English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
wreckage locator دستگاه تشخیص محل ترکیدگی لولههای اب
Other Matches
i.f.f. system دستگاه تشخیص
identification of friend from foe دستگاه تشخیص
optical recognition device دستگاه تشخیص نوری
frequency discriminator دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
isotherm follower دستگاه تشخیص سطوح هم حرارت اب دریا
transponder tango دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل اولیه
transponder sierra دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل پیشرفته
busted انفجار ترکیدگی
bust انفجار ترکیدگی
busts انفجار ترکیدگی
busting انفجار ترکیدگی
goose skin ترکیدگی پوست ازسرمایابیم
goose flesh ترکیدگی پوست بدن در اثرسرما
micr سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
bronchial tubes لولههای نایژ
guide pipes لولههای راهنما
ducts لولههای هوا
voice tube لولههای صدارسان
drop message لولههای خبر
fallopian tubes لولههای رحم
malpighian tubes or vessels لولههای ملپیگی
blow tubes لولههای دمنده
flying lines لولههای متحرک
vapor trail لولههای بخار
scan وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scanned وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scans وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
casing pipe لولههای غیرمشبک چاه
secondary sewers لولههای فرعی فاضلاب
quick coupler بست سریع در لولههای ابرسانی
carburetor tickler پاک کننده لولههای کاربراتور
stuffing tube لولههای کانال کشی ناو
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exceptions روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exception روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
gooseflesh دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس
pipe cutter اسباب ویژه قطع لولههای فلزی
can هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
canning هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
cans هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
utilidor لوله حافظ سیم یا لولههای فلزی
barburetor heater جلد نصب شده دراطراف لولههای پنجه اگزوز
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
braid الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی
braided الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی
braids الیاف بافته شده با روکش لاستیکی برای دربر گرفتن وتقویت لولههای هیدرولیکی
identification تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
gas fitter فیتر یا مکانیکی که لولههای گاز و لوازم گاز منازل رانصب و تعمیر میکند
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
an fitting رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
aluminum wool رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
unit دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
distinction تشخیص
distinctions تشخیص
specification تشخیص
percipience حس تشخیص
denotation تشخیص
contradistinction تشخیص
diagnostic تشخیص
discretion تشخیص
assessment تشخیص
assessments تشخیص
diagnostics تشخیص ها
diagnoses تشخیص
diagnosis تشخیص
indistinctively بی تشخیص
discernment تشخیص
In my judgement. As I see it. به تشخیص من
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
which transponder علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
intercept receiver دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
column grinder دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
discerns تشخیص دادن
moral sense حس تشخیص خوب و بد
voice recognition تشخیص صدا
voice recognition تشخیص صوتی
moral perception حس تشخیص اخلاقی
identification signs علائم تشخیص
carrier detect تشخیص حامل
vision recognition تشخیص بصری
speech recogintion تشخیص گفتار
discerned تشخیص دادن
visual identification تشخیص بصری
diagnosing تشخیص دادن
resolutions قدرت تشخیص
coefficient of determination ضریب تشخیص
diagnose تشخیص دادن
judiciously از روی تشخیص
character recognition تشخیص کاراکتر
speech recogintion تشخیص کلام
spotting تشخیص دادن
resolution قدرت تشخیص
collision detection تشخیص تصادم
handwriting recognition تشخیص دست خط
diagnosed تشخیص دادن
discern تشخیص دادن
identified تشخیص دادن
psychodiagnosis تشخیص روانی
verification of debt تشخیص مطالبات
espies تشخیص دادن
blind diagnosis تشخیص بی نام
espied تشخیص دادن
assessing تشخیص دادن
assesses تشخیص دادن
fault datagnosis تشخیص عیب
spots تشخیص دادن
spot تشخیص دادن
frequency discrimination تشخیص فرکانس
assess تشخیص دادن
differential تشخیص دهنده
error detecting code کد تشخیص خطا
vertification of debts تشخیص مطالبات
espying تشخیص دادن
identifies تشخیص دادن
diagnosis تشخیص عیب
indiscrete غیرقابل تشخیص
identify تشخیص دادن
diagnosis تشخیص ناخوشی
identifying تشخیص دادن
pattern recognitation تشخیص الگو
pattern recognition تشخیص الگو
diagnoses تشخیص عیب
diagnoses تشخیص ناخوشی
espy تشخیص دادن
differentials تشخیص دهنده
differential diagnosis تشخیص افتراقی
recognizable قابل تشخیص
indiscreet فاقد حس تشخیص
orientation تشخیص موقعیت
distinct قابل تشخیص
recognition تشخیص بازشناخت
discernible قابل تشخیص
discriminant function تابع تشخیص
discriminately از روی تشخیص
senses حس تشخیص مفهوم
sensibilities حس تشخیص دقت
make out <idiom> تشخیص دادن
designator code کد تشخیص یکان
recognises تشخیص دادن
recognising تشخیص دادن
recognize تشخیص دادن
recognizes تشخیص دادن
recognizing تشخیص دادن
descry تشخیص دادن
to know right from wrong تشخیص دادن
differentiable تشخیص پذیر
flair قوه تشخیص
recognizably قابل تشخیص
sensibility حس تشخیص دقت
Diagnosis. تشخیص بیماری
diacritical marks نشان تشخیص
Power of distiction. قوه تشخیص
sense حس تشخیص مفهوم
indiscrimination عدم تشخیص
diagnostic routine روال تشخیص
diagnostically ازراه تشخیص
identification تشخیص هویت
distinguishing تشخیص دهنده
diacritical نشان تشخیص
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com