Total search result: 201 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
It has been a very enjoyable stay. |
در اینجا به من خیلی خوش گذشت. |
|
|
Other Matches |
|
I had an awful time . |
به من خیلی بد گذشت |
We had a very rough time. |
نه ما خیلی سخت گذشت |
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . |
به ما خیلی خوش گذشت |
We had a very enjoyable time . |
به ما خیلی خوش گذشت |
Dont ever come here again. |
دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار. [اینجا نیا.] |
she has a well poised head |
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است |
i am very keen on going there |
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم |
go great guns <idiom> |
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت |
paint oneself into a corner <idiom> |
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است |
microfilm |
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز |
microfilms |
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز |
microfilming |
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز |
microfilmed |
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز |
sottovoce |
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته |
very low frequency |
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین |
rattling |
خیلی تند خیلی خوب |
ponderous |
خیلی سنگین خیلی کودن |
forbearingly |
با گذشت |
uncharitable |
بی گذشت |
unforgiving |
بی گذشت |
forgave |
از ... گذشت |
illiberal |
بی گذشت |
big-hearted |
با گذشت |
forgiveness |
گذشت |
forgivingness |
گذشت |
ungenerous |
بی گذشت |
forbearing |
با گذشت |
amnesties |
گذشت |
generously |
یا گذشت |
amnesty |
گذشت |
passing |
در گذشت |
pardon |
امرزش گذشت |
pardoned |
امرزش گذشت |
pardons |
امرزش گذشت |
it crossed my mind |
بخاطری گذشت |
lapses |
گذشت زمان |
With passage of time . |
با گذشت زمان |
it is all up |
گذشت ورفت |
pardoning |
امرزش گذشت |
remission |
گذشت تخفیف |
tolerances |
مرز گذشت |
forbearingly |
از روی گذشت |
time lapse |
گاه گذشت |
tolerance |
مرز گذشت |
lapse |
گذشت زمان |
waives |
گذشت کردن از |
waived |
گذشت کردن از |
with each passing year |
با گذشت هر سال |
forbear |
گذشت کردن |
forbears |
گذشت کردن |
lapsing |
گذشت زمان |
intolerant |
بی گذشت متعصب |
remissive |
گذشت کننده |
remittal |
گذشت پرداخت |
time is up |
وقت گذشت |
obituaries |
اگهی در گذشت |
waive |
گذشت کردن از |
obituary |
اگهی در گذشت |
time span |
گذشت زمان |
period |
گذشت زمان |
time period |
گذشت زمان |
period/stretch/lapse of time |
گذشت زمان |
got through (the bill got through the ma |
لایحه از مجلس گذشت |
the bill got throught the majlis |
لایحه از مجلس گذشت |
i was too indulgent to him |
زیاد به او گذشت کردم |
reentry point |
نقطه باز گذشت |
Many years passed . |
چندین سال گذشت |
last sunday |
همین یکشنبه که گذشت |
generosity <adj.> |
گذشت [صفت اخلاقی] |
remise |
انتقال دادن گذشت کردن |
My holiday did me a world of good. |
درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت |
close call/shave <idiom> |
خطراز بیخ گوشش گذشت |
I stayed in concealment until the danger passed. |
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت |
we had a good time |
خوش گذشت وقت خوشی داشتیم |
to try to stop the march of time |
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن |
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> |
هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح] |
emergency |
خیلی خیلی فوری |
emergencies |
خیلی خیلی فوری |
thus far |
تا اینجا |
hither |
به اینجا |
hither |
اینجا |
so far |
تا اینجا |
in these parts <adv.> |
در اینجا |
in this country <adv.> |
در اینجا |
here |
اینجا |
hitherto |
تا اینجا |
here |
در اینجا |
where |
اینجا |
to turn the corner <idiom> |
بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره] |
here and there |
اینجا انجا |
passim |
اینجا وانجا |
We are short of space here . |
اینجا جا کم داریم |
i am a stranger here |
من اینجا غریبم |
up and down |
اینجا وانجا |
jim dandy |
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک |
I am just passing through. |
فقط از اینجا میگذرم. |
I wI'll get off here. |
اینجا پیاده می شوم |
Make some room here. |
یک قدری اینجا جا باز کن |
Out with them! |
بروند بیرون [از اینجا] ! |
no one is here |
هیچکس اینجا نیست |
I am just passing through. |
از اینجا عبور میکنم. |
i had hom there |
اینجا گیرش اوردم |
make oneself scarce <idiom> |
دور شو ،از اینجا برو |
i do not belong here |
من اهل اینجا نیستم |
isn't he there |
ایا او اینجا نیست |
Come here tomorrow . |
فردا بیا اینجا |
Let us get out of here! |
برویم از اینجا بیرون! |
i wish to stay here |
میخواهم اینجا بمانم |
hereon |
در این مورد در اینجا |
At this point of the conversation. |
صحبت که به اینجا رسید |
here lies |
در اینجا دفن است |
some one must stay here |
یک کسی باید اینجا بماند |
Left out of one place and driven away from another. <proverb> |
از آنجا مانده از اینجا رانده . |
take away your things |
اسباب خود را از اینجا ببرید |
He usually drops by to see me . |
غالبا" می آید اینجا بدیدن من |
what is your business here |
کار شما اینجا چیست |
i intend to stay here |
قصد دارم اینجا بمانم |
It is pointless for her to come here . |
موضوع ندارد اینجا بیاید |
I am here on holiday. |
من برای تعطیلات به اینجا آمدم. |
I am here on business. |
برای تجارت اینجا آمدم. |
I am here on business. |
برای کار اینجا آمدم. |
Is there a car wash? |
آیا اینجا کارواش هست؟ |
I dropped in to say hello. |
آمدم اینجا یک سلامی بکنم |
None of that here. Nothing doing here. |
اینجا از این خبرها نیست |
There is no point in his staying here . His staying here wont serve any purpose. |
ماندن او در اینجا بی فایده است |
He promised me to be here at noon . |
به من قول داد ظهر اینجا با شد |
Is there a car wash? |
آیا اینجا ماشینشویی هست؟ |
It is extremely hot in here . |
اینجا بی اندازه گرم است |
Please sign here. |
لطفا اینجا را امضا کنید. |
The bus to ... stops here. |
اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد. |
I feel like a fifth wheel. |
من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم. |
i have come on business |
کاری دارم اینجا امدم |
He came over here in a mad rush. |
او [مرد] با کله اینجا آمد. |
I've been here for five days. |
پنج روزه که من اینجا هستم. |
ageing |
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا |
How dare he come here . |
غلط می کند قدم اینجا بگذارد |
Could you put us up for the night ? |
ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟ |
I am leaving early in the morning. |
من صبح زود اینجا را ترک میکنم. |
She comes here at least once a week . |
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید |
I am working here non-stop. |
یک بند دارم اینجا کار می کنم |
Just sign here and leave at that . |
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد |
Can we camp here? |
آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟ |
Can we camp here? |
آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟ |
It seems I am not welcome (wanted) here. |
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم |
How long can I park here? |
چه مدت می توانم اینجا پارک کنم؟ |
May I park there? |
ممکن است اینجا پارک کنم؟ |
How long does the train stop here? |
چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟ |
hic jacet |
در اینجا خفته است ه کتیبه روی قبر |
This is an ideal spot for picnics . |
اینجا برای پیک نیک ماه است |
The bus stop is no distance at all . |
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد |
No one sent me, I am here on my own account. |
هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم. |
We were afraid lest she should get here too late . |
ترسیده بودیم که مبادا دیر اینجا برسد. |
His coming here was quite accidental. |
آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود |
Do you think it advisable to wait here |
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم |
This is a good residential are ( neighbourhood ) . |
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است |
She comes here once in a blue moon . |
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت ) |
Is there a camp site near here? |
آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟ |
Is there a camp site near here? |
آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟ |
They dont recognize your high-school diploma here. |
دیپلم دبیرستان شما را اینجا برسمیت نمی شناسند |
commit no nuisance |
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است |
age hardening |
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان |
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . |
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید ) |
Well, now everyone's here, we can begin. |
خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم. |
In the fullness lf time . |
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان ) |
Are there any antiquities here? |
آیا اینجا آثار باستانی [اشیا عتیقه و جاهای قدیمی] وجود دارد؟ |
non uniformal surfacee |
سطح نایکنواخت [ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.] |
remission of taxes |
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات |
We consider it a great honor to have you here with us tonight. |
این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم. |
What is going on here? |
اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره] |
In for a penny, in for a pound. |
آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب |
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering. |
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود ) |
She procrastinated until it was too late . |
آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت |
I am here for a language course |
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم. |
dammit |
خیلی |
many |
خیلی |
villainous |
خیلی بد |
damn |
خیلی |
highly |
خیلی |
ten |
خیلی |
very little |
خیلی کم |
not a few |
خیلی ها |
in large quantities |
خیلی خیلی |
copious |
خیلی |
routh |
خیلی |
very |
خیلی |
for long |
خیلی |
far and away |
خیلی |
dumpiness |
خیلی |
to a large extent |
خیلی |
abysmal <adj.> |
خیلی بد |
ultraconservative |
خیلی محتاط |
thank you very much |
خیلی متشکرم |
swith |
خیلی عظیم |
superrabundant |
خیلی زیاد |
subminiature |
خیلی کوچک |
She is very pretentious. |
خیلی ادعادارد |
costs and arm and a leg <idiom> |
خیلی گرونه |
number one |
خیلی خوب |
many times <adv.> |
خیلی از اوقات |
often <adv.> |
خیلی از اوقات |