English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
chilies خوراک لوبیای پر ادویه
chilli خوراک لوبیای پر ادویه
chillies خوراک لوبیای پر ادویه
Chile خوراک لوبیای پر ادویه
chili خوراک لوبیای پر ادویه
Other Matches
soya لوبیای روغن لوبیای ژاپنی
gastronome EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
French bean لوبیای سبز
French beans لوبیای سبز
green bean لوبیای سبز
pigeon pea لوبیای سودانی
scarlet runner نوعی لوبیای سبز
cowpea لوبیای چشم بلبلی
marrow bean لوبیای تخم درشت باغی
navy bean لوبیای چشم بلبلی سفید
prayer beads لوبیای گیاه چشم خروس
haricot دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
baked beans لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
soy سبوس یا چاشنی چینی یاژاپونی مرکب از لوبیای جوشانده وشیر وغیره
beansprouts جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
beansprout جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
the food was smoked خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
pungent پر ادویه
condiments ادویه
condiment ادویه
spicing ادویه
spice ادویه
spicery ادویه
spices ادویه
spiced ادویه
spice ادویه زدن به
spicing ادویه زدن به
spices ادویه زدن به
spice box قوطی ادویه
spice rack قفسه ادویه
seasoner ادویه زننده
spicy ادویه زده
spicy ادویه دار
spicery ادویه [آشپزی]
seasoning ادویه زنی
spicery ادویه جات
spiced ادویه زدن به
piccalilli ترشی ادویه وسبزیجات
abortive medicines ادویه مسقط جنین
chutney یک نوع ترشی با ادویه
emmenagogues ادویه مدره طمث
emmenagogue ادویه قاعدگی اور
condiment چاشنی ادویه زدن
condiments چاشنی ادویه زدن
purls ابجو دارای ادویه معطر
casters :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
purling ابجو دارای ادویه معطر
castor :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
castors :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
methglin نوشابه انگبینی ادویه دار
purl ابجو دارای ادویه معطر
purled ابجو دارای ادویه معطر
seasoned ادویه زدن معتدل کردن
caster تنگ کوچک ادویه یا سرکه
highly seasoned پرادویه ادویه زده شده
to powder meat نمک یا ادویه بگوشت زدن
seasons ادویه زدن معتدل کردن
sangaree باده قرمز ادویه زده
to garble spices ادویه رابازرسی وپاک کردن
herb spice blend آمیخته ای از ادویه و سبزیجات معطر
season ادویه زدن معتدل کردن
spicery انباری ادویه [واژه قدیمی]
wassail ابجو یاشراب مخلوط با ادویه وشکر
vinaigrette سس دارای سرکه و روغن زیتون و ادویه
hippocras شرابی که بان ادویه زده باشند
aniseed تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود
pastrami گوشت ادویه زده ودودی شده شانه گاو
pot pourri کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
meats خوراک
oligotrophic کم خوراک
tack خوراک
tacked خوراک
pabulum خوراک
passage money خوراک
messmate هم خوراک
tacking خوراک
butterpump غم خوراک
fare خوراک
fares خوراک
faring خوراک
fared خوراک
messes :یک خوراک
mess :یک خوراک
victuals خوراک
viands خوراک
meat خوراک
repasts خوراک
repast خوراک
tucker خوراک
nutrition خوراک
at mess سر خوراک
tacks خوراک
food خوراک
nutriment خوراک
chows خوراک
feeds خوراک
feed خوراک
chow خوراک
keeps خوراک
keep خوراک
foods خوراک
nourishment خوراک
intake خوراک
nutriments خوراک
intakes خوراک
insect کرم خوراک
sitophobia خوراک هراسی
gourmets خوراک شناس
feeds خوراک علوفه
junk food گنده خوراک
to d. up خوراک گذاردن
feeds خوراک دادن
slipslop خوراک ابکی
autotroph خوراک ساز
gourmet خوراک شناس
at meat سر خوراک یا غذا
chop house خوراک خانه
insects کرم خوراک
eating house خوراک پزخانه
heterotroph خوراک گیر
snack خوراک سرپایی
snack خوراک مختصر
aliment خوراک دادن
piece de resistance خوراک اصلی
support [nourish, feed] خوراک دادن
meal time موقع خوراک
kingfisher ماهی خوراک
menus فهرست خوراک
menu فهرست خوراک
he partook of fare در خوراک ما شریک شد
snacks خوراک مختصر
snacks خوراک سرپایی
frugal food خوراک ساده
timbale خوراک دلمه
feedstuff خوراک حیوانات
food gathering خوراک اوری
queasiness سنگینی خوراک
preparation of food تهیه خوراک
feed خوراک علوفه
feed خوراک دادن
meal time وقت خوراک
plat du jour خوراک روز
regaling خوراک لذیذ
regales خوراک لذیذ
regaled خوراک لذیذ
regale خوراک لذیذ
grub خوراک خواربار
eating خوش خوراک
eating خورد و خوراک
grubbed خوراک خواربار
cannon fodder خوراک توپ
boarding house خوابگاه و خوراک
suave خوش خوراک
dosing یک خوراک دارو
boarding houses خوابگاه و خوراک
junk foods گنده خوراک
health foods خوراک بهداشتی
plats du jour خوراک روز
dosages یک خوراک دارو
dosage یک خوراک دارو
health food خوراک بهداشتی
dose یک خوراک دارو
food stamps تمبر خوراک
dosed یک خوراک دارو
food stamp تمبر خوراک
doses یک خوراک دارو
hors d'oeuvres پیش خوراک
nourish خوراک دادن
dishes سینی خوراک
recipe خوراک دستور
treats خوراک رایگان
viand خوراک ماکولات
treated خوراک رایگان
treat خوراک رایگان
feeder خوراک دهنده
feeders خوراک دهنده
recipes خوراک دستور
dish سینی خوراک
slops خوراک ابکی
nourished خوراک دادن
grubs خوراک خواربار
nourishes خوراک دادن
to give to eat خوراک دادن
hors d'oeuvre پیش خوراک
throphogen لایه خوراک ساز
thropholyt لایه خوراک کاه
nosh خوراک سبک خوردن
to eat one's mutton یا کسی خوراک خوردن
trencherman ادم خوش خوراک
vegetable diet خوراک سبزی دار
piece deresistance بخش عمده خوراک
fast food تند خوراک تندکار
convenience foods خوراک پیش پخته
rotisserie مغازه خوراک پزی
revalenta خوراک عدس واردجو
convenience food خوراک پیش پخته
pitch into به خوراک حمله کردن
sanguification تبدیل خوراک بخون
helping یک وعده یا پرس خوراک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com