English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 71 (6 milliseconds)
English Persian
grossness خشونت کلفتی
Other Matches
diameters کلفتی
pout لب کلفتی
pouted لب کلفتی
pouts لب کلفتی
pouting لب کلفتی
how thick is the board? کلفتی
raucity کلفتی
thickness کلفتی
diameter کلفتی
stoutness گردن کلفتی
impassiveness پوست کلفتی
thickness of a wall کلفتی دیوار
carpet thinckness کلفتی یا ضخامت فرش
impassivity ارامش پوست کلفتی
To act as a bully . گردن کلفتی کردن
He is thick-skinned. آدم پوست کلفتی است
He is a bully . he is a rough guy . آدم گردن کلفتی است
third dimension کلفتی وابسته به بعد سوم
to have plenty of brawn آدم گردن کلفتی [قلچماقی] بودن
line gauge وسیله اندازه گیری کلفتی خط ضخامت سنجی خط
parlour maid کلفتی که کتارش بیشتر درسفره خانه است
harshness خشونت
truculency خشونت
rowdiness خشونت
violation خشونت
loath loth خشونت
raggedness خشونت
raucity خشونت
truculence خشونت
severity خشونت
rigorism خشونت
harshly به خشونت
huskiness خشونت
violence خشونت
gruffness خشونت
stricture خشونت
asperity خشونت
strictures خشونت
roughness خشونت
hoarseness خشونت
act of violence عمل خشونت
unnecessary roughness خشونت بی مورد
non-violence احتراز از خشونت
rigours سختگیری خشونت
rigour سختگیری خشونت
rigors سختگیری خشونت
discourtesy خشونت تندی
astingency درشتی خشونت
blatancy خودنمایی خشونت
brusqurie خشونت در رفتار
burliness زبری خشونت
cheap shot خشونت عمدی
headhunting خشونت در بازی
incivility خشونت وحشیگری
indelicacy خشونت بی نزاکتی
rigor سختگیری خشونت
force خشونت نشان دادن
forces خشونت نشان دادن
forcing خشونت نشان دادن
rough and tumble <idiom> با خشونت تمام جنگیدن
violence شدت و تندی و سختی خشونت
slam bang بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن
to lager-lout [British E] در جشن مست شدن و با خشونت داد و بیداد کردن [اصطلاح روزمره]
satyagraha اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com