English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
dope دارو دادن تخدیر کردن
dopes دارو دادن تخدیر کردن
Other Matches
drugging دارو خوراندن تخدیر کردن
drugged دارو خوراندن تخدیر کردن
drug دارو خوراندن تخدیر کردن
drugs دارو خوراندن تخدیر کردن
dose rate نواخت جذب دارو میزان جذب دارو مقدار اثر دارو
stupefy تخدیر کردن کودن کردن
narcotization تخدیر
narcotism تخدیر
narcotic blockade سد تخدیر
dosage مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
obnubilate تخدیر شدن
stupefaction بیهوشی تخدیر
narcotherapy تخدیر درمانی
stupefier مخدر تخدیر کننده
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
drugs دارو
drugging دارو
medicine دارو
drugged دارو
medicines دارو
remedies دارو
natural philosophy دارو
remedying دارو
puisne judge دارو جز
medicaments دارو
medics دارو
medicament دارو
remedy دارو
remedied دارو
pharmaceuticals دارو
pharmaceutical دارو
cure دارو
medications دارو
medication دارو
cured دارو
cures دارو
pill حب دارو
pills حب دارو
pharmaceutic دارو
medicinally با دارو
drug دارو
materia medica دارو
dosing یک خوراک دارو
substance withdrawal ترک دارو
philter مهر دارو
dosed مقدار دارو
dosed یک خوراک دارو
calomel کرم دارو
dose یک خوراک دارو
doses یک خوراک دارو
dose مقدار دارو
male fern کیل دارو
dosing مقدار دارو
doses مقدار دارو
pouch kit جعبه دارو
withdrawal ترک دارو
muller دارو ساز
hyssop اشنان دارو
dosages یک خوراک دارو
alkahest نوش دارو
withdrawals ترک دارو
cure all نوش دارو
pouch kit جای دارو
philtre مهر دارو
lungwort سینه دارو
chemic دارو فروش
troche قرص دارو
dosage یک خوراک دارو
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
dozed دوز یک خوراک دارو
drugs دارو [به طور کلی ]
medications دارو [به طور کلی ]
dozes دوز یک خوراک دارو
diatessaron ترکیبی ازچهار دارو
doze دوز یک خوراک دارو
orthopathy معالجه بدون دارو
pillbox قوطی حب دارو وغیره
drug abuse سوء استفاده از دارو
drugs of every description [of all descriptions] همه نوع دارو
dozing دوز یک خوراک دارو
hocus نوشابه دارو زده
dosage مقدار استعمال دارو
dosages مقدار استعمال دارو
withdrawal symptoms نشانههای ترک دارو
withdrawal syndrome نشانگان ترک دارو
pillboxes قوطی حب دارو وغیره
miyhridate زهر دارو پادزهر
resolutive دارو یا عامل گدازنده
seasoning دارو زنی بچوب
vial شیشه کوچک دارو
drug holiday ترک موقت دارو
nauseant دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
dosages مقدار تجویز شده دارو
iamatology مبحث دارو شناسی پزشکی
doze مقدار کافی از یک دارو خوراک
dosage مقدار تجویز شده دارو
dozing مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes مقدار کافی از یک دارو خوراک
spaced out <idiom> از خوردن دارو گیج شدن
dozed مقدار کافی از یک دارو خوراک
love philtre مهر دارو شربت سحر امیز
love potions مهر دارو شربت عشق امیز
This drug excites the nerves. این دارو اعصاب را تحریک می کند
love potion مهر دارو شربت عشق امیز
rodenticide دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
potion دارو یا زهر ابکی شربت عشق
stateroom اتاق ویژه تختخواب دارو مجلل
potions دارو یا زهر ابکی شربت عشق
gallipot پیاله کوچک مخصوص مرهم و دارو
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
pulsatilla شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
pharmacodynamics مبحث اثر دارو بر ساختمان موجودات زنده
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
reconstituent دارو یا چیز دیگری که نیرووبافت تازه به بدن بدهد
muller سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
design پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
collimate موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicates اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receive اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
predicating اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receives اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
lay قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to veer and heul پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
connects اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
introduces وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
statements بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
propagating منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagates منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
mount ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
propagated منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
introduce وارد کردن نشان دادن داخل کردن
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
statement بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
designates انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
mounts ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
hiring اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
designate انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
hires اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
hire اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designating انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
give دادن پرداخت کردن
discharge مرخص کردن پس دادن
to offer تقدیم کردن [دادن]
staging سوار کردن جا دادن
to serve out بخش کردن دادن
dispend توزیع کردن دادن
giving دادن پرداخت کردن
gives دادن پرداخت کردن
discharges مرخص کردن پس دادن
to give an enter tainment مهمانی دادن یا کردن
recreating تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com