Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
iodism
خو گرفتگی زیاد در بکار بردن ید
Other Matches
put forth
بکار بردن
misemploy
بد بکار بردن
applies
بکار بردن
handles
بکار بردن
handle
بکار بردن
to make use of
بکار بردن
to put forth
بکار بردن
apply
بکار بردن
applying
بکار بردن
abuse
بد بکار بردن
abused
بد بکار بردن
abuses
بد بکار بردن
abusing
بد بکار بردن
misapply
بیموقع بکار بردن
wields
خوب بکار بردن
wielding
خوب بکار بردن
wielded
خوب بکار بردن
shoehorns
پاشنه کش بکار بردن
wield
خوب بکار بردن
committing
بکار بردن نیروها
committed
بکار بردن نیروها
commits
بکار بردن نیروها
commit
بکار بردن نیروها
shoehorn
پاشنه کش بکار بردن
finesse
زیرکی بکار بردن
lever watch
شیوه بکار بردن
manoeuver
تدبیر بکار بردن
play upon words
جناس بکار بردن
parachuted
پاراشوت بکار بردن
parachutes
پاراشوت بکار بردن
parachute
پاراشوت بکار بردن
parachuting
پاراشوت بکار بردن
outsmart
زرنگی بیشتری بکار بردن
leverage
شیوه بکار بردن اهرم
mordant
ماده ثبات بکار بردن
coppers
مس یاترکیبات مسی بکار بردن
copper
مس یاترکیبات مسی بکار بردن
misspelt
املای غلط بکار بردن
telescopes
تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
misspelled
املای غلط بکار بردن
misspells
املای غلط بکار بردن
telescope
تلکسوپ تلسکوپ بکار بردن
misspell
املای غلط بکار بردن
misapply
بطور غلط بکار بردن
outsmarting
زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarts
زرنگی بیشتری بکار بردن
neologist
طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
aminister
تهیه کردن بکار بردن
outsmarted
زرنگی بیشتری بکار بردن
obsoletism
بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
accentuation
بکار بردن ایین تکیه صدا
play a joke
حیله شوخی امیز بکار بردن
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
polyonymy
بکار بردن چند نام برای یک چیز
hands-on
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
tutoyer
دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
polyonging
بکار بردن چند نام برای یک چیز
hands on
فرایند فیزیکی بکار بردن یک سیستم کامپیوتری
to make the most of
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
easily
بردن با فاصله زیاد
paragons
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon
رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize
الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
pregnant use of a verb
بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
screw up
زیاد بالا بردن اجاره
talk somebody's head off
<idiom>
سر کسی را بردن
[زیاد حرف زدن]
skies
زیاد بالا بردن توپ هوایی زدن
sky
زیاد بالا بردن توپ هوایی زدن
to occupy much space
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
inflate
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflating
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates
پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
commission
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
ladders
نردبان بکار بردن نردبان ساختن
ladder
نردبان بکار بردن نردبان ساختن
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
addicts
: خو گرفتگی
spasm
گرفتگی
addict
خو گرفتگی
mugginess
گرفتگی
mistiness
مه گرفتگی
blocking up
گرفتگی
eclipsing
گرفتگی
eclipses
گرفتگی
eclipse
گرفتگی
crick
گرفتگی
decongestant
گرفتگی بر
mud filling
گل گرفتگی
melancholia
گرفتگی
decongestants
گرفتگی بر
unstuck
بی گرفتگی
congestion
گرفتگی
mud silting
گل گرفتگی
sultriness
گرفتگی
spasms
گرفتگی
fouling
گرفتگی
inurement
خو گرفتگی
stasis
گرفتگی
haziness
مه گرفتگی
eclipsed
گرفتگی
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
dust laden
خاک گرفتگی
mountain sickness
کوه گرفتگی
coprostasis
شکم گرفتگی
mant
زبان گرفتگی
fouling
جرم گرفتگی
myoclonus
گرفتگی عضلانی
roup
گرفتگی صدا
writer's cramp
دست گرفتگی
sand filling
ماسه گرفتگی
fouling
لای گرفتگی
birth mark
ماه گرفتگی
silting up
لای گرفتگی
lunar eclipse
ماه گرفتگی
cramp
گرفتگی عضلانی
aggradation
شن گرفتگی برنهاد
grubbiness
گرم گرفتگی
graphospasm
گرفتگی دست
inundation
سیل اب گرفتگی
cramp
گرفتگی عضله
sea sickness
دریا گرفتگی
cramps
گرفتگی عضلانی
morphiomania
خو گرفتگی به مرفین
eclipse of the sun
خورشید گرفتگی
cramps
گرفتگی عضله
eclipse of sun
افتاب گرفتگی
incurrence
تعلق گرفتگی
to push out
پیش بردن جلو بردن
imbibed
تحلیل بردن فرو بردن
imbibe
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
تحلیل بردن فرو بردن
aggradation
فراسازی ماسه گرفتگی
charley horse
[American]
[colloquial]
گرفتگی ساق پا
[پزشکی]
systremma
[leg cramps]
گرفتگی عضلات پا
[پزشکی]
obstructions
جلو گیری گرفتگی
charleyhorse
[American]
[colloquial]
گرفتگی ساق پا
[پزشکی]
vaginism
گرفتگی عضلات مهبل
cramp in the leg
گرفتگی عضلات پا
[پزشکی]
systremma
[leg cramps]
گرفتگی ساق پا
[پزشکی]
cramp in the leg
گرفتگی ساق پا
[پزشکی]
cramp in the calf
گرفتگی ساق پا
[پزشکی]
opiumism
خو گرفتگی بکشیدن افیون
hoarseness
گرفتگی صدا یا سینه
contretemps
بدشانسی گرفتگی حالت
archer's paralysis
گرفتگی عضله کمانگیر
charley horse
[American]
[colloquial]
گرفتگی عضلات پا
[پزشکی]
charleyhorse
[American]
[colloquial]
گرفتگی عضلات پا
[پزشکی]
cramp in the calf
گرفتگی عضلات پا
[پزشکی]
vaginismus
گرفتگی عضلات مهبل
eclipse of the moon
ماه گرفتگی انخساف
obstruction
جلو گیری گرفتگی
masochism
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
clogging
گرفتگی
[سوراخ یا لوله و غیره ]
birthmark
علامت ماه گرفتگی بر بدن
birthmarks
علامت ماه گرفتگی بر بدن
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
cramp in the leg
گرفتگی عضله پشت ساق پا
[پزشکی]
charley horse
کشیدگی یا گرفتگی عضلانی ران سوارکار
foghorn
شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
scaliness
پوشیدگی از پولک یا فلس جرم گرفتگی
cramp in the calf
گرفتگی عضله پشت ساق پا
[پزشکی]
systremma
[leg cramps]
گرفتگی عضله پشت ساق پا
[پزشکی]
adenoid
عظم لوزهء حلقی گرفتگی بینی
charleyhorse
[American]
[colloquial]
گرفتگی عضله پشت ساق پا
[پزشکی]
charley horse
[American]
[colloquial]
گرفتگی عضله پشت ساق پا
[پزشکی]
foghorns
شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
cramp
گرفتگی عضلات انقباض ماهیچه در اثر کارزیاد
cramps
گرفتگی عضلات انقباض ماهیچه در اثر کارزیاد
charly horse
کشیدگی یا گرفتگی عضله ران کشتی گیر
fog dog
روشنایی کم که درهنگام مه گرفتگی نزدیک افق دیده میشود
blocking
گرفتگی مسیر جریان در تونل باد ناشی از موجهای ضربهای
In the long run fatty food makes your arteries clog up.
در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
utilizing
بکار زدن
useable
بکار بردنی
commodious
بکار خور
To put ones shoulder to the wheel.
تن بکار دادن
utilize
بکار زدن
utilizes
بکار زدن
utilizer
بکار برنده
applied
بکار بردنی
get down to work
بکار پرداختن
investiture with an office
برگماری بکار
knowledgeable
وارد بکار
wage income
درامدمربوط بکار
conspicuious consumption
بکار برده شد
utilised
بکار زدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com