English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
prolix خسته کننده روده دراز
Other Matches
ileum روده دراز
windbags نطاق روده دراز
ileal وابسته به روده دراز
ileitis اماس روده دراز
ileac وابسته به روده دراز
chatterbox ادم روده دراز
chatterboxes ادم روده دراز
windbag نطاق روده دراز
wind bag سخنران پرگو نطاق روده دراز کیسه باد سینه
hysterical روده بر کننده
hysterically روده بر کننده
dullest خسته کننده
dull خسته کننده
weariful خسته کننده
bore خسته کننده
wearing خسته کننده
exhausting خسته کننده
bores خسته کننده
fatig خسته کننده
dulled خسته کننده
dulls خسته کننده
dulling خسته کننده
duller خسته کننده
uninteresting خسته کننده
prosish خسته کننده
lagging خسته کننده
tiresome خسته کننده
blah خسته کننده
monotonous خسته کننده
dead alive خسته کننده
fatiguing خسته کننده
tedious خسته کننده
wearisome خسته کننده
insipid خسته کننده
gruelling خسته کننده فرساینده
grueling خسته کننده فرساینده
wearisomely بطور خسته کننده
prolixly بطور خسته کننده
nerve wrack خسته کننده اعصاب
nerve racking خسته کننده اعصاب
longsome مطول خسته کننده
longueur قسمت خسته کننده
nerve-racking خسته کننده اعصاب
pooped out <idiom> خسته کننده،از پای درآوردن
homely [British E] <adj.> عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
this work is palling on me اینکاردارد برای من خسته کننده یابیمزه میشود
to get into a rut یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
screed سخن یا نامه دراز وخسته کننده
I´m as hungry as a horse. آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
as dull as a ditch-water مثل فیلم های تکراری [خسته کننده و ملال آور]
hungry as a hunter <idiom> آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
wayworn خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
overweary زیاده خسته کردن خسته شدن
ileum چم روده
garbage روده
guts دل و روده
in a tangle روده
gutting روده
gutting دل و روده
bowels روده
bowel روده
guts روده
gut دل و روده
enteron روده
gut روده
gill روده
soricine موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
cecum روده کور
disemboweling روده دراوردن از
hindgut روده خلفی
intestine روده امعاء
disembowels روده دراوردن از
long windedness روده درازی
disembowelling روده دراوردن از
helminth کرم روده
disemboweled روده دراوردن از
colon ستون روده
mesentery روده بند
haruspex روده بین
intestines روده امعاء
colons ستون روده
disembowel روده دراوردن از
disembowelled روده دراوردن از
enterology روده شناسی
gut روده دراوردن از
small intestine روده کوچک
jejunum تهی روده
large intestine روده بزرگ
tormina قولنج روده
enteralgia درد روده
enterectomy روده بری
enteritis اماس روده
enterocele فتق روده
screaming روده برکننده
knuckles قرحه روده
knuckle قرحه روده
viscerate روده در اوردن از
enterography شرح روده ها
intestinal روده دار
enterotomy عمل روده
enterotomy روده شکافی
ascarid کرم روده
yack روده درازی
guts روده دراوردن از
gutting روده دراوردن از
caecum روده کور
embowel در روده گذاردن
saburra اخلاط روده
embowel روده در اوردن از
coecum روده کور
rectum راست روده
rectums راست روده
small intestine روده باریک
purtenance دل و روده متعلقات
to roar with laughter <idiom> از خنده روده بر شدن
peritoneum برون شامه روده ها
chitterlings روده کوچک خوک
endamoeba امیب انگل روده
duodenitis اماس روده اثناعشر
hookworm نوعی کرم روده
chitlins روده کوچک خوک
to split one's sides از خنده روده برشدن
gastrointestinal مربوط به معده و روده
to die of laughing ارخنده روده برشدن
proctoptosis سقوط روده راست
mesenteritis اماس روده بند
mesenterical وابسته به روده بند
octopus روده پای هشت پا
octopuses روده پای هشت پا
sidesplitting روده براز خنده
to set in a roar از خنده روده برکردن
mesenteric مانند روده بند
mesenteric وابسته به روده بند
eventration بیرون ریختگی روده
chitlings روده کوچک خوک
invagination پیچ خوردن روده
prolixity پرگویی روده درازی
large intestine قولون روده فراخ
jejunal وابسته به روده تهی
in wards شکمبه و روده واردات
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
duodenums روده اثنی عشر دوازدهه
eviscerate روده یا چشم و غیره رادراوردن
eventration جنین بی شکم یابی روده
colitis ورم مخاط روده بزرگ
duodenum روده اثنی عشر دوازدهه
He hasnt got a single straight intestine. <proverb> یک روده راست در شکمش نیست .
ileus انسداد روده قولنج الیاوسی
proctoscope الت معاینه روده راست
yak وراجی کردن روده درازی
yaks وراجی کردن روده درازی
tiredly خسته
tire خسته
tires خسته
tired خسته
wind broken خسته
footworn خسته
careworn <adj.> دل خسته
aweary خسته
jaded خسته
exhausted خسته
outworn خسته
tiring خسته
ennuied خسته
washed-out خسته
wearying خسته
washed out خسته
jadish خسته
whacked خسته
wearied خسته
spent خسته
weary خسته
played out خسته
blown خسته
wearies خسته
typhlitis اماس روده کور ورم اعور
sausage روده محتوی گوشت چرخ شده
sausages روده محتوی گوشت چرخ شده
intussusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
introsusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
fatigable خسته شدنی
bore خسته کردن
played out <idiom> خسته ،از پا درآمده
overworks خود را خسته
to knock up خسته شدن
run ragged <idiom> خسته شدن
bores خسته کردن
harass خسته کردن
he seems to be tired خسته مینماید
he seems to be tired خسته بنظرمیرسد
fatiguable خسته شدنی
strain خسته کردن
weed out <idiom> خسته شدن از
irks خسته شدن
indefatigable خسته نشدنی
irked خسته شدن
irk خسته شدن
forworn وامانده خسته
forwearied خسته فرسوده
overworked خود را خسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com