English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
upper flammability limit حد بالایی اشتعال پذیری
Other Matches
flammability اشتعال پذیری
inflammability اشتعال پذیری
lower flammability limit حد پایینی اشتعال پذیری
degressive burning اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
upwards بالایی
accolades سر بالایی
upward بالایی
accolade سر بالایی
superior بالایی
upperlimit حد بالایی
upper limit حد بالایی
upper deck پل بالایی
uppers بالایی
upper بالایی
superiors بالایی
over بالایی
over- بالایی
uphill سر بالایی
upper floor اشکوب بالایی
upper transit تار بالایی
climbing lane خط اضافی در سر بالایی
topsawyer اره کش بالایی
topping lift مهار بالایی
surface width عرض بالایی
to toil up hill بسختی از سر بالایی رفتن
upside قسمت بالایی فوقانی
roll in <idiom> باقیمت بالایی رسیدن
gunwale لبه بالایی دیوارکشتی
beer moustache رد آبجو روی لب بالایی
head بخش بالایی وسیله
gunnel لبه بالایی دیوارکشتی
juice moustache رد آبمیوه روی لب بالایی
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
gunwale لبه بالایی دیواره قایق
upper wing بال بالایی در هواپیمای دوباله
top of the loom قسمت بالایی یا فوقانی دار [قالی]
burning اشتعال
combustion اشتعال
firing اشتعال
ignition اشتعال
deflagration اشتعال
deceleron شهپری که بصورت نیمه هی بالایی و پایینی جدا میشود
geison [سنگ سیاه در قسمت بالایی کتیبه های کلاسیک]
moustache رد نوشیدنی روی لب بالایی [مانند شیر یا آبجو و غیره]
combustibility قابلیت اشتعال
piceous قابل اشتعال
coal dust firing اشتعال گردی
limit of inflammability حد قابل اشتعال
flare up اشتعال ناگهانی
flammability قابلیت اشتعال
dead burned انتهای اشتعال
light firing اشتعال منور
light firing اشتعال نورانی
dead center ignition نقطه اشتعال
ignition point نقطه اشتعال
burning train مسیر اشتعال
inflamable قابل اشتعال
ignition charge خرج اشتعال
igniting point نقطه اشتعال
inflamable اشتعال پذیر
ignitable قابل اشتعال
ignitability قابلیت اشتعال
fire point نقطه اشتعال
inflammability قابلیت اشتعال
fire proofing compound اشتعال کاه
fire retardant اشتعال کاه
firing voltage ولتاژ اشتعال
burning point نقطه اشتعال
firing point نقطه اشتعال
flaming of arc اشتعال جرقه
flash point نقطه اشتعال
uninflammable اشتعال ناپذیر
flamboyance اشتعال بالرزش
flamboyance اشتعال لرزشی
lighting اشتعال نورافکنی
ignition اشتعال احتراق
aglow درحال اشتعال
flammable اشتعال پذیر
flamboyancy اشتعال لرزشی
flamboyancy اشتعال بالرزش
combustible قابل اشتعال
combustion اشتعال احتراق
inflammable قابل اشتعال
inflammable اشتعال پذیر
flammable قابل اشتعال
wildfire ماده قابل اشتعال
lead in مدار هادی اشتعال
inflammable substances مواد قابل اشتعال
ignition اتش گیری اشتعال
inflammables مواد قابل اشتعال
hypergol مایع قابل اشتعال
flammable liquid مایع اشتعال پذیر
pyrogen عنصر قابل اشتعال
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
flash point tester ازمایش کننده نقطه اشتعال
hypergolic fuel سوخت خیلی حساس به اشتعال
fuelled سوخت ماده قابل اشتعال
fueled سوخت ماده قابل اشتعال
fuelling سوخت ماده قابل اشتعال
fuel سوخت ماده قابل اشتعال
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
fuels سوخت ماده قابل اشتعال
flareback اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
benzine انواع مواد نفتی قابل اشتعال
gaff میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
xylol خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
xylene خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
super : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
nitro مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
possitive stagger ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیمای دوباله بطوریکه لبه حمله بال بالایی جلوترازبخش متنافر بال پایینی باشد
negative stagger ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
variable area wing بالهایی باطول متغیر درهواپیماهای دوباله که هنگام جمع شدن بال پایینی در بال بالایی تغییر ملموس و چشم گیری ایجاد میکند
pliability خم پذیری
bass response بم پذیری
deliquescence نم پذیری
water absorption آب پذیری
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
maintainability نگهداشت پذیری
miscibility امتزاج پذیری
magnetization مغناطیس پذیری
mensurability پیمایش پذیری
hereditability وراثت پذیری
generalizability تعمیم پذیری
modifiability تغییر پذیری
movableness جنبش پذیری
mutability تغییر پذیری
magnetization curve خم مغناطیس پذیری
improvability بهبود پذیری
intolerableness تحمل نا پذیری
justifiability توجیه پذیری
infusibility گداز نا پذیری
lability تغییر پذیری
inexhaustibility پایان نا پذیری
indocility تعلیم نا پذیری
indefeasibility فسخ نا پذیری
incontrovertibility بحث نا پذیری
magnetic susceptibility مغناطیس پذیری
insatiability سیری نا پذیری
impressionability تاثیر پذیری
livability زیست پذیری
mutabilty تغییر پذیری
serviceability تعمیر پذیری
separability تفکیک پذیری
self acceptance خویشتن پذیری
selectivity گزینش پذیری
scalability مقیاس پذیری
reversibility برگشت پذیری
reversibility بازگشت پذیری
removability عزل پذیری
reflexivity انعکاس پذیری
reflexivity بازتاب پذیری
reflexibility انعکاس پذیری
reflectivity بازتاب پذیری
reflectability بازتاب پذیری
reconcilability اصلاح پذیری
solubility انحلال پذیری
westernization غرب پذیری
versatility تطبیق پذیری
verifiability اثبات پذیری
transmissivity فرافرست پذیری
transitivity سرایت پذیری
transitivity انتقال پذیری
tenability دفاع پذیری
tangib لمس پذیری
suspensive اندروا پذیری
suggestibility تلقین پذیری
submissiveness سلطه پذیری
reactivity واکنش پذیری
ponderability سنجش پذیری
permeability تراوش پذیری
permeability نفوذ پذیری
permeability نشت پذیری
perishableness فساد پذیری
perishableness فنا پذیری
perfectibility کمال پذیری
perceptibility ادراک پذیری
penetrance نفوذ پذیری
penetrability نفوذ پذیری
passibility تالم پذیری
pardonableness امرزش پذیری
paramagnetic susceptibility پارامغناطیس پذیری
opposability مقابله پذیری
observability مشاهده پذیری
transferability انتقال پذیری
permeability curve خم مغناطیس پذیری
permeability curve خم نفوذ پذیری
polarizability قطبش پذیری
pliancy انحناء پذیری
pliability خمش پذیری
plastisity اندام پذیری
plasticity انعطاف پذیری
plasticity قالب پذیری
plasticity شکل پذیری
plasticity اندام پذیری
pi accepting قدرت پی پذیری
perviousness تراوش پذیری
persuasibility ترغیب پذیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com