English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (8 milliseconds)
English Persian
latent درحال کمون
dormant درحال کمون
Other Matches
pounces درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounce درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
dormancy کمون
latency دوره کمون
latent period دوره کمون مرض
in plant درحال رویش درحال رشد
feverous درحال تب
sejant درحال جلوس
at the present moment درحال حاضر
aglow درحال اشتعال
shiveringly درحال لرز
suspensive درحال تعلیق
suspensive درحال توقف
perdu درحال کمین
struck درحال اعتصاب
on one's knees درحال خضوع
kissing kind درحال اشتی
on stream درحال فعالیت
on the boil درحال جوشیدن
in child birth درحال زایمان
in a wrought up state درحال عصبانی
perdue درحال کمین
perlexedly درحال اشفتگی
blushingly درحال شرمندگی
amort درحال مرگ
suspense درحال تعلیق
reelingly درحال تلوتلو
to be on the grin درحال پوزخندبودن
moribund درحال نزع
high water دریا درحال مد
For the time being. At peresent. presently. درحال حاضر
ongoing درحال پیشرفت
nascent درحال تولد
functioning درحال کار
stations جا درحال سکون
stationed جا درحال سکون
dying درحال نزع
amok درحال جنون
station جا درحال سکون
flagrante delicto درحال ارتکاب جرم
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
enrapture درحال جذبه انداختن
declining industry صنعت درحال تنزل
flutteringly درحال اشفتگی مضطربانه
goods inwards کالاهای درحال تحویل
goods receiving کالاهای درحال تحویل
about to do something <idiom> درحال انجام کاری
in one's cups درحال میگساری و مستی
hanging اویزان درحال تعلیق
overtaking vessel ناو درحال سبقت
jump kick شوت درحال پرش
goods intake کالاهای درحال تحویل
rising درحال ترقی یا صعود
sejant درحال چمباتمه زدن
pounced درحال حمله با پنجه
hovers درحال توقف پر زدن
hovered درحال توقف پر زدن
hover درحال توقف پر زدن
pounces درحال حمله با پنجه
saleintiant درحال جست وخیز
pouncing درحال حمله با پنجه
tranquil بی جنبش درحال سکون
sobersided فروتن درحال هوشیاری
hang up درحال معلق ماندن
hang-up درحال معلق ماندن
sacking درحال یورش وچپاول
the belligernt powers دولتهای درحال جنگ
ramblingly درحال گردش یاولگردی
swing up درحال تاب خوردن
pounce درحال حمله با پنجه
hang-ups درحال معلق ماندن
enravish درحال جذبه انداختن
saleint درحال جست وخیز
to dye in grain درحال خامی رنگ کردن
to dye in the wool درحال خامی رنگ کردن
to grind out an oath درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
rehabilitant بیمار یا معلول درحال نوتوانی
sliding tackle تکل درحال لیز خوردن
The ship is loading. کشتی درحال بارگیری است
present arms سلام درحال پیش فنگ
streamer نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
flyer درحال پرواز گردونه تیزرو
fliers درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
flyers درحال پرواز گردونه تیزرو
flier درحال پرواز گردونه تیزرو
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
streamers نوار یاپرچم درحال اهتزاز
gaggle هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
intermediate stock موجودی کالاهای درحال ساخت
is on the wane درحال کاهش یا نقصان است
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
gaggles هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
spot کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
the dying father said پدر که درحال مردن بود گفت
underway replenishment تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
spots کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
cell phone users while driving کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
to souse a burning house اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
hibernation بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
in suspense درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
pit a pat با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
transient ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die توپی که درحال افتادن برروی زمین است
transients ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
hang ten سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
neutrino ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heels کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
unpopulated تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
transient پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
stranger در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due درحال کمین کمین کنان
picketings اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreographed طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreograph طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat درحال بال بال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com