English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
sawyer درخت ریشه کن شده وشناور
Other Matches
rootery توده ریشه وکنده درخت درباغها که درخت روی ان میکارند
the root of a tree ریشه درخت
He uprooted the tree . درخت را از ریشه ( جا ) ؟کند
saw yer درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
phlorizin ماده تلخی که ازپوست ریشه درخت سیب ومانندان گرفته میشود
flotage جسم مواج وشناور
rhizogenetic تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate ریشه گرفتن ریشه دار شدن
rhizogenic تولید کننده ریشه ریشه اور
to strike root ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
ceiba درخت گل ابریشم گرمسیری درخت پنبه هندی
papaw درخت پاپااو یا درخت نخل امریکای جنوبی
underbrush درخت کوچک روینده درزیر درخت
myrica درخت شیشعان درخت موم
plaiting [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
gambier درخت کاد هندی درخت کاد اصفر
gambir درخت کاد هندی درخت کاد اصفر
Cypress design طرح درخت سرو [سرو بعنوان اسطوره سرسبزی و سرافرازی و قامت بلند در اکثر طرح های ایران خصوصا فرش، جای خاص خود را داشته و عده ای طرح بته جقه را جلوه ای از درخت سرو دانسته اند.]
fimbriation ریشه
fimbria ریشه
cognate هم ریشه
scabs ریشه
scab ریشه
fibreless بی ریشه
frange ریشه
rootless بی ریشه
stubs ریشه
stubbing ریشه
stubbed ریشه
homoousian از یک ریشه
harle ریشه
harl ریشه
rootlet ریشه چه
stumps ریشه
radix ریشه
stumping ریشه
stumped ریشه
stump ریشه
thrum ریشه
stub ریشه
radicals ریشه
radical ریشه
depth of face ریشه
rhizogenous ریشه زا
cama ریشه
radicle ریشه چه
paronymous هم ریشه
rhizogenic ریشه زا
extraction ریشه
rhizogenetic ریشه زا
fringes ریشه
fringe ریشه
root ریشه
roots ریشه
expansion scab ریشه
tassel ریشه
tie [knot] ریشه
tassels ریشه
roots ریشه کن کردن
musk root ریشه مشک
orris root ریشه بنفشه
supplant از ریشه کندن
supplanted از ریشه کندن
supplanting از ریشه کندن
cube root ریشه سوم
eradicating ریشه کن کردن
cube root ریشه مکعب
madder ریشه روناس
supplants از ریشه کندن
root ریشه کن کردن
cube roots ریشه سوم
outroot از ریشه کندن
eradication ریشه کن شدن
roots ریشه گرفتن
paronym واژه هم ریشه
cube roots ریشه مکعب
root section مقطع ریشه
uproot ریشه کن کردن
uprooting ریشه کن کردن
root ریشه گرفتن
radicle ریشه کوچک
uproots ریشه کن کردن
uprooted ریشه کن کردن
radicle اصل ریشه
morphophonemics ریشه شناسی
ablation ریشه کنی
deep rooted ریشه کرده
deracinate از ریشه در اوردن
enrooted ریشه کرده
eradiacable ریشه کن شدنی
etymology ریشه شناسی
etymologies ریشه شناسی
stems ریشه اصل
stemming ریشه اصل
stemmed ریشه اصل
stem ریشه اصل
deep-rooted ریشه کرده
etymon ریشه کلمه
ciliated ریشه دار
ineradicable ریشه کن نشدنی
ciliolated ریشه دار
acid radical ریشه اسید
ammonium ریشه +4NH
barbate ریشه دار
rooted ریشه کرده
rooted ریشه دار
blade root ریشه تیغه
bonder ریشه دار
bottom run قشر ریشه
fibrous ریشه دار
eradication ریشه کنی
eradication ریشه کن کردن
ciliate ریشه دار
pedigrees ریشه نژاد
pedigree ریشه نژاد
extirpation ریشه کنی
filose ریشه دار
horse radish ریشه خردل
i. and evdevolution ریشه گیری
imaginary root ریشه ی انگاری
imaginary root ریشه ی موهومی
irradicable ریشه کن نشدنی
irradicate ریشه کن کردن
irradicate از ریشه دراوردن
irrationable ریشه گنگ
tufts ریشه پارچه
tuft ریشه پارچه
frills ریشه دارکردن
hangnail ریشه ناخن
hang nail ریشه ناخن
grubbing up ریشه کنی
extirpator ریشه کن کننده
fixing حاشیه ریشه
fimbriate ریشه دار
cognate واژه هم ریشه
fimbriated ریشه دار
firtree root ریشه صنوبری
fringent ریشه مانند
rhizomorphous ریشه مانند
fringing ریشه یابی
galangale ریشه جوز
gelsemium ریشه یاسمن
geometric mean ریشه nام
frill ریشه دارکردن
germs ریشه منشاء
supplantation از ریشه کنی
strike root ریشه زدن
squar root ریشه دوم
rush root ریشه ایرسا
rush root ریشه اریسا
rooty شبیه ریشه
rooty ریشه دار
rootlet ریشه فرعی
beetroot ریشه چغندر
square root ریشه دوم
square roots ریشه دوم
rooter ریشه کننده
rootage مجموع ریشه ها
inveterate ریشه کرده
frilled ریشه دار
thrum ریشه فرش
to take root ریشه زدن
to strike root ریشه زدن
germ ریشه منشاء
to root up ریشه کن کردن
to root up از ریشه دراوردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
thrum ریشه دار
to take root ریشه کردن
the root of a word ریشه واژه
ventral root ریشه قدامی
wing root ریشه بال
tap root ریشه اصلی
tap root ریشه عمودی
supplanter ریشه کن کننده
fringed ریشه دار
rhizophagous ریشه خوار
abort ریشه نکردن
root ریشه [ریاضی]
tendrils ریشه پیچک
radical ریشه [ریاضی]
themes ریشه زمینه
theme ریشه زمینه
beetroots ریشه چغندر
rhizoid ریشه نما
runner ریشه هوایی
runners ریشه هوایی
rhizoid ریشه مانند
tendril ریشه پیچک
rhizome شبیه ریشه
rootage ریشه بندی
root up ریشه کن کردن
root out ریشه کن کردن
root of the weld ریشه جوش
root directory دایرکتوری ریشه
rhizopodous ریشه پای
rhizanthous گل اور از ریشه
rhizopod ریشه پایان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com