Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (10 milliseconds)
English
Persian
dedicated assets
دارایی وقف شده
Search result with all words
fortune
دارایی ثروت
fortune
دارایی
fortunes
دارایی ثروت
fortunes
دارایی
wealth
دارایی
insured
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
thing
اسباب دارایی
paraphernalia
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
equities
دارایی شرکاء
equity
دارایی شرکاء
assets
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
assets
مایملک دارایی
portfolio
دارایی
portfolios
دارایی
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
estate
دارایی
estates
دارایی
property
دارایی
asset
دارایی
asset
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
immovable
دارایی غیر منقول
means
دارایی
inventory
دفتر دارایی
inventory
صورت دارایی موجودی
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
finance
دارایی
finance
علم دارایی تهیه پول کردن
finance
قسمت مالی یا دارایی
finance
رسته دارایی دارایی
financed
دارایی
financed
علم دارایی تهیه پول کردن
financed
قسمت مالی یا دارایی
financed
رسته دارایی دارایی
finances
دارایی
finances
علم دارایی تهیه پول کردن
finances
قسمت مالی یا دارایی
finances
رسته دارایی دارایی
financing
دارایی
financing
علم دارایی تهیه پول کردن
financing
قسمت مالی یا دارایی
financing
رسته دارایی دارایی
appreciation
افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciations
افزایش ارزش دارایی و موجودی
purse
دارایی
pursed
دارایی
purses
دارایی
pursing
دارایی
Chancellor of the Exchequer
وزیر دارایی
Chancellors of the Exchequer
وزیر دارایی
chattel
مال منقول دارایی شخصی
weal
ثروت دارایی
weals
ثروت دارایی
belonging
متعلقات واموال دارایی
holding
دارایی
holding
دراختیار داشتن دارایی
possession
دارایی
possession
دارایی متصرفات
adventitious property
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
all that property
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
assessed value
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
assets and equities
دارایی ودیون
benefical owner of an estate
مالک بهره برداریک دارایی
capital account
حساب دارایی وسرمایه
capital assets
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capital goods
دارایی ثابت
capitalization unit
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
capitalized expense
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
cham cell or of the e.
وزیر دارایی
chancery
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
church warden
متصدی دارایی کلیسا
circulating asset
دارایی در گردش
circulating asset
دارایی جاری
contents of a vessel
دارایی یامحتویات فرف مظروف
current assets
دارایی جاری
current asset
دارایی جاری
current liability
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
current maturity
قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
current ratio
نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
disinvestment
خرج دارایی بی چیزی
dower
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
draw up inventory
تنظیم صورت دارایی
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
finance ministry
وزارت دارایی
finance office
اداره دارایی
finance officer
افسر دارایی
financial agency
اداره دارایی
foreign attachment
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
hab
داشتن دارایی
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
he was proud of his wealth
بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
heir in tail
وارث دارایی حبس شده
hereditament
دارایی غیرمنقول
hereditaments
دارایی غیر منقول
hotch
سرجمع کردن دارایی
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
Other Matches
temporality
دارایی دینوی
intendant
پیشکار دارایی
personal state
دارایی منقول
money bag
دارایی دولت
ministry of f.
وزارت دارایی
property tax
مالیات دارایی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
to take an inventory of
صورت دارایی
installation property
دارایی قسمت
personalty
دارایی شخصی
personal chattels
دارایی منقول
private property
دارایی شخصی
real account
حساب دارایی غیرمنقول
jointure
دارایی مشترک زن و شوهر
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
personal chattels
دارایی شخصی منقول
personal property
دارایی شخصی منقول
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
private property
دارایی شخصی بلامعارض
property book
دفتر دارایی یکان
real property
دارایی غیر منقول
inventory reconciliation
تطابق موجودی با دارایی یکان
to sell up a debtor
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
realty
دارایی غیر منقول ملک
realty
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
inventorial
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
impropriator
تفریط کننده دارایی کلیسا
installation property book
دفتر دارایی قسمت یا یکان
sell up a debtor
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
jus mariti
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
impropriation
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
to make a f.
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
onerous property
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
parapherna
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
accelerated depreciation
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
inventory control
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com