Dictiornary-Farsi | دارای وجه اشتقاق مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (14 milliseconds)

English	Persian
paronymous	دارای وجه اشتقاق مشترک


Other Matches

interrelated	دارای مناسبات مشترک
monogenic	دارای ریشه واصل مشترک
commonable	مشترک دارای حق چرادرزمین عمومی
concrescent	دارای رشد مشترک یا هماهنگ
sig	Interest Special زیرمجموعهای از یک سازمان تخصصی یا کلوپ استفاده کنندگان است بااعضایی دارای علاقههای مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
pedigrees	اشتقاق
pedigree	اشتقاق
paronymy	اشتقاق
derivations	اشتقاق
derivation	اشتقاق
parasynthesis	اشتقاق و ترکیب
back formation	اشتقاق معکوس
derivable	قابل اشتقاق
etymologies	علم اشتقاق لغات
etymology	علم اشتقاق لغات
etymologer	متخصص علم اشتقاق
etymologically	از روی علم اشتقاق
etymologize	تحصیل علم اشتقاق کردن
etymologize	وجه اشتقاق کلمهای راپیداکردن
onomastics	علم اشتقاق لغات و طرزاستعمال انها
back formation	لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
parasyntheton	واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
eponymy	اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
onomastics	علم اللغات علم اشتقاق اسامی
isobar	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled	دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious	دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent	دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile	دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension	دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
galleried	دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous	دارای تخم و بذر دارای تخمدان
common user	مشترک
sense	حس مشترک
sensed	حس مشترک
participants	مشترک
conjoint	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
commonest	مشترک
held in common	مشترک
intercommon	حق مشترک
participant	مشترک
common	مشترک
subscriber	مشترک
joint	مشترک
subscribers	مشترک
party lines	خط مشترک
senses	حس مشترک
commonality	مشترک
commonalities	مشترک
commoners	مشترک
party line	خط مشترک
outrigged	دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
joint products	محصولات مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
commonwealths	مشترک المنافع
Common Market	بازار مشترک
party lines	مرز مشترک
trunk circuit	معبر مشترک
joint supply	عرضه مشترک
halvers	نیمه مشترک
joint	مشترک الحاقی
party line	مرز مشترک
common denominator	مخرج مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint services	خدمات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
EEC	بازار مشترک
interface	وجه مشترک
interface	سطح مشترک
interfaces	وجه مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
interfaces	سطح مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
joint staff	ستاد مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
common denominators	مخرج مشترک
common fraction	مخرج مشترک
party wall	دیوار مشترک
party walls	دیوار مشترک
meant	میان مشترک
middling	جمله مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint zone	منطقه مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
joint account	حساب مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
condominiums	تسلط مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
condominium	حکومت مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint force	نیروی مشترک
collective	مشترک عمومی
joint exercise	مانور مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint command	یکان مشترک
rachis	دیرک مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
intersections	فصل مشترک
intersection	فصل مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
common trait	ویژگی مشترک
synergy	عمل مشترک
common wall	دیوار مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
common gender	جنس مشترک
combined publications	نشریات مشترک
common area	ناحیه مشترک
mutual debts	دیون مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
mutual interests	منافع مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
bottom layer	لایه مشترک
co insurance	بیمه مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
common factor	عامل مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common fronties	مرز مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
cooperation	همکاری مشترک
common	مشترک اشتراکی
coefficient	عامل مشترک
tenancy in common	استیجار مشترک
factor	عامل مشترک
factors	عامل مشترک
cooperative work	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
concerted action	عمل مشترک
collaboration	کار مشترک
complex fraction	برخه مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
commonweal	مشترک المنافع
common wealth	مشترک المنافع
coefficients	عامل مشترک
joint	ستاد مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
commonest	مشترک اشتراکی
collaboration	همکاری مشترک
co-operation	همکاری مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
co-operation	کار مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
collective call sign	معرف مشترک یکانها
common collector	با جریان روب مشترک
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
jointure	دارایی مشترک زن و شوهر
common wealth	ملل مشترک المنافع
common d.	مقسوم علیه مشترک
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
co-stars	نقش مشترک داشتن
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
interrelate	مناسبات مشترک داشتن
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
co-star	نقش مشترک داشتن
common collector circuit	مدار کلکتور مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک
common ion effect	اثر یون مشترک
joint task force	گروه رزمی مشترک
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
interfaces	دفتر مشترک قسمتها
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
interface	دفتر مشترک قسمتها
law of common fate	قانون سرنوشت مشترک