Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
When in Rome, do as the Romans do!
<idiom>
خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
Other Matches
revivalist
طرفدار احیای آداب و رسوم قدیمی
tribial rugs
فرش های عشایری
[فرش های ایلی]
[اینگونه فرش ها ریشه در آداب و رسوم و فرهنگ هر منطقه داشته و تابلوئی از زندگی ایشان را به نقش می کشد.]
homestay
خانواده مهمان دار
[کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
xenial
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
discrete
<adj.>
مبادی آداب
prudent
[discreet]
<adj.>
مبادی آداب
discreet
<adj.>
مبادی آداب
discretional
<adj.>
مبادی آداب
Burundi
کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
revivalist movement
جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
etiquette
رسوم
mores
رسوم
manner
رسوم
conventionalism
پیروی از رسوم
folklore
رسوم اجدادی
their customs
رسوم ایشان
the old ways
رسوم قدیم
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
unconverti nal
ازادازقیود یا رسوم غیرقراردادی
conventionalization
هم رنگی با ایین و رسوم
conformity
پیروی از رسوم یاعقاید
to cling to the old ways
به رسوم قدیمی چسبیدن
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
souithernism
رسوم واداب جنوب
unconventional
ازاد از قیود و رسوم
judaize
اداب و رسوم یهودی را پذیرفتن
anglicised
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicized
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizes
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicising
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicises
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
anglicizing
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
unconventionality
عدم رعایت اداب و رسوم
anglicize
باداب و رسوم انگلیسی درامدن
provinciality
لهجه یا عادات یا رسوم ولایتی
visitator
مهمان
guest
مهمان
guests
مهمان
italianism
پیروی از اداب و رسوم مردم ایتالیا
irishism
عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
bidden guest
مهمان خوانده
guest chamber
اطاق مهمان
inhospitable
مهمان ننواز
hosts
مهمان دار
gatecrasher
مهمان ناخوانده
hosting
مهمان دار
hosted
مهمان دار
host
مهمان دار
hospitalization
مهمان نوازی
guest room
اطاق مهمان
guest
مهمان کردن
guests
مهمان کردن
rest house
مهمان سرا
hospitality
مهمان نوازی
banquet
مهمان کردن
open house
پذیرایی از مهمان
guest-rooms
اطاق مهمان
hospitable
مهمان نواز
guest-room
اطاق مهمان
gatecrashers
مهمان ناخوانده
inhospitableness
مهمان ننوازی
treats
مهمان کردن
treated
مهمان کردن
treat
مهمان کردن
banquets
مهمان کردن
guest computer
کامپیوتر مهمان
hosteler
مهمان دار
i was under his roof
مهمان او بودم
agriology
مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
to keep an open house
مهمان نواز بودن
inhospitality
فقدان مهمان نوازی
visitors
مهمان رسمی نظامی
inhospitably
بدون مهمان نوازی
keep an open house
مهمان نواز بودن
visiter
دیدن کننده مهمان
visitor
مهمان رسمی نظامی
goest operating system
سیستم عامل مهمان
visitors
دیدن کننده مهمان
visitor
دیدن کننده مهمان
hospitably
از روی مهمان نوازی
to leave everything as it is
[not to change anything]
رسوم قدیمی را ثابت
[دست نخورده]
نگه داشتن
nonaligned
کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
invites
مهمان کردن وعده دادن
We are expecting guests for dinner .
برای شام مهمان داریم
hospitable
غریب نواز مهمان نوازانه
invite
مهمان کردن وعده دادن
Please be my guest.
خواهش می کنم مهمان من با شید
open doored
در خانه باز مهمان نواز
invited
مهمان کردن وعده دادن
wear out one's welcome
<idiom>
مهمان دو روزه عزیز است
That evening we had company .
آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
roll out the red carpet
<idiom>
برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
to eat salt with a person
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
country cover diagram
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
relative income hypothesis
بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
The guest brings his own portion .
<proverb>
مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
state
کشور
common wealth
کشور
realms
کشور
realm
کشور
nations
کشور
nation
کشور
stating
کشور
states
کشور
state-
کشور
stated
کشور
country
کشور
countries
کشور
land n
کشور
territory
کشور
soil
کشور
territories
کشور
soils
کشور
soiling
کشور
fatherlands
کشور
fatherland
کشور
Tunisia
کشور تونس
Belize
کشور بلیز
Sweden
کشور سوئد
Tanzania
کشور تانزانیا
Rwanda
کشور رواندا
Morocco
کشور مغرب
Qatar
کشور قطر
Ukraine
کشور اوکرانی
Portugal
کشور پرتغال
Togo
کشور توگو
Thailand
کشور تایلند
host nation
کشور میزبان
kingdom
کشور قلمروپادشاهی
Swaziland
کشور سوازیلند
Liberia
کشور لیبریا
Sri Lanka
کشور سریلانکا
Uruguay
کشور اوروگوئه
Venezuela
کشور ونزوئلا
Vietnam
کشور ویتنام
Uganda
کشور اوگاندا
Somalia
کشور سومالی
Singapore
کشور سنگاپور
Sierra Leone
کشور سیرالئون
land of the rising sun
کشور ژاپن
Senegal
کشور سنگال
Sudan
کشور سودان
midland
داخله کشور
Suriname
کشور سورینام
Korea
کشور کره
independency
کشور مستقل
Burma
کشور برمه
traitor to one's country
خائن به کشور
Eire
کشور ایرلند
Fiji
کشور فیجی
Finland
کشور فنلاند
theocrat
خداوند کشور
the youth of the country
جوانان کشور
Ghana
کشور غنا
the superme court
دیوانعالی کشور
the play of europe
کشور سویس
Ghana
کشور گانا
Great Britain
کشور انگلیس
Guatemala
کشور گواتمالا
Guyana
کشور گیانا
Honduras
کشور هندوراس
Hungary
کشور مجارستان
Indonesia
کشور اندونزی
traitor to the countruy
خائن کشور
Ecuador
کشور اکوادر
Botswana
کشور بوتسوانا
Cambodia
کشور کامبوج
Bhutan
کشور بوتان
Cameroon
کشور کامرون
Bangladesh
کشور بنگلادش
Bahrain
کشور بحرین
Bahamas
کشور باهاما
Argentina
کشور آرژانتین
cloud-cuckoo-land
کشور پریون
Angola
کشور انگولا
Andorra
کشور آندورا
Albania
کشور آلبانی
Colombia
کشور کلمبیا
Costa Rica
کشور کاستاریکا
Cuba
کشور کوبا
Djibouti
کشور جی بوتی
Spain
کشور اسپانیا
southland
کشور نیمروز
Mozambique
کشور موزامبیک
Myanmar
کشور میانمار
Namibia
کشور نامیبی
Namibia
کشور نامیبیا
Nepal
کشور نپال
New Zealand
کشور زلاندنو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com