English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
extrauterine خارج رحمی
Other Matches
uterine رحمی
barbarity بی رحمی
barbarities بی رحمی
the iron age دوره بی رحمی
intrauterine درون رحمی
inclemency بی رحمی سنگدلی
hysteroid موجب اختناق رحمی
hysterogenic موجب اختناق رحمی
tubal وابسته به لوله رحمی یا گذرگاه تخم
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
oviduct لوله رحمی لوله فالوپ
outside خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
abroad خارج
outed خارج
non-combatants خارج از صف
non-combatant خارج از صف
off خارج از
non combatant خارج از صف
off side خارج از خط
out- خارج
outside [of] <adv.> خارج [از]
out of tune خارج
aroint خارج شو
out خارج
outsides در خارج
outsides خارج
outside در خارج
external خارج
externals خارج
per خارج از
externally از خارج
forth of خارج از
out-of- خارج از
out of خارج از
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
issues خارج شدن
ejects خارج کردن
beside the mark خارج ازموضوع
bring out خارج کردن
blow out به خارج دمیدن
anieoro از داخل به خارج
quotient خارج قسمت
irrelevant خارج از موضوع
extraneous خارج از قلمروچیزی
ouyby خارج از دور از
beside the question خارج از موضوع
ejected خارج کردن
ejecting خارج کردن
over the side خارج از ناو
begone خارج شو عزیمت کن
oversea خارج از کشور
alfresco خارج از منزل
issued خارج شدن
issue خارج شدن
unship خارج کردن
out خارج از حدود
outed خارج از حدود
outed خارج بیرون
without بطرف خارج
popping خارج شدن
cross country خارج از جاده
quotients خارج قسمت
off season خارج از فصل
extra-marital خارج از زناشویی
derailing از خط خارج کردن
submultiple خارج قسمت
to fall out خارج شدن
nonsense خارج از منطق
abroad خارج از کشور
eject خارج کردن
out-of- در خارج بواسطه
off duty خارج از خدمت
off duty خارج از نگهبانی
eccentric خارج از مرکز
eccentrics خارج از مرکز
derailing از خط خارج شدن
derails از خط خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
derail از خط خارج شدن
off key خارج از مایه
derails از خط خارج شدن
standaway خارج از بدن
soto uke دفاع از خارج
outbound مربوط به خارج
to pass off خارج شدن
overseas خارج ازکشور
to rule out خارج کردن
outdoors خارج از منزل
To fall out. از صف خارج شدن
outbound خارج ازمحدوده
torts خارج از قرارداد
tort خارج از قرارداد
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
out of در خارج بواسطه
phase out خارج کردن
abaxile خارج از مرکز
out- خارج از حدود
away دوراز خارج
exterritorial خارج الملکتی
out of action خارج ازنبرد
extra cosmical خارج ازعالم
extra professional خارج حرفهای
extra regular خارج ازقاعده
extra spectral خارج طیفی
extracellular خارج سلولی
extragalactic خارج کهکشانی
acentric خارج از مرکز
from out of town از خارج [از شهر]
outsides به سمت خارج
outside به سمت خارج
expulse خارج کردن
from outside از خارج [از شهر]
extramarital خارج ازدواجی
emigration مهاجرت به خارج
extramarital خارج از زناشویی
not to the point خارج از موضوع
neither here nor there خارج ازموضوع
extraction خارج کردن
ungracious خارج از نزاکت
exits خارج شدن
exit خارج شدن
out of question خارج از موضوع
extramundane خارج دنیایی
void خارج شدن
extraterritorial خارج الارضی
extravascular خارج رگی
fescennine خارج ازاخلاق
off center خارج از مرکز
foreign market بازار خارج
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
discharges خارج کردن
out of doors خارج ازمنزل
double out 081 خارج
discharge خارج کردن
out خارج بیرون
endarch متشکل در خارج
emissive خارج شونده
egress خارج شدن
out of door خارج ازمنزل
outbye خارج از دور از
out of line خارج از خط جبهه
out of phase خارج از فاز
inaccessible خارج از دسترس
out of turn خارج از نوبت
from the outside از خارج [از جایی]
out of proportion خارج از اندازه
out- خارج بیرون
outboard bearing یاتاقان خارج
to put out of court از دستور خارج کردن
unavailable energy نیروی خارج از دسترس
obiter dictum خارج از موضوع دعوی
rations خارج قسمت سهمیه
defenestration پرتاب به خارج پنجره
outbound cargo بار خارج از کشور
transfinite خارج ازاعداد محدود
strike out از بازی خارج شدن
decivilize از تمدن خارج کردن
greshams law را از جریان خارج میکند
dead ball توپ خارج ازبازی
ration خارج قسمت سهمیه
belch بازور خارج شدن
belching بازور خارج شدن
escalate از مهار خارج شدن
disarmed از ضامن خارج کردن
tabling از دستور خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
derailments از خط خارج شدن ترن
derailment از خط خارج شدن ترن
disarms از ضامن خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
indelicate language سخن خارج از نزاکت
inbound traffic مسیر خارج از کشور
outcaste شخص خارج ازمذهب
table از دستور خارج کردن
misifit لباس خارج از اندازه
belches بازور خارج شدن
belched بازور خارج شدن
immusical خارج ازقواعد موسیقی
lie on the table از دستور خارج شدن
unplayable توپ خارج ازدسترس
out of action از نبرد خارج شده
out of range که خارج از حد سیستم باشد
extern فاهری واقع در خارج
obsolescent از رده خارج شده
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
external operation عملیات خارج از مملکت
endarchy امتداد از مرکز به خارج
step out از محلی خارج شدن
outward بطرف خارج بیرونی
outworker کارگر خارج ازخانه
exfiltration خارج کردن از میدان
anomalous خارج از رسم بیمورد
ablate بریدن و خارج کردن
expectorate ازشش خارج کردن
phase out به ترتیب خارج کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com