Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English
Persian
option of delayed payment of the price
خیار تاخیر ثمن
Other Matches
right of rescission
خیار
cucumbers
خیار
cucumber
خیار
option
خیار
options
خیار
option of trickery
خیار تدلیس
option of meeting place
خیار مجلس
gherkin
خیار ریز
gherkins
خیار ریز
option of loss
خیار غبن
option of deception
خیار غبن
option of fraud
خیار تدلیس
expire of option
انقضاء خیار
make option
جعل خیار
option of animals
خیار حیوان
option of inspection
خیار رویت
option of defect
خیار عیب
option of condition
خیار شرط
pickler
خیار ترشی
option of conditions
خیار شرط
option of sales unfulfilled in part
خیار تبعض صفقه
expire of option
انقضاء مدت خیار
option of contract invalid in part
خیار تبعیض صفقه
option of incorrect description
خیار تخلف وصف
call option
خرید به شرط خیار
option of unfulfilled conditions
خیار تخلف شرط
incorrect
خیار تخلف وصف
pepo
کدو و خیار ومانند انها
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
buyer's option to duble
خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
seller's option to duble
خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
duble option
خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
put in more
عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
put option
خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
permutation
تاخیر
deferment
تاخیر
cunctation
تاخیر
permutations
تاخیر
artificial delay line
خط تاخیر
delay line
خط تاخیر
demurral
تاخیر
subsequence
تاخیر
stator
تاخیر کن
supersedure
تاخیر
mora
تاخیر
lead lag relation
تاخیر
latency
تاخیر
dilatoriness
تاخیر
dilation
تاخیر
delaying
تاخیر
lags
تاخیر
retardation
تاخیر
delay
تاخیر
lagged
تاخیر
lag
تاخیر
delays
تاخیر
hindrances
سبب تاخیر
tarrying
تاخیر کردن
tarry
تاخیر کردن
tarries
تاخیر کردن
tarried
تاخیر کردن
hindrance
سبب تاخیر
non delay
بدون تاخیر
ignition lag
تاخیر احتراق
inductive retardation
تاخیر القایی
lag coefficient
ضریب تاخیر
lag of phase
تاخیر فاز
delay
به تاخیر انداختن
lingerer
تاخیر کننده
phase lag
تاخیر فاز
magnetic delay line
خط تاخیر مغناطیسی
magnetic lag
تاخیر مغناطیسی
non delay
ماسوره بی تاخیر
ignition delay
تاخیر اختراق
stick
الصاق تاخیر
seek delay
تاخیر پیگردی
slow down
تاخیر کردن
lagged
تاخیر زمانی
lagged
تاخیر کردن
valve lag
تاخیر سوپاپ
hold off
<idiom>
تاخیر کردن
lag
تاخیر زمانی
rotational delay
تاخیر چرخشی
tardy
دارای تاخیر
tardiest
دارای تاخیر
tardier
دارای تاخیر
postponer
تاخیر انداز
propagation delay
تاخیر پخش
propagation delay
تاخیر انتشار
lags
تاخیر زمانی
put over
تاخیر کردن
retardation coil
پیچک تاخیر
retarder
تاخیر کننده
retardment
درنگ تاخیر
lags
تاخیر کردن
lag
تاخیر کردن
linger
تاخیر کردن
dallying
تاخیر کردن
retards
تاخیر کردن
dally
تاخیر کردن
angle of lag
زاویه تاخیر
lag angle
زاویه تاخیر
dallies
تاخیر کردن
time lag
زمان تاخیر
dallied
تاخیر کردن
postponements
تاخیر اندازی
retard
تاخیر کردن
delayed
به تاخیر افتاده
lingered
تاخیر کردن
lingering
تاخیر کردن
lingers
تاخیر کردن
tardiness
تاخیر ورود
time lag
تاخیر زمانی
retarding
تاخیر کردن
time lags
تاخیر زمانی
time lags
زمان تاخیر
delaying
به تاخیر انداختن
average latency
تاخیر متوسط
delay circuit
مدار تاخیر
demurrage
جریمه تاخیر
postpones
به تاخیر انداختن
postponed
به تاخیر انداختن
postpone
به تاخیر انداختن
postponing
به تاخیر انداختن
electromagnetic delay line
خط تاخیر الکترومغناطیسی
external delay
تاخیر خارجی
delays
به تاخیر انداختن
postponement
تاخیر اندازی
delay time
زمان تاخیر
delay zction firing
عمل احتراق با تاخیر
suspension of the game
تعویق و تاخیر بازی
delaying
به تاخیر افتادن تاخیرکردن
late payment damages
خسارت تاخیر تادیه
delay en route
تاخیر در حین راه
delay equalizer
برابر کننده تاخیر
delays
به تاخیر افتادن تاخیرکردن
arming delay
تاخیر در مسلح شدن
acoustic delay line
خط تاخیر دهنده صوتی
delay
به تاخیر افتادن تاخیرکردن
demurrage
تاخیر کردن نگاهداشتن
hang-up
<idiom>
تاخیر دربعضی از کارها
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
demurs
استثنا قائل شدن تاخیر
throw back
باعث تاخیر شدن رجعت
magnetic delay
تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
demurring
استثنا قائل شدن تاخیر
slippage
تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
delayed a.v.c.
نافم خودکار صدا با تاخیر
delay en route
تاخیر درحین حرکت در مسیر
demurrage
خسارت تاخیر تخلیه کشتی
demurrer
تقاضای تاخیر درصدور حکم
demurred
استثنا قائل شدن تاخیر
demur
استثنا قائل شدن تاخیر
decision lag
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
summaries
انجام شده بدون تاخیر
summary
انجام شده بدون تاخیر
put off
تاخیر کردن طفره رفتن
prolonger
تاخیر دهنده طولانی کننده
deferred maintenance
قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
height delay
زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
His departure has been postponed for two days.
حرکت او
[مرد]
دو روز به تاخیر افتاد.
stick around
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
waiting delay
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
coding delay
تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
Is the train from Leeds late?
آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
acoustic
حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
demurrage
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
delayed offside
تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
hysteresis
تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
instantaneous readout
سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
acoustic
تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
latency
تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
lay up
دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
delayed opening
سیستم پرتاب چتر با باز شدن تاخیری سیستم تاخیر در بازشدن چتر
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
queue
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queues
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queued
روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com