Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
the house is occupied
خانه خالی نیست
Other Matches
it is but a step to my house
تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
NO VACANCIES
اتاق خالی موجود نیست.
blank
خانه خالی در صفحه گسترده
blankest
خانه خالی در صفحه گسترده
To vacate a house.
خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
he is a bad husband
خانه دار خوبی نیست
There isnt much food in the house.
زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
This house is my own .
این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
formats
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
format
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
blank
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blankest
1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
All is not gold that glitters.
<proverb>
هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk
دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
vacancies
محل خالی جای خالی
vacancy
محل خالی جای خالی
lady help
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole
کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
mansion house
خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
transparent
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
homebody
ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
tricotine
پارچه زبر لباسی خانه خانه
our neighbour door
کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
toft
عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
honeycomb
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
houndstooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
honeycombs
ارایش شش گوش خانه خانه کردن
hound's tooth check
طرح خانه خانه مورب پارچه
leaving files open
به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
Honey comb design
طرح خانه زنبوری
[یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
his parentage isunknown
اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
garde manger
سرد خانه اشپز خانه
bagnio
فاحشه خانه جنده خانه
cellular
لانه زنبوری خانه خانه
weigh house
قپاندار خانه ترازودار خانه
it is past all hope
جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
i do not know your house
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cell
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells
جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
ranges
یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb
خانه خانه کردن
ranged
یک خانه یا تعدادی خانه
range
یک خانه یا تعدادی خانه
the house is in my possession
خانه در تصرف من است خانه در دست من است
it is inexpedient to reply
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
emptied
خالی
vacuous
خالی
unoccupied
خالی
destitute
خالی
frothy
<adj.>
تو خالی
vacant
خالی
devoid
خالی از
light-weight
سر خالی
underweight
سر خالی
indigent
خالی
hollow dam
سد تو خالی
empty
خالی
void
خالی
tenantless
خالی
forspent
خالی
windy
خالی
devoid
خالی
emptiest
خالی
bare
خالی
toom
: خالی
sunken
خالی
inane
خالی
barren
خالی
empties
خالی
blank cell
سل خالی
arid
خالی
emptier
خالی
phantom
<adj.>
تو خالی
blank
خالی
vacuous
خالی
stilted
<adj.>
تو خالی
cop-outs
شانه خالی
disembogue
خالی شدن
merest
محض خالی
void volume
حجم خالی
vacant possession
ملک خالی
unload
خالی کردن
unloaded
خالی کردن
vacuity
فضای خالی
discharge
خالی کردن
venting
خالی کردن
to cleanovt
خالی کردن
vented
خالی کردن
vents
خالی کردن
vent
خالی کردن
vacantness
محل خالی
cop-out
شانه خالی
cofferdam
فضاهای خالی
vacant space
محل خالی
vacant space
جای خالی
unloads
خالی کردن
dappled
خال خالی
leering
خالی تهی
knock out
خالی کردن
arid
خالی بیمزه
cavity
فضای خالی
cavities
فضای خالی
evacuate
خالی کردن
evacuated
خالی کردن
evacuates
خالی کردن
assoil
خالی کردن
evacuating
خالی کردن
azoic
خالی ازحیات
bad break
فضای خالی
vacate
خالی کردن
to clear out
خالی کردن
clear-out
خالی کردن
leers
خالی تهی
leered
خالی تهی
leer
خالی تهی
indiscriminate
خالی ازتبعیض
let off
خالی کردن
let out
خالی کردن
cenotaphs
مقبره خالی
cenotaph
مقبره خالی
mere
محض خالی
lacuna
فضای خالی
clear out
خالی کردن
turn out
<idiom>
خالی کردن
vacated
خالی کردن
vacates
خالی کردن
vacating
خالی کردن
blank space
جای خالی
bread alone
نان خالی
gap
محل خالی
drains
خالی کردن اب
draining
خالی کردن اب
drained
خالی کردن اب
drain
خالی کردن اب
gaps
محل خالی
off risks
خالی از خطر
ignoring
حرف خالی
ignores
حرف خالی
ignored
حرف خالی
blank file
جای خالی در صف
prosaic
خالی از لطف
bare board
برد خالی
barebone
استخوان خالی
deplete
خالی کردن
depleted
خالی کردن
battery discharger
باتری خالی کن
depletes
خالی کردن
depleting
خالی کردن
discharger for battery
باتری خالی کن
ignore
حرف خالی
empty-handed
<adj.>
دست خالی
free from backlash
خالی از لقی
free from slip
خالی از لغزش
crude
<adj.>
خالی از ظرافت
free space
فضای خالی
string
رشته خالی
empty running
کارکرد خالی
desolate
<adj.>
خالی از سکنه
empty
خالی از سکنه
lonely
خالی از سکنه
space
فضای خالی
blank
جای خالی
spaces
فضای خالی
gap
جای خالی
space
جای خالی
vacancies
خالی بودن
disengaged
فارغ خالی
free form defects
خالی از خطا
light-handed
<adj.>
دست خالی
unmistakable
خالی از اشتباه
void
فضای خالی
to play a gun on
خالی کردن
purge
خالی کردن
purged
خالی کردن
to work off
خالی کردن
to offload
خالی کردن
purges
خالی کردن
fair minded
خالی از اغراض
to load off
خالی کردن
to give vent to one's wrath
دق دل را خالی کردن
gameless
خالی ازشکار
barren
<adj.>
خالی از سکنه
deserted
<adj.>
خالی از سکنه
emptily
بطور خالی
ungraceful
خالی ازلطف
voids
فضاهای خالی
give way
جا خالی کردن
bleak
<adj.>
خالی از سکنه
empty string
رشته خالی
parry
جا خالی دادن
emptiness
خالی بودن
blasted
[uninhabitable]
<adj.>
خالی از سکنه
discharges
خالی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com