Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (6 milliseconds)
English
Persian
d. wedding
جشن شصتمین سال عروسی
Search result with all words
diamond wedding
شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
diamond weddings
شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
Other Matches
left handed marriage
عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day
روز عروسی جشن سالیانه عروسی
sixtieth
شصتمین
sexantenary
شصتمین سال واقعهای
weddings
عروسی
wedding
عروسی
nuptials
عروسی
wedlock
عروسی
matrimony
عروسی
nuptial
عروسی
espousal
عروسی
spousal
عروسی
marriages
عروسی
bridal
عروسی
marriage
عروسی
hymens
عروسی
hymen
عروسی
mismarriage
عروسی ناجور
weddings
جشن عروسی
marriageable
درخور عروسی
matrimonial
وابسته به عروسی
nuptial ceremonies
ایین عروسی
internuptial
وابسته به عروسی
digamy
عروسی دوباره
proposal of marriage
پیشنهاد عروسی
get marriage
عروسی کردن
hedge marriage
عروسی زیرجلی
handfast
پیمان عروسی
marriage preparations
تدارکات عروسی
marry
عروسی کردن
wed
عروسی کردن با
marries
عروسی کردن
bridal
جشن عروسی
wedding
جشن عروسی
to change ones condition
عروسی کردن
marriage
جشن عروسی
to get married
عروسی کردن
to chang one's condition
عروسی کردن
the nuptial day
روز عروسی
the advantages of marriage
فوائد عروسی
wedding ring
انگشتر عروسی
nuptial
نکاحی عروسی
nuptials
نکاحی عروسی
marriages
جشن عروسی
to come dressed in your wedding finery
با لباس عروسی آمدن
postnuptial
وابسته به بعد از عروسی
trigmous
سه بار عروسی کرده
to pop the question
پیشنهاد عروسی کردن
sham marriage
عروسی ساختگی یا دروغی
spousal
زفاف وابسته به عروسی
promise of marriage
قول یا پیمان عروسی
marriage lines
گواهی نامه عروسی
espouses
عروسی کردن نامزدکردن
married
عروسی کرده متاهل
anniversary
جشن سالیانه عروسی
anniversaries
جشن سالیانه عروسی
remarried
دوباره عروسی کردن
espousing
عروسی کردن نامزدکردن
espouse
عروسی کردن نامزدکردن
remarry
دوباره عروسی کردن
antenuptial
مربوط به پیش از عروسی
remarries
دوباره عروسی کردن
genial bed
رختخواب یافراش عروسی
hymen
خدای عروسی ونکاح
espoused
عروسی کردن نامزدکردن
hymens
خدای عروسی ونکاح
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
We have a wedding ceremony comin off.
جشن عروسی در پیش داریم
consummate
انجام دادن عروسی کردن
a wedding with all the trimmings
[fixings]
یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
consummates
انجام دادن عروسی کردن
consummating
انجام دادن عروسی کردن
relative impediment
محظور شرعی برای عروسی
deuterogamy
عروسی دوم باره تجدیدفراش
consummated
انجام دادن عروسی کردن
they were made one
یعنی باهم عروسی کردند
golden wedding
جشن پنجاهمین سال عروسی
golden weddings
جشن پنجاهمین سال عروسی
silver wedding
بیست وپنجمین سال عروسی
love match
عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
handfast
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
hymeneal
سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
wedding cake
کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage
عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com