English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
dissolvent حل کننده برنده
Search result with all words
scissors چیز برنده قطع کننده
dye-remover از بین برنده رنگ [سفید کننده]
Other Matches
incisive برنده
winnings برنده
deferent برنده
conductive برنده
trenchant برنده
winning برنده
winners برنده
cutter برنده
cutters برنده
high proof برنده
mutilator برنده
portative برنده
heuristic پی برنده
scissile برنده
incisor tooth برنده
incisory برنده
cutting برنده
vehicle برنده
vehicles برنده
discoverers پی برنده
winner برنده
discoverer پی برنده
foretooth برنده
annihilator از بین برنده
medallists برنده مدال
gonfalonier برنده پرچم
edged tool الت برنده
shoo-in <idiom> برنده مطلق
winner برنده بازی
winners برنده بازی
edge tool الت برنده
matrolinous بارث برنده
gestatorial برنده پاپ
users بکار برنده
winning position پوزیسیون برنده
winning move حرکت برنده
winner of a match برنده مسابقه
utilizer بکار برنده
medalist برنده مدال
user بکار برنده
prizewinner برنده جایزه
wearing تحلیل برنده
victors برنده مسابقه
promotor پیش برنده
resolutive تحلیل برنده
achiever از پیش برنده
boosters بالا برنده
victor برنده مسابقه
deferent بیرون برنده
uptake بالا برنده
booster بالا برنده
prizer برنده جایزه
uplifter بالا برنده
persi برنده سر دیو
heiresses ارث برنده زن
medallist برنده مدال
heiress ارث برنده زن
promoter پیش برنده
impellor پیش برنده
lacerative برنده یا درنده
propulsive جلو برنده
highest bidder برنده مزایده
medalists برنده مدال
outpoint برنده با امتیاز
impeller پیش برنده
promoters پیش برنده
cutting head نوک برنده
decisions برنده با امتیاز
contenders برنده احتمالی
contender برنده احتمالی
perseus برنده سر دیو
incisively بطور برنده
propelling پیش برنده
raiders یورش برنده
dark horses برنده غیرمترقبه
dark horse برنده غیرمترقبه
raider یورش برنده
decision برنده با امتیاز
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
jackpots برنده تمام پولها
liquidator برچیننده از بین برنده
file cutter قسمت برنده سوهان
bearing capacity قدرت برنده باربرد
myrmecophilous بهره برنده ازمورچه
emulous رشک برنده طالب
winterer بسر برنده زمستان
benefic فایده برنده نیکوکار
Nobel Prize winner برنده جایزه نوبل
Nobel laureate برنده جایزه نوبل
jackpot برنده تمام پولها
benefitical منتفع فایده برنده
nonwinner هرگز برنده نشده
emasculatory برنده نیروی مردی
limivorous فرو برنده گل ولای
decision برنده کشتی با امتیاز
cutler فروشنده الات برنده
walk all over someone <idiom> براحتی برنده شدن
painstakingly ساعی رنج برنده
liquidators برچیننده از بین برنده
decisions برنده کشتی با امتیاز
won ending اخر بازی برنده
emasculative برنده نیروی مردی
raise the hand بالابردن دست برنده
backsword شمشیر یک لبهء برنده
chung seung برنده هوگوابی تکواندو
carry the day <idiom> برنده یا موفق شدن
painstaking ساعی رنج برنده
cutting angle سطح برنده تیغه برش
gulf هر چیز بلعنده وفرو برنده
hellward سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
novillero گاوبازی که هنوز برنده نشده
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
hoong seung برنده هوگو قرمز تکواندو
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
hybrid propulation نیروی پیش برنده مختلط
maidens اسبی که هنوز برنده نشده
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
maiden اسبی که هنوز برنده نشده
to ease to a victory به سادگی برنده شدن [ورزش]
gulfs هر چیز بلعنده وفرو برنده
runner-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runners-up دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
blade قسمت برنده لبههای تیغ دار
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
cupholder برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
waltz off with <idiom> فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
defoliating agent عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
defoliants مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
I have not played my trump ( winning ) card . ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
The tongue is not steel , yet it cuts. <proverb> زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
ingestive بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
photo finish استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
free-for-all اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
free-for-alls اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
skittle که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
practicer تمرین کننده مشق کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com