English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
Other Matches
centuries عده نظامی صد نفری گروهان صد نفری
century عده نظامی صد نفری گروهان صد نفری
disciplinary control board کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
vocalism سخنگویی
languages سخنگویی تکلم
language سخنگویی تکلم
percapita نفری
triumvier سه نفری
triumvirates سه نفری
triumvirate سه نفری
threesomes سه نفری
threesome سه نفری
trio سه نفری سه تایی
trios سه نفری سه تایی
threesomes بازی سه نفری
threesome بازی سه نفری
quintets پنج نفری
tandem درشکه دو نفری
tandems درشکه دو نفری
parley گفتگوی دو نفری
quintette پنج نفری
folie a deux جنون دو نفری
duumvirate حکومت دو نفری
duopoly انحصار دو نفری
single تنها یک نفری
parleys گفتگوی دو نفری
parleying گفتگوی دو نفری
parleyed گفتگوی دو نفری
quintet پنج نفری
dialogues مکالمهء دو نفری
dialogue مکالمهء دو نفری
counselling مشاوره دو نفری مشورت
stichomythia سوال وجواب در نفری
counsels مشاوره دو نفری مشورت
pleiad دسته هفت نفری
septet دسته هفت نفری
percapita بقرار هر نفری هر راس
counselled مشاوره دو نفری مشورت
counseled مشاوره دو نفری مشورت
decurion رئیس دسته ده نفری
delire a quatre هذیان چهار نفری
morris نوعی رقص شش نفری
counsel مشاوره دو نفری مشورت
morrice نوعی رقص شش نفری
heptarchy حکومت هفت نفری
septette دسته هفت نفری هفتگانه
madrigals سرود عاشقانه چند نفری
madrigal سرود عاشقانه چند نفری
tarantella رقص تند دو نفری ایتالیایی
strength قدرت رزمی استعداد نفری
roomette اتاقک یا کوپه یک نفری ترن
duumvir شریک رتبه حکومت دو نفری
petit jury هیئت منصفه دوازده نفری
strengths قدرت رزمی استعداد نفری
foursome بازی گلف چهار نفری
foursomes بازی گلف چهار نفری
rigadoon رقص نشاط انگیزدو نفری قرون 71 و 81
omber نوعی بازی ورق سه نفری اسپانیولی
ombre نوعی بازی ورق سه نفری اسپانیولی
squads گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
quadrille نوعی بازی ورق چهار نفری
rigaudon رقص نشاط انگیزدو نفری قرون 71 و 81
octet دسته خوانندگان یانوازندگان هشت نفری
squad گروه 5 نفری تیراندازان در مسابقه نوبتی
quadrilles نوعی بازی ورق چهار نفری
tetrarchy یکی از استانهای چهارگانه حکومت چهار نفری
string quartets ارکستر چهار نفری مرکب ازسازهای زهی
string quartet ارکستر چهار نفری مرکب ازسازهای زهی
quintet قطعه موسیقی مخصوص ساز و اواز پنج نفری
quintets قطعه موسیقی مخصوص ساز و اواز پنج نفری
quintette قطعه موسیقی مخصوص ساز و اواز پنج نفری
adagio رقص دو نفری که زن روی پنجهء پا میرقصد و بکمک مرد آهسته بهوا میپرد
talk صحبت
conversing صحبت
chitchat صحبت
collocutor هم صحبت
confabulation صحبت
parle صحبت
talked صحبت
colloquies صحبت
mouthing صحبت
mouthed صحبت
mouth صحبت
colloquy صحبت
converse صحبت
converses صحبت
conversed صحبت
mouths صحبت
talks صحبت
to talk [to] صحبت کردن [با]
dialogue گفتگو صحبت
shoptald صحبت بازاری
speeches صحبت نطق
confabulate صحبت کردن
telephone frequency فرکانس صحبت
chit chat صحبت کوتاه
dialogues گفتگو صحبت
duologue صحبت دونفری
natters صحبت دوستانه
articulating ماهر در صحبت
talked صحبت کردن
private talk صحبت خصوصی
well spoken خوش صحبت
well-spoken خوش صحبت
talk صحبت کردن
chatty خوش صحبت
articulate ماهر در صحبت
articulates ماهر در صحبت
chit-chat صحبت کوتاه
speech صحبت نطق
natter صحبت دوستانه
speaks صحبت کردن
my inter locvtor طرف صحبت من
chitchat صحبت کوتاه
aside صحبت تنها
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
sniffle صحبت تودماغی
asides صحبت تنها
conversable خوش صحبت
conversationist خوش صحبت
conversationalist خوش صحبت
talk up <idiom> صحبت درمورد
coze صحبت خودمانی
talks صحبت کردن
cross talk تداخل صحبت
pillow talk صحبت خودمانی
nattering صحبت دوستانه
conversationalists خوش صحبت
sniffling صحبت تودماغی
nattered صحبت دوستانه
speak صحبت کردن
sniffled صحبت تودماغی
sniffles صحبت تودماغی
all but a few همه به غیر از چند تایی [چند نفری]
interlocutor طرف صحبت هم سخن
geste کار نمایان هم صحبت
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
dialogues صحبت با شخص دیگر
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
dialogue صحبت با شخص دیگر
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
whispery اهسته صحبت کننده
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
gest کار نمایان هم صحبت
dialog صحبت با شخص دیگر
blather صحبت بی معنی واحمقانه
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
interlocutors طرف صحبت هم سخن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
break in درمیان صحبت کسی دویدن
Dont talk to all and sundry. با این وآن صحبت نکن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com