English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
in the year one در زمان بسیار پیش
Search result with all words
rapid وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
real time سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
Other Matches
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time زمان جستجو زمان طلب
arrival زمان حضور زمان رسیدن
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
presented زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
presents زمان حاضر زمان حال
present زمان حاضر زمان حال
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
multifarious بسیار
unco بسیار
all بسیار
lot بسیار
detestable بسیار بد
longeval بسیار زی
oftentimes بسیار
much بسیار
thousand and one بسیار
multiplicity بسیار
very little بسیار کم
no end of بسیار
out and a way بسیار
rotten <adj.> بسیار بد
overly بسیار
lousy <adj.> بسیار بد
terrible <adj.> بسیار بد
awful <adj.> بسیار بد
very بسیار
desperate بسیار بد
immortally بسیار
plenty بسیار
so mush بسیار
sopping بسیار
an abundance of بسیار
sadly بسیار بد
muckle بسیار
all- بسیار
multiped بسیار پا
far and away بسیار
many بسیار
beastby بسیار
not a lettle بسیار
ever so بسیار
precious بسیار
clinking بسیار
powerfully بسیار
sorely بسیار
parlous بسیار
far بسیار
abundant بسیار
lashongs بسیار
awfully بسیار
numerous بسیار
seldom بسیار کم
galore بسیار
by far بسیار
mickle بسیار
mickle or muckle بسیار
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
many books کتابهای بسیار
death trap بسیار خطرناک
death traps بسیار خطرناک
dirt cheap بسیار ارزان
high-pitched بسیار شیبدار
well-to-do <idiom> بسیار ثروتمند
heavy poll ارا بسیار
polygons بسیار پهلو
superb بسیار خوب
superbly بسیار خوب
finest بسیار اماده
fined بسیار اماده
polygraph بسیار نویس
polygraphs بسیار نویس
fine بسیار اماده
regiments گروه بسیار
regiment گروه بسیار
heart break اندوه بسیار
be unable to say boo to a goose بسیار ترسو
all-powerful بسیار نیرومند
ad nauseam بسیار زننده
deluxe بسیار زیبا
hairline rule خط بسیار نازک
wary بسیار محتاط
e. use ful بسیار سودمند
overweening بسیار مغرور
of great importance بسیار مهم
delightsome بسیار دلپسند
multivincular بسیار پیوند
multocular بسیار چشم
elongated بسیار بلندولاغر
monstrosity شرارت بسیار
main بسیار مهم
dozens of girls ذختران بسیار
herculean بسیار دشوار
squeaky clean بسیار تمیز
thoroughgoing بسیار دقیق
colossal بسیار بزرگ
wedded بسیار علاقمند
multitudinously با گروه بسیار
polygon بسیار پهلو
daylights بسیار ترسناک
clued-up بسیار مطلع
cloying بسیار احساساتی
multisonant بسیار صدا
meticulosity دقت بسیار
multisonous بسیار صدا
excessive بسیار یا بزرگ
tiny بسیار کوچک
tiniest بسیار کوچک
much rain باران بسیار
many persons مردمان بسیار
overly بسیار گرانه
terrible بسیار بد سهمناک
multi-millionaires بسیار ثروتمند
multi-millionaires بسیار پولدار
multi-millionaire بسیار ثروتمند
multi-millionaire بسیار پولدار
low-rise نه بسیار بلند
much pleased بسیار خوشتود
much was said بسیار چیزهاگفته شد
gelid بسیار سرد
tinier بسیار کوچک
all right <idiom> بسیار خوب
extras بسیار خیلی
multiform بسیار شکل
extra- بسیار خیلی
extra بسیار خیلی
monstrosities شرارت بسیار
multidentate بسیار دندان
desperate بسیار سخت
multangular بسیار گوشه
v.l.f. بسامد بسیار کم
pleophagous بسیار خوار
polygram شکل بسیار خط
polyhistor بسیار دانی
devilish بسیار بد اهریمنی
polyhistor دانش بسیار
polyphagous بسیار غذا
polyphonic بسیار صدا
polyphonous بسیار صدا
polysemous بسیار معنی
polystomatous جانور بسیار
polystome جانور بسیار
chasm فرق بسیار
chasms فرق بسیار
stunning بسیار خوب
polygonal بسیار پهلو
polygonal بسیار گوشه
heartbreak اندوه بسیار
infernality زشتی بسیار
point device بسیار درست
pointdovice بسیار درست
primordial بسیار کهن
dammit فحش بسیار
damn فحش بسیار
primes بسیار مهم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com