Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (9 milliseconds)
English
Persian
collectedness
جمعی حواس
Other Matches
I simply cant concentrate.
حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
distracts
حواس
distract
حواس
the five senses
حواس پنجگانه
absent minded
حواس پرت
wackiness
حواس پرتی
preoccupied
پریشان حواس
wool-gathering
حواس پرتی
preoccupiedly
با حواس پریشان
sensuousness
وابستگی به حواس
mental defectives
اختلال حواس
absent-mindedly
حواس پرت
aprosexia
تفرقه حواس
abstractedness
تفرقه حواس
abstractedly
با تفرقه حواس
absentminded
حواس پرت
distractions
حواس پرتی
distraction
حواس پرتی
absent-minded
حواس پرت
sense
حواس پنجگانه
sensed
حواس پنجگانه
senses
حواس پنجگانه
attention
خاطر حواس
attentions
خاطر حواس
distraught
پریشان حواس
wackier
حواس پرت
wacky
حواس پرت
whackier
حواس پرت
whackiest
حواس پرت
wackiest
حواس پرت
haptics
علم حواس پوستی
sensuous
وابسته به حواس یااحساسات
supersensible
ماوراء عالم حواس
featherhead
شخص پریشان حواس
light-headed
گیج حواس پرت
nitwits
ادم پریشان حواس
sensuously
وابسته به حواس یااحساسات
wool gather
حواس پرت بودن
off-putting
حواس پرت کننده
dysaesthesia
اختلال حواس جسمانی
to space out
پرت شدن حواس
light headed
گیج حواس پرت
collected
دارای حواس جمع
nitwit
ادم پریشان حواس
sensorium
مرکز حواس اعضای حس
preoccupiedly
با داشتن حواس در جای دیگر
self collected
دارای کف نفس حواس جمع
woolly headed
مغشوش گیج و حواس پرت
featherhead
ادم حواس پرت سبکسر
have eyes only for
<idiom>
همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
featherbrain
ادم حواس پرت پریشان خیال
to listen with rapt attention
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
telesthesia
احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
mysticism
مسائلی که فهم انها از حدود توانایی حواس فاهر خارج باشد
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
additives
جمعی
plural
جمعی
aggregative
جمعی
additive
جمعی
masses
جمعی
mass
جمعی
massing
جمعی
collective bargaining
جمعی
collective
جمعی
gunners
جمعی توپخانه
collective bargaining
معامله جمعی
cumulative error
خطای جمعی
collective protection
حفافت جمعی
aggregate operator
عملگر جمعی
aggregate function
عمل جمعی
en masse
دسته جمعی
collective responsibility
مسئوولیت جمعی
collective ownership
مالکیت جمعی
sum term
لفظ جمعی
scrutin deliste
رای جمعی
collective goods
کالاهای جمعی
collective unconscious
ناهشیار جمعی
collective behavior
رفتار جمعی
collective agreement
توافق جمعی
collective liability
بدهی جمعی
collective mind
ذهن جمعی
sum check
مقابله جمعی
collective self reliance
خوداتکائی جمعی
mass education
اموزش جمعی
gunner
جمعی توپخانه
in chorus
دسته جمعی
in company
دسته جمعی
communal
دسته جمعی
collective
دسته جمعی
mass communication
ارتباط جمعی
social
دسته جمعی
mass contagion
سرایت جمعی
ensembles
دسته جمعی
all together
دسته جمعی
processional
سروددسته جمعی
processional
دسته جمعی
mass hysteria
هیستری جمعی
ensemble
دسته جمعی
power play
حمله دسته جمعی
picnicked
گردش دسته جمعی
in mass
بطور دسته جمعی
ingrow
بطور دسته جمعی
volleyed
شلیک بطوردسته جمعی
nonoperating strength
جمعی غیرفعال در یکان
picnic
دسته جمعی خوردن
permanent party
جمعی دایمی یکان
picnic
گردش دسته جمعی
volleying
شلیک بطوردسته جمعی
volleys
شلیک بطوردسته جمعی
salvo
فریاد دسته جمعی
poll
اخذرای دسته جمعی
polled
اخذرای دسته جمعی
polls
اخذرای دسته جمعی
paratrooper
جمعی یکان چترباز
paratroopers
جمعی یکان چترباز
volley bombing
شلیک دسته جمعی
salvoes
فریاد دسته جمعی
gang punch
منگنه دسته جمعی
collective security
تامین دسته جمعی
teamwork
کار دسته جمعی
genocide
کشتار دسته جمعی
infantryman
جمعی پیاده نظام
certes
خاطر جمعی تحقیق
processions
حرکت دسته جمعی
volley
شلیک بطوردسته جمعی
infantrymen
جمعی پیاده نظام
mass media
وسایل ارتباط جمعی
procession
حرکت دسته جمعی
picnicked
دسته جمعی خوردن
picnics
گردش دسته جمعی
picnics
دسته جمعی خوردن
collective fire
اتش دسته جمعی
parading
تظاهرات عملیات دسته جمعی
gang
دسته جمعی عمل کردن
gangs
دسته جمعی عمل کردن
parades
تظاهرات عملیات دسته جمعی
flutter
بال زنی دسته جمعی
callective note
بیانیه یا یادداشت دسته جمعی
paraded
تظاهرات عملیات دسته جمعی
fluttering
بال زنی دسته جمعی
fluttered
بال زنی دسته جمعی
parade
تظاهرات عملیات دسته جمعی
flutters
بال زنی دسته جمعی
synergism
کار توام ودسته جمعی
formicary
زندگی دسته جمعی موریانه
social decrement
کاهش ناشی از کار جمعی
scot ant lot
جریمه یامالیات دسته جمعی
formicarm
زندگی دسته جمعی موریانه
social increment
افزایش ناشی از کار جمعی
gang days
روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
convocation
جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
gang week
هفتهای سه روزدران بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
acapella
اواز دسته جمعی بسبک کلیسایی
collective
جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
We are living in the age of mass communication.
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
anthem
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
anthems
سرودی که دسته جمعی در کلیسا میخوانند
part song
آواز دسته جمعی بدون ساز
terpsichore
رب النوع رقص واوازهای دسته جمعی
embarrassing clanger
[British E]
اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
gaffe
اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
embarrassing blunder
اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
faux pas
اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
collectivism
وسایل تولید دسته جمعی ومشترک
choir
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
choirs
بصورت دسته جمعی سرود خواندن هم سرایان
frankpledge
مسئولیت دسته جمعی افراد مالیات پرداز یک ناحیه
antistrophe
حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
to go on a picnic
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
litany
مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
litanies
مناجات ودعای دسته جمعی بطور سوال وجواب
head stock
راهنمای عملیات ورزشی دسته جمعی در مدارس وغیره
symbion
موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
round robin (letter)
<idiom>
نامهای که دست جمعی نوشته شود (هرگوشه آن بوسیله شخصی)
fcc
شبکههای تلفنی و رسانههای ارتباط جمعی میان ایالتی میباشد
polygarchy
حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی
distract
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts
گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
collectivism
اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
poussette
رقص دسته جمعی دایره وار رقص چوبی
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
tenancy in common
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
collective guarantee
مسئولیت دسته جمعی مسئولیت تضامنی
exodus
مهاجرت مهاجرت دسته جمعی
addition
عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود
additions
عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
collective goods
کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com