English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
Other Matches
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
incorporates جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
personifies دارای شخصیت کردن
personified دارای شخصیت کردن
personify دارای شخصیت کردن
personalize دارای شخصیت کردن
personifying دارای شخصیت کردن
he could p for an englishman بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
incriminates به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
penalize کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalized کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalising کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizes کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
incriminate به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
penalises کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalizing کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
penalised کیفری یا جزایی قلمداد کردن جریمه کردن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
to palm off as قلمداد کردن
to describe as قلمداد کردن
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
incriminates مقصر قلمداد کردن
extenuate کم ارزش قلمداد کردن
incriminating مقصر قلمداد کردن
criminate جانی قلمداد کردن
pronounce quilty مجرم قلمداد کردن
incriminated مقصر قلمداد کردن
to set ذیحق قلمداد کردن
incriminate مقصر قلمداد کردن
assigned قلمداد کردن اختصاص دادن
pass off بخرج دادن قلمداد کردن
plead not guilty خود رابیگناه قلمداد کردن
assign قلمداد کردن اختصاص دادن
assigning قلمداد کردن اختصاص دادن
assigns قلمداد کردن اختصاص دادن
incorporating شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
to express one's heartfelt قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
to put in for تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
corporate دارای شخصیت حقوقی
corporations که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation که دارای شخصیت حقوقی باشند
depersonalize بی شخصیت کردن
to breakin خودرا داخل کردن
to a one's right حق خودرا ادعایامطالبه کردن
topull oneself together خودرا جمع کردن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
to sow one's wild oats چل چلی خودرا کردن
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
depersonalize فاقد شخصیت کردن
characters مجسم کردن شخصیت
character مجسم کردن شخصیت
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
for all one is worth <idiom> تمام سعی خودرا کردن
to recover damages خسارت خودرا جبران کردن
to addict oneself عادت کردن خودرا معتادکردن
To play ones part . نقش خودرا بازی کردن
to declare oneself قصد خودرا افهار کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
hold one's own موقعیت خودرا حفظ کردن
do one's best <idiom> تمام تلاش خودرا کردن
to givein one's a. موافقت خودرا اعلام کردن
hold one's ground موقعیت خودرا حفظ کردن
to carry oneself خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to repeat oneself کاریا گفته خودرا تکرار کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
to bridle one's anger خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
To consume all ones energy . تمام نیروی خودرا مصرف کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
personalize شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
to lick one's لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
identifying مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
to secure a debtby a mortagage با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
corporations شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
to cry peccavi بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
spot bowler بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
many valued دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
brunch غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
grates باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grated باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
threads دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
militarize جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
balanced control surfaces سطوح فرامین اصلی دارای قسمت دیگری در جلوی خط لولا
edges : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
reman دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
personify رل دیگری بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
inflames دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflaming دارای اماس کردن ملتهب کردن
furnish دارای اثاثه کردن مجهز کردن
catalyze دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
fortifies دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortify دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnishes دارای اثاثه کردن مجهز کردن
inflame دارای اماس کردن ملتهب کردن
fortifying دارای استحکامات کردن تقویت کردن
furnishing دارای اثاثه کردن مجهز کردن
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
transubstantiate بجسم دیگری تبدیل کردن
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
interrupt حرف دیگری را قطع کردن
interrupting حرف دیگری را قطع کردن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
reword باواژههای دیگری بیان کردن
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
passing off به اسم دیگری معامله کردن
converting معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something [for something] معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
convert معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something [for something] مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
converts معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to play off از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
periphrastic conjugation صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
to shift off responsibility مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
shunt ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
pirate از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunted ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
pirated از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirates از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
personation خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
transcribing کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
reproduced کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
transcribes کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
reproduce کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
stiffening اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
transcribed کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
posts وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproduces کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproducing کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
media کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
post وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
transcribe کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
to second somebody ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
to p off an awkward situation حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
chains روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
labelled 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
label 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labeling 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com