Dictiornary-Farsi | حداکثر کاکل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
peak	حداکثر کاکل
peaking	حداکثر کاکل
peaks	حداکثر کاکل


Other Matches

pileum	کاکل چتری پرنده کاکل
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
top-knot	کاکل
cresting	کاکل
topknot	کاکل
ridges	کاکل
ridge	کاکل
scalp lock	کاکل
crest	کاکل
crests	کاکل
topping	کاکل
apexes	کاکل
apex	کاکل
top-knots	کاکل
copple corn	کاکل
combless	بی کاکل
frontlet	کاکل
cress	کاکل
earlock	کاکل
toppings	کاکل
foretop	کاکل اسب
coronated	کاکل دار
blackcap	کاکل سیاه
tassels	کاکل ذرت
flocculate	کلاله کاکل
pileated	کاکل دار
crested	کاکل دار
pileate	کاکل دار
tassel	کاکل ذرت
cristate	کاکل دار
floccose	کلالهای کاکل دار
foretop	کاکل موی پیشانی
toupees	کاکل یاموی مصنوعی
cockatoos	طوطی کاکل سفید
cockatoo	طوطی کاکل سفید
cardinal bird	سهره کاکل قرمزامریکایی
toupee	کاکل یاموی مصنوعی
forelock	کاکل موی پیشانی
forelocks	کاکل موی پیشانی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
cardinals	سهره کاکل قرمز امریکایی
cardinal	سهره کاکل قرمز امریکایی
man darin duck	یکجور مرغابی کاکل دار که اصل ان از چین است
uttermost	حداکثر
maximal	حداکثر
endurance	حداکثر
maximum	حداکثر
outsides	حداکثر
outside	حداکثر
peak	حداکثر
peaks	حداکثر
peaking	حداکثر
maximum price	حداکثر بها
full speed	حداکثر سرعت
global maximum	حداکثر مطلق
full bore	حداکثر تلاش
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
flat out	حداکثر سرعت
flank speed	حداکثر سرعت
maximum profit	حداکثر سود
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum load	بار حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximal	وابسته به حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum output	خروجی حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximization	به حداکثر رسانیدن
maximum ratings	مقدار حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
peak load	حداکثر بار
peak load	بار حداکثر
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
wage ceiling	حداکثر دستمزد
peak voltage	ولتاژ حداکثر
payload	حداکثر بار
price ceilings	حداکثر قیمت
high tide	حداکثر مد دریا
high tides	حداکثر مد دریا
relative maximum	حداکثر نسبی
payloads	حداکثر بار
optimum height	حداکثر ارتفاع
submaximal	زیر حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
maximum value	مقدار حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
utmost	منتهای کوشش حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
flank speed	حداکثر سرعت قایق
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
breaking load	حداکثر تحمل بار
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
low tide	حداکثر جذر دریا
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج

peak