English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (2 milliseconds)
English Persian
sabotage خرابکاری عمدی
sabotaged خرابکاری عمدی
sabotages خرابکاری عمدی
sabotaging خرابکاری عمدی
Other Matches
counter sabotage ضد خرابکاری
sabotaged خرابکاری
obstructionism خرابکاری
counter subversion ضد خرابکاری
sabotage خرابکاری
sabotaging خرابکاری
sabotages خرابکاری
subversion خرابکاری
sabotage خرابکاری کردن
subverting خرابکاری کردن
subverts خرابکاری کردن
sabotages خرابکاری کردن
sabotaging خرابکاری کردن
sabotaged خرابکاری کردن
subversion وابسته به خرابکاری
subverted خرابکاری کردن
subvert خرابکاری کردن
deliberates عمدی
aforethought عمدی
wilfull عمدی
deliberated عمدی
deliberating عمدی
deliberate عمدی
autonomic عمدی
intentional عمدی
advertency عمدی
prepense عمدی
premeditated عمدی
studied دانسته عمدی
dump باخت عمدی
wilfull murder قتل عمدی
cheap shot خشونت عمدی
murders قتل عمدی
murdered قتل عمدی
murder قتل عمدی
willful misconduct خسارت عمدی
willful misconduct زیان عمدی
reflation تورم عمدی
wilful murder قتل عمدی
lemon باخت عمدی
lemons باخت عمدی
intentional handball هند عمدی
intentional movement حرکت عمدی
inadvertent غیر عمدی
unitentional غیر عمدی
voluntary act فعل عمدی
intentional foal خطای عمدی
murdering قتل عمدی
malice a خیانت عمدی
tank باخت عمدی
invlountary act فعل غیر عمدی
homicide by misadventure قتل غیر عمدی
d.sin گناه بزرگ عمدی
sand bag سستی عمدی در تمرین
vertical parity check مقابله توان عمدی
was that intended? ایا ان عمدی بود
by accident or d. بطور اتفاقی یا عمدی
arson اتش زدن عمدی
casually بطور غیر عمدی
arson ایجاد حریق عمدی
setting on fire اتش زدن عمدی
miscarriage سقط جنین غیر عمدی
hack لگد زدن عمدی دررگبی
hacked لگد زدن عمدی دررگبی
obmutescence خاموش نشینی سکوت عمدی
hacks لگد زدن عمدی دررگبی
deliberated عمدا انجام دادن عمدی
deliberating عمدا انجام دادن عمدی
inadvertence غیر عمدی عدم تعمد
miscarriages سقط جنین غیر عمدی
deliberates عمدا انجام دادن عمدی
deliberate عمدا انجام دادن عمدی
involuntarily بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
unitentionally ندانسته بطور غیر عمدی سهوا
voluntary عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
duster پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
dusters پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
draw play ضربه عمدی با انتهای گوی گلف
arson تولید حریق عمدی در مال غیر
destruct خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
inadvertenly بطور غیر عمدی ازروی ندانستگی
match penalty خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
sappers سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
sapper سرباز کلنگ دار سرباز حفار یا نقب زن متخصص خرابکاری
barratry خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
allowance اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
throws باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
columnar and trabeated [نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
manipulative deception تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
safety اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
kamikaze ناپدید شدن عمدی موج سوارزیر موج
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com