English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
Other Matches
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
We had a very rough time. نه ما خیلی سخت گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . به ما خیلی خوش گذشت
We had a very enjoyable time . به ما خیلی خوش گذشت
Dont ever come here again. دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار. [اینجا نیا.]
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
forbearingly با گذشت
uncharitable بی گذشت
unforgiving بی گذشت
forgave از ... گذشت
illiberal بی گذشت
big-hearted با گذشت
forgiveness گذشت
forgivingness گذشت
ungenerous بی گذشت
forbearing با گذشت
amnesties گذشت
generously یا گذشت
amnesty گذشت
passing در گذشت
pardon امرزش گذشت
pardoned امرزش گذشت
pardons امرزش گذشت
it crossed my mind بخاطری گذشت
lapses گذشت زمان
With passage of time . با گذشت زمان
it is all up گذشت ورفت
pardoning امرزش گذشت
remission گذشت تخفیف
tolerances مرز گذشت
forbearingly از روی گذشت
time lapse گاه گذشت
tolerance مرز گذشت
lapse گذشت زمان
waives گذشت کردن از
waived گذشت کردن از
with each passing year با گذشت هر سال
forbear گذشت کردن
forbears گذشت کردن
lapsing گذشت زمان
intolerant بی گذشت متعصب
remissive گذشت کننده
remittal گذشت پرداخت
time is up وقت گذشت
obituaries اگهی در گذشت
waive گذشت کردن از
obituary اگهی در گذشت
time span گذشت زمان
period گذشت زمان
time period گذشت زمان
period/stretch/lapse of time گذشت زمان
got through (the bill got through the ma لایحه از مجلس گذشت
the bill got throught the majlis لایحه از مجلس گذشت
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
reentry point نقطه باز گذشت
Many years passed . چندین سال گذشت
last sunday همین یکشنبه که گذشت
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
remise انتقال دادن گذشت کردن
My holiday did me a world of good. درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
we had a good time خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح]
emergency خیلی خیلی فوری
emergencies خیلی خیلی فوری
thus far تا اینجا
hither به اینجا
hither اینجا
so far تا اینجا
in these parts <adv.> در اینجا
in this country <adv.> در اینجا
here اینجا
hitherto تا اینجا
here در اینجا
where اینجا
to turn the corner <idiom> بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
here and there اینجا انجا
passim اینجا وانجا
We are short of space here . اینجا جا کم داریم
i am a stranger here من اینجا غریبم
up and down اینجا وانجا
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
I am just passing through. فقط از اینجا میگذرم.
I wI'll get off here. اینجا پیاده می شوم
Make some room here. یک قدری اینجا جا باز کن
Out with them! بروند بیرون [از اینجا] !
no one is here هیچکس اینجا نیست
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
i had hom there اینجا گیرش اوردم
make oneself scarce <idiom> دور شو ،از اینجا برو
i do not belong here من اهل اینجا نیستم
isn't he there ایا او اینجا نیست
Come here tomorrow . فردا بیا اینجا
Let us get out of here! برویم از اینجا بیرون!
i wish to stay here میخواهم اینجا بمانم
hereon در این مورد در اینجا
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
here lies در اینجا دفن است
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
Left out of one place and driven away from another. <proverb> از آنجا مانده از اینجا رانده .
take away your things اسباب خود را از اینجا ببرید
He usually drops by to see me . غالبا" می آید اینجا بدیدن من
what is your business here کار شما اینجا چیست
i intend to stay here قصد دارم اینجا بمانم
It is pointless for her to come here . موضوع ندارد اینجا بیاید
I am here on holiday. من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
I am here on business. برای تجارت اینجا آمدم.
I am here on business. برای کار اینجا آمدم.
Is there a car wash? آیا اینجا کارواش هست؟
I dropped in to say hello. آمدم اینجا یک سلامی بکنم
None of that here. Nothing doing here. اینجا از این خبرها نیست
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose. ماندن او در اینجا بی فایده است
He promised me to be here at noon . به من قول داد ظهر اینجا با شد
Is there a car wash? آیا اینجا ماشینشویی هست؟
It is extremely hot in here . اینجا بی اندازه گرم است
Please sign here. لطفا اینجا را امضا کنید.
The bus to ... stops here. اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
i have come on business کاری دارم اینجا امدم
He came over here in a mad rush. او [مرد] با کله اینجا آمد.
I've been here for five days. پنج روزه که من اینجا هستم.
ageing ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
How dare he come here . غلط می کند قدم اینجا بگذارد
Could you put us up for the night ? ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
Just sign here and leave at that . اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
It seems I am not welcome (wanted) here. مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
How long can I park here? چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟
May I park there? ممکن است اینجا پارک کنم؟
How long does the train stop here? چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
hic jacet در اینجا خفته است ه کتیبه روی قبر
This is an ideal spot for picnics . اینجا برای پیک نیک ماه است
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
We were afraid lest she should get here too late . ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد.
His coming here was quite accidental. آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
This is a good residential are ( neighbourhood ) . اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
They dont recognize your high-school diploma here. دیپلم دبیرستان شما را اینجا برسمیت نمی شناسند
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
age hardening سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Well, now everyone's here, we can begin. خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
In the fullness lf time . به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
Are there any antiquities here? آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟
non uniformal surfacee سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
remission of taxes صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
We consider it a great honor to have you here with us tonight. این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
What is going on here? اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
In for a penny, in for a pound. آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
She procrastinated until it was too late . آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
I am here for a language course من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
dammit خیلی
many خیلی
villainous خیلی بد
damn خیلی
highly خیلی
ten خیلی
very little خیلی کم
not a few خیلی ها
in large quantities خیلی خیلی
copious خیلی
routh خیلی
very خیلی
for long خیلی
far and away خیلی
dumpiness خیلی
to a large extent خیلی
abysmal <adj.> خیلی بد
ultraconservative خیلی محتاط
thank you very much خیلی متشکرم
swith خیلی عظیم
superrabundant خیلی زیاد
subminiature خیلی کوچک
She is very pretentious. خیلی ادعادارد
costs and arm and a leg <idiom> خیلی گرونه
number one خیلی خوب
many times <adv.> خیلی از اوقات
often <adv.> خیلی از اوقات
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com