English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
infusive دارای قوه نفوذ یا تاثیر
Other Matches
actinic دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
of great importance دارای نفوذ زیاد
influential دارای نفوذ و قدرت
predominated دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominating دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
immanent دارای نفوذ کامل درسرتاسرجهان درهمه جاحاضر
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
influxes تاثیر
effected تاثیر
effecting تاثیر
influence line خط تاثیر
forcibly با تاثیر
semplice بی تاثیر
hanks تاثیر
forcefulness تاثیر
hank تاثیر
influx تاثیر
effectiveness تاثیر
sensations تاثیر
efficacy تاثیر
influenced تاثیر
adaphorous بی تاثیر
influence تاثیر
influences تاثیر
sensation تاثیر
impressiveness تاثیر
affection تاثیر
effect تاثیر
influencing تاثیر
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
affected [by] <adj.> تحت تاثیر
concerned [by] <adj.> تحت تاثیر
influenced تاثیر کردن بر
efficiency درجه تاثیر
impressing تاثیر کردن بر
influences تاثیر کردن بر
effectiveness تاثیر بخشی
influencing تاثیر کردن بر
coefficient ضریب تاثیر
coefficients ضریب تاثیر
impressed تاثیر کردن بر
effectiveness میزان تاثیر
size effect تاثیر اندازه
efficacy درجه تاثیر
touched تحت تاثیر
efficacity تاثیر سودمندی
after-effects تاثیر بعدی
after-effect تاثیر بعدی
impress تاثیر کردن بر
hit-and-run <idiom> تاثیر ناگهانی
wallydraigle تاثیر پذیر
influence value ارزش تاثیر
influence value ضریب تاثیر
make an impression تاثیر گذاشتن
influence تاثیر کردن بر
impresses تاثیر کردن بر
efficacity درجه تاثیر
inductive influence تاثیر القائی
impressible تاثیر پذیر
radius of influence شعاع تاثیر
aerated در تحت تاثیر
aerates در تحت تاثیر
aerating در تحت تاثیر
afair تاثیر کردن
bear تاثیر داشتن
field effect با تاثیر میدانی
bears تاثیر داشتن
impressionability تاثیر پذیری
aerate در تحت تاثیر
impressional تاثیر کننده
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
impressing : تحت تاثیر قراردادن
actions تاثیر اثر جنگ
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
impressed : تحت تاثیر قراردادن
alcoholism تاثیر الکل در مزاج
impresses : تحت تاثیر قراردادن
impress : تحت تاثیر قراردادن
counteract متقابلا" تاثیر گذاشتن
bacterization تحت تاثیر باکتری
counteracts متقابلا" تاثیر گذاشتن
action تاثیر اثر جنگ
edaphic تحت تاثیر خاک
ship influence تاثیر عبور کشتی
without prejudice بدون تاثیر به اینده
counteracting متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted متقابلا" تاثیر گذاشتن
insalutary تاثیر روحی بد اب و هوا
photothropism جنبش در تحت تاثیر روشنایی
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
bacterize تحت تاثیر باکتری قراردادن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
react تحت تاثیر واقع شدن
alcoholize تحت تاثیر الکل دراوردن
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
unbiased تحت تاثیر واقع نشده
affected تحت تاثیر واقع شده
reacted تحت تاثیر واقع شدن
reacting تحت تاثیر واقع شدن
reacts تحت تاثیر واقع شدن
austral تحت تاثیر باد جنوبی
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
cost effectiveness analysis تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
vulcanization تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
consumer appeal تاثیر محصول روی مصرف کننده
electrifies تحت تاثیر برق قرار دادن
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
electrifying تحت تاثیر برق قرار دادن
electrified تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify تحت تاثیر برق قرار دادن
impressionability امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
influence mine مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
photo electric وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
to impinge on something تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
volcanize تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
like hell <idiom> با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
proselytism تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
hall effect شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
intrusions نفوذ
penetrated نفوذ
watertight ضد نفوذ اب
penetrates نفوذ
impermeable ضد نفوذ اب
osmosis نفوذ
influx نفوذ
hanks نفوذ
penetration نفوذ
diffusion نفوذ
toeholds نفوذ کم
grand dame زن با نفوذ
toehold نفوذ کم
leading نفوذ
prevalence نفوذ
force نفوذ
forces نفوذ
hank نفوذ
influxes نفوذ
leakages نفوذ
leakage نفوذ
imposing presence نفوذ
infiltration نفوذ
dominance نفوذ
propulsion نفوذ
seepage نفوذ
forcing نفوذ
intrusion نفوذ
influencing نفوذ
permeation نفوذ
ascendance نفوذ
prestige نفوذ
percolation line خط نفوذ
influenced نفوذ
interventions نفوذ
break through نفوذ
authority نفوذ
intervention نفوذ
influence نفوذ
percolation نفوذ
pervasion نفوذ
penetrate نفوذ
influences نفوذ
barrier penetration نفوذ در سد
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
hydrolyte جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
induces 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
induced 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
propagates خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induce 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
How do you think the changes will affect you? فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
propagate خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com