده زیرک
glare	روشنایی زننده
malodor	بوی زننده
pacer	گام زننده
sharps	زننده زیرک
sharpest	زننده زیرک
napper	چرت زننده
repulsive	زننده تنفراور
caller	صدا زننده
callers	صدا زننده
tacker	کوک زننده
scintillating	جرقه زننده
tacker	میخ زننده
trudger	قدم زننده
ad nauseam	بسیار زننده
staring red	قرمز زننده
spicily	بطور زننده
slumberer	چرت زننده
revolting	بهم زننده
shouter	فریاد زننده
shackler	بخو زننده
sourish	به ترشی زننده
seasoner	ادویه زننده
seasoner	چاشنی زننده
scintillator	جرقه زننده
scintillant	جرقه زننده
scarifier	تیغ زننده
strider	گام زننده
picky	ضربه زننده
disturber	برهم زننده
dozer	چرت زننده
estimator	تخمین زننده
pickier	ضربه زننده
flagellator	شلاق زننده
flagellator	تازیانه زننده
flogger	تازیانه زننده
flogger	زننده شلاق
galssy	بی نور زننده
garishly	بطور زننده
pickiest	ضربه زننده
coruscant	برق زننده
repugnant	تنفرانگیز زننده
fizzy	جوش زننده
acrimoniousness	سخن زننده
bubbly	جوش زننده
bubbliest	جوش زننده
beater	کتک زننده
bubblier	جوش زننده
calumniator	افترا زننده
catterer	چهچه زننده
cornerman	زننده کرنر
gasper	نفس زننده
puddler	بهم زننده
harsh	ناگوار زننده
gaunt	زننده بی ثمر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com