English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
cheat تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheats تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
Other Matches
put the ball on the floor به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
coriolis effect اثرنیروی حاصله از چرخش زمین
rotation coefficients ضرایب مربوط به چرخش زمین که روی گلوله اثر دارد
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
waltz three سه چرخش که پای ازاد درانتهای هر چرخش تماس بازمین پیدا میکند
apparent wander انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
complete تکمیل
fulfillment تکمیل
complementarity تکمیل
compietion تکمیل
completion تکمیل
completes تکمیل
completing تکمیل
consummation تکمیل
supplementation تکمیل
entelechy تکمیل
fulfilment تکمیل
completed تکمیل
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
in progress of completion در دست تکمیل
fulfilled تکمیل کردن
fulfilling تکمیل کردن
fulfills تکمیل کردن
perfect تکمیل کردن
supplement تکمیل کردن
round تکمیل کردن
completing تکمیل کردن
make up تکمیل کردن
completes تکمیل کردن
fulfils تکمیل کردن
completed تکمیل کردن
augment تکمیل کردن
complete تکمیل کردن
fulfil تکمیل کردن
supplemented تکمیل کردن
supplements تکمیل کردن
roundest تکمیل کردن
to eke out تکمیل کردن
replete تکمیل انباشته
aucmented تکمیل شده
supplementing تکمیل کردن
finishing عملیات تکمیل
to post up تکمیل کردن
to top off تکمیل کردن
perfected تکمیل کردن
supplying تکمیل کردن
fill out تکمیل کردن
full load فرفیت تکمیل
make something happen تکمیل کردن
fulfill تکمیل کردن
carry into effect تکمیل کردن
put into effect تکمیل کردن
put inpractice تکمیل کردن
put ineffect تکمیل کردن
implement تکمیل کردن
finish تکمیل کردن
fill up تکمیل کردن
carry out تکمیل کردن
actualise [British] تکمیل کردن
actualize تکمیل کردن
perfects تکمیل کردن
finishes تکمیل کردن
perfecting تکمیل کردن
completion date تاریخ تکمیل
supply تکمیل کردن
augmented تکمیل کردن
supplied تکمیل کردن
back up تکمیل کردن
back-up تکمیل کردن
augmenting تکمیل کردن
carry ineffect تکمیل کردن
augments تکمیل کردن
processor تکمیل کننده
fullest تمام تکمیل
full تمام تکمیل
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
supplements تکمیل کننده اضافی
number completion test ازمون تکمیل اعداد
consolidation of position تکمیل ارایش مواضع
expletory جایگیر تکمیل کننده
sentence completion test ازمون تکمیل جمله
to fill up گرفتن تکمیل کردن
supplementing تکمیل کننده اضافی
filler point نقطه تکمیل ذخایر
supplement تکمیل کننده اضافی
complementary تکمیل کننده یکدیگر
expletives جایگیر تکمیل کننده
expletive جایگیر تکمیل کننده
picture completion test ازمون تکمیل تصویر
supplemented تکمیل کننده اضافی
lieu بجای
vice بجای
vice- بجای
per pro بجای
Instead of you بجای تو
vices بجای
in payment of بجای
in the room of بجای
in return for بجای
in lieu of بجای
in his stead بجای او
in exchange for بجای
vises بجای
instead of بجای
perfecting کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects کاملا رسیده تکمیل کردن
vapoware نرم افزار در حال تکمیل
pavilion roof شیروانی چهار کله تکمیل
perfected کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
supplemented تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplementing تکمیل کردن ضمیمه شدن به
supplement تکمیل کردن ضمیمه شدن به
to fill out تکمیل کردن توسعه دادن
supplements تکمیل کردن ضمیمه شدن به
autocomplete تکمیل شدن خودکار [کامپیوتر]
filler point نقطه تکمیل ذخیره انبار
consummative تکمیل کننده انجام دهنده
matures واجب الادا تکمیل کردن
consolidating station ایستگاه تکمیل کننده بار
supply تکمیل کردن موجودی ذخیره
frank drawing completion test ازمون تکمیل نقاشی فرانک
mature واجب الادا تکمیل کردن
concrete finishing machine دستگاه عملیات تکمیل بتن
supplying تکمیل کردن موجودی ذخیره
healy picture completion test ازمون تکمیل تصاویر هیلی
supplied تکمیل کردن موجودی ذخیره
instead بجای اینکه
instead of <conj.> بجای [بعوض]
he succeeded his father بجای پدرنشست
stead بجای بعوض
quid pro quos بجای عوض
in place of بجای درعوض
quid pro quo بجای عوض
elsewhere بجای دیگر
in somebody's place بجای کسی
instead of celebrating بجای جشن
for بجای از طرف
to pass for قلمدادشدن بجای
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
design development آماده سازی و تکمیل نقشه فرش
impersonify بجای شخص گرفتن
O.K. اصط لاحی که بجای
instead of the reverse بجای وارونه این
instead of vice versa بجای برعکس این
were i in his skin اگر بجای او بودم
back to your seats برگردید بجای خود
hardwired connection می بجای ورودی و سوکت
take your mirks فرمان بجای خود
instead of the other way around بجای برعکس این
on your marks فرمان بجای خود
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
If I were in your place. . . اگر بجای شما بودم …
ghost writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
instead of working بجای اینکه او کار بکند
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
ghost-writers کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
emergency complement جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
wick چیزی که بجای فتیله بکار رود
rational dress نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com