Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
humoursomeness
حالات ویژه گوناگون
Other Matches
idols of the cave
اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
hermaprodite
کسی که هم دارای حالات زنانگی وهم حالات مردانگی باشد
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
conditions
حالات
steady state
حالات دائم
state diagram
نمودار حالات
state table
جدول حالات
girlishness
حرکات یا حالات دخترانه
law of corresponding states
قانون حالات متنافر
law of corresponding states
قانون حالات همخوان
piadology
شناسایی حالات کودکان
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
specialities
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
halftone
توسط کامپیوتر نمایش داده و چاپ میشود و از گروهی از نقاط برای حالات مختلف استفاده میکند
halftones
توسط کامپیوتر نمایش داده و چاپ میشود و از گروهی از نقاط برای حالات مختلف استفاده میکند
mismatch
ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
odd and ends
گوناگون
protean
گوناگون
varied
گوناگون
variegated
گوناگون
diverse
گوناگون
sundries
گوناگون
miscellaneous
گوناگون
pied
گوناگون
mixtilineal
گوناگون خط
multifarious
گوناگون
varicolored
گوناگون
variate
گوناگون
multiple
گوناگون
heterochromous
گوناگون
sundry
گوناگون
various
گوناگون
varia
اشیا گوناگون
varia
مطالب گوناگون
undervarious
بعناوین گوناگون
variant
گوناگون مختلف
oddments
مواد گوناگون
diversified
گوناگون ساختن
diversify
گوناگون ساختن
diversifying
گوناگون ساختن
diversifies
گوناگون ساختن
variegated colours
رنگهای گوناگون
varietal
گوناگون پر از تنوعات
miscellaneously
بطور گوناگون
under various titles
به عناوین گوناگون
versicolor
برنگهای گوناگون
wide-ranging
متنوع - گوناگون
here and there
<idiom>
درمکانهای گوناگون
multiple
چندلا گوناگون
manifoldly
بطور متعدد یا گوناگون
sundry
اقلام متفرقه گوناگون
polyphagia
خورنده غذاهای گوناگون
miscellany
مجموعهای از مطالب گوناگون
miscellanies
مجموعهای از مطالب گوناگون
heterochromous
دارای رنگهای گوناگون
various books
کتابهای گوناگون یا مختلف
variform
گوناگون مختلف الشکل
symposia
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
symposium
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
symposiums
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
polyvalent
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
catchall
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
job lot
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
varied
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
job lots
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
combination carrier
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
redundancies
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
omnibus bill
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
redundancy
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
Reforms are needed in various directions.
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
moto scramble
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
varriform
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
He gets paid wering different hats .
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
universal provider
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
heteromorphic
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
input output table
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
hexapla
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
panopticon
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
boilerplate
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
maypole
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
hypercard
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
particulars
ویژه
expressing
ویژه
idiocrasy
ویژه
expert
ویژه گر
specific humidity
نم ویژه
peculiar
ویژه
specifics
ویژه
prerogative
حق ویژه
paticular
ویژه
experts
ویژه گر
special
<adj.>
ویژه
expresses
ویژه
particular
ویژه
specialist
ویژه گر
expressed
ویژه
express
ویژه
specialists
ویژه گر
priviege
حق ویژه
specific
ویژه
prerogatives
حق ویژه
extra special
ویژه
specially
ویژه
adhoc
ویژه
net
ویژه
nett
ویژه
privilege
حق ویژه
special character
ویژه
extra
<adj.>
ویژه
special
ویژه
nets
ویژه
characteristic function
ویژه تابع
lacrimal
ویژه اشک
characteristic number
ویژه مقدار
body guard
هنگ ویژه
byelaw
قانون ویژه
(not one's) cup of tea
<idiom>
علاقه ویژه
specific resistance
مقاومت ویژه
bylaw
قانون ویژه
cariologist
ویژه گر قلب
life guard
هنگ ویژه
special effects
جلوههای ویژه
lachrymal
ویژه اشک
characteristic root
ویژه مقدار
eigenfunction
ویژه تابع
specific heat
دمای ویژه
eigenvalue
ویژه مقدار
electrical resistivity
مقاومت ویژه
endemical
ویژه یک قوم
habiliments
جامه ویژه
equity capital
ارزش ویژه
gastronomist
ویژه گرخوراک
favourite or vor
ویژه مخصوص
ecotype
بوم ویژه
conizance
نشان ویژه
proper value
ویژه مقدار
labeled cargo
کالای ویژه
kink
ویژه گی فرریز
extraordinary meeting
نشست ویژه
specialists
ویژه کار
indicium
نشانه ویژه
special session
نشست ویژه
extra equipment
متعلقات ویژه
monkish
ویژه راهبان
singular matrix
ماتریس ویژه
singular matrix
ماتریش ویژه
self weight
ویژه وزن
specific donor
دهنده ویژه
specific drawdown
افت ویژه
specific heat
گرمای ویژه
special agreement
قرارداد ویژه
special bastard
حرامزاده ویژه
special verdict
تصمیم ویژه
special passport
پاسپورت ویژه
special party
گروه ویژه
species specific
نوع- ویژه
special duty
کار ویژه
special drawing rights
حق برداشت ویژه
special drawing right
حق برداشت ویژه
special symbol
نماد ویژه
specific cost
هزینه ویژه
special deposits
سپردههای ویژه
special character
دخشه ویژه
special case
مورد ویژه
resistivity
مقاومت ویژه
specific rotation
چرخش ویژه
specific viscosity
گرانروی ویژه
penologist
ویژه گر کیفرشناسی
particular lien
حق حبس ویژه
specific volume
حجم ویژه
net profit
سود ویژه
specific weight
سنگینی ویژه
specific weight
وزن ویژه
specific yield
ابدهی ویژه
speleologist
ویژه گر غارشناسی
specific lattice
شبکه ویژه
relative density
گرانی ویژه
regiospecific
جهت ویژه
quantum state
ویژه حالت
proper volume
ویژه حجم
proper function
ویژه تابع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com