Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
Other Matches
dose rate
نواخت جذب دارو میزان جذب دارو مقدار اثر دارو
tie in
<idiom>
به چیزدیگری متصل کردن
dosages
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
jamb
چهار چوپ درب و هر چیزدیگری
jambs
چهار چوپ درب و هر چیزدیگری
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
adjective colour
زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
ingrowth
رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
replace
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replaced
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replaces
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replacing
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
nausea
تهوع
sick headache
تهوع
adnauseam
تهوع
mal de mer
تهوع
nauseous
تهوع اور
nauseating
تهوع اور
qualm
حالت تهوع
qualms
حالت تهوع
sickness
حالت تهوع
sicknesses
حالت تهوع
nausea
حالت تهوع
morning sickness
تهوع بامدادی
queasily
با حالت تهوع
adnauseam
بدرجهء تهوع
fulsome
تهوع اور
queasiness
حالت تهوع
qualmish
دچارحالت تهوع
sickening
تهوع اور
nauseousness
تهوع اوری
queasy
تهوع اور
nauseant
تهوع اور
queazy
تهوع اور
emetic gas
گاز تهوع اور
I feel nauseated.
حالت تهوع دارم.
wamble
احساس تهوع کردن
to feel sick
حال تهوع داشتن
sickish
تااندازهای تهوع اور
sickener
چیز تهوع اور
vomiting agent
عامل تهوع اور
to be sick
حال تهوع داشتن
rivalling
هم اورد
moraine
یخ اورد
antagonist
هم اورد
gift
ره اورد
rivals
هم اورد
gifts
ره اورد
corrival
هم اورد
flotsam
اب اورد
rival
هم اورد
rivaled
هم اورد
rivaling
هم اورد
rivalled
هم اورد
antagonists
هم اورد
supplements
پس اورد هم اورد
supplemented
پس اورد هم اورد
supplement
پس اورد هم اورد
souvenir
ره اورد
souvenirs
ره اورد
supplementing
پس اورد هم اورد
competitors
هم اورد
competitor
هم اورد
carsickness
تهوع در اثر بودن در اتومبیل
nauseate
حالت تهوع دست دادن
nauseates
حالت تهوع دست دادن
nauseated
حالت تهوع دست دادن
grievous
اندوه اورد
present
ره اورد اهداء
adversaries
مبارز هم اورد
presented
ره اورد اهداء
consequence
دست اورد
consequences
دست اورد
presents
ره اورد اهداء
jetsam
کالای اب اورد
sizes
بر اورد کردن
presenting
ره اورد اهداء
result
دست اورد
resulted
دست اورد
resulting
دست اورد
size
بر اورد کردن
mawkish
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
snowdrifts
برف باد اورد
snowdrift
برف باد اورد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
annual accumulation of sediment
سال اورد ته نشست
he brought more money
باز پول اورد
he called his kindred together
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
perniciously
چنانکه زیان اورد
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
funnily
چنانکه خنده اورد
seasickness
تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
i sickened at the sight
از دیدن ان حال تهوع بمن دست داد
he brought more money
قدری دیگر پول اورد
epispastic
مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
can one p a soul out of hell?
ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
he lined up his men
مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
scissors
سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
office of the future
ارتباطات داده و سایر تکنولوژیهای الکترونیکی بعمل می اورد
pharmaceutic
دارو
natural philosophy
دارو
materia medica
دارو
medicinally
با دارو
puisne judge
دارو جز
drug
دارو
pharmaceutical
دارو
medications
دارو
medicaments
دارو
medication
دارو
medicines
دارو
medicine
دارو
cures
دارو
pill
حب دارو
pills
حب دارو
pharmaceuticals
دارو
remedied
دارو
drugging
دارو
medicament
دارو
drugged
دارو
medics
دارو
drugs
دارو
cured
دارو
remedies
دارو
cure
دارو
remedy
دارو
remedying
دارو
muller
دارو ساز
pouch kit
جعبه دارو
philter
مهر دارو
philtre
مهر دارو
pouch kit
جای دارو
troche
قرص دارو
substance withdrawal
ترک دارو
male fern
کیل دارو
cure all
نوش دارو
doses
یک خوراک دارو
doses
مقدار دارو
withdrawal
ترک دارو
chemic
دارو فروش
dosage
یک خوراک دارو
alkahest
نوش دارو
dosages
یک خوراک دارو
dose
یک خوراک دارو
hyssop
اشنان دارو
withdrawals
ترک دارو
dosing
مقدار دارو
dosed
مقدار دارو
dosed
یک خوراک دارو
dose
مقدار دارو
dosing
یک خوراک دارو
lungwort
سینه دارو
calomel
کرم دارو
probabiliorism
عقیده باینکه بهر طرف بیشتراحتمال درستی دارد بایدروی اورد
pusher tractor
تراکتور چرخ زنجیری که اسکریپر را هنگام خاکبرداری به حرکت درمی اورد
an ovoviviparous animal
جانوری که دردرون شکم تخم می گذاردوبچه خودرادرهمانجا ازتخم بیرون می اورد
kame
تپه کوچک متشکله ازسنگ وخاک اب اورد متعلق بدوره یخبندان
bar mitzvahs
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
bar mitzvah
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
dozes
دوز یک خوراک دارو
dozed
دوز یک خوراک دارو
dozing
دوز یک خوراک دارو
vial
شیشه کوچک دارو
withdrawal syndrome
نشانگان ترک دارو
dosages
مقدار استعمال دارو
dosage
مقدار استعمال دارو
drugs of every description
[of all descriptions]
همه نوع دارو
drug holiday
ترک موقت دارو
orthopathy
معالجه بدون دارو
seasoning
دارو زنی بچوب
drug abuse
سوء استفاده از دارو
diatessaron
ترکیبی ازچهار دارو
withdrawal symptoms
نشانههای ترک دارو
medications
دارو
[به طور کلی ]
hocus
نوشابه دارو زده
drugs
دارو
[به طور کلی ]
pillbox
قوطی حب دارو وغیره
pillboxes
قوطی حب دارو وغیره
miyhridate
زهر دارو پادزهر
resolutive
دارو یا عامل گدازنده
doze
دوز یک خوراک دارو
dosage
مقدار تجویز شده دارو
doze
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozing
مقدار کافی از یک دارو خوراک
drug
دارو خوراندن تخدیر کردن
dosages
مقدار تجویز شده دارو
drugged
دارو خوراندن تخدیر کردن
drugging
دارو خوراندن تخدیر کردن
dozed
مقدار کافی از یک دارو خوراک
spaced out
<idiom>
از خوردن دارو گیج شدن
iamatology
مبحث دارو شناسی پزشکی
drugs
دارو خوراندن تخدیر کردن
dope
دارو دادن تخدیر کردن
dopes
دارو دادن تخدیر کردن
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com