English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
change hands دست بدست رفتن
to change hands دست بدست رفتن
Other Matches
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
by بدست
at the hand of بدست
attenuation بدست آوردن
catcher بدست اورنده
come by بدست اوردن
procurement بدست اوری
acquirer بدست اورنده
catch بدست اوردن
procure بدست اوردن
procured بدست اوردن
procures بدست اوردن
procuring بدست اوردن
come by <idiom> بدست آوردن
acquirable بدست اوردنی
acquiring بدست اوردن
acquires بدست اوردن
attainable بدست اوردنی
manual وابسته بدست
get at able بدست اوردنی
get round بدست اوردن
gets بدست اوردن
offered بدست اوردن
getting بدست امده
offer بدست اوردن
getting بدست اوردن
pick up بدست اوردن
procurer بدست اورنده
securer بدست اورنده
offers بدست اوردن
gets بدست امده
get table بدست اوردنی
providers بدست اورنده
hand in hand دست بدست
to go to the wright بدست استادافتادن
impetrate بدست اوردن
provider بدست اورنده
get بدست امده
obtainment بدست اوری
get بدست اوردن
to come to hand بدست امدن
gains بدست آوردن
soothes دل بدست اوردن
soothe دل بدست اوردن
acquire بدست آوردن
earns بدست اوردن
earned بدست اوردن
earn بدست اوردن
gain بدست اوردن
obtain بدست اوردن
gained بدست اوردن
soothed دل بدست اوردن
obtainable بدست اوردنی
gain بدست آوردن
obtains بدست اوردن
obtained بدست اوردن
gains بدست اوردن
procurable بدست اوردنی
gained بدست آوردن
to put بدست امین دادن
regaining دوباره بدست اوردن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
unhandy مشکل بدست امده
to get back دوباره بدست اوردن
encyclic بدست چندنفر رونده
finagle باحیله بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
to bring something بدست آوردن چیزی
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
retrieved دوباره بدست اوردن
pass on دست بدست دادن
self-government حکومت بدست مردم
to gain time دست بدست کردن
quando acciderint هر گاه بدست اید
step into بسهولت بدست اوردن
strike a balance موازنه بدست اوردن
to come into a property دارایی را بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
have بدست اوردن دارنده
having بدست اوردن دارنده
impropriate بدست عام دادن
optimization بدست اوردن حد مطلوب
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
municipalize بدست شهرداری دادن
attain بدست اوردن بانتهارسیدن
recouped دوباره بدست اوردن
recoups دوباره بدست اوردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
attains بدست اوردن بانتهارسیدن
They found no trace of her . ازاونشانی بدست نیامد
recouping دوباره بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
attained بدست اوردن بانتهارسیدن
attaining بدست اوردن بانتهارسیدن
import باپیروزی بدست امدن
insure بیمه بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
turnover دست بدست شدن
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
importing باپیروزی بدست امدن
recover دوباره بدست اوردن
acquirability امکان بدست اوردن
to obtain something بدست آوردن چیزی
all aggairs pivot upon him کارها بدست او می گرد د
recovers دوباره بدست اوردن
imported باپیروزی بدست امدن
handbill اعلانی که بدست مردم میدهند
handbills اعلانی که بدست مردم میدهند
capture عمل بدست آوردن داده
enters بدست اوردن قدم نهادن در
easy money پولی که براحتی بدست اید
entered بدست اوردن قدم نهادن در
the tule of thumb قاعدهای که از تجزیه بدست اید
captures عمل بدست آوردن داده
the proceeds of the sale وجوهی که از فروش بدست می اید
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
enter بدست اوردن قدم نهادن در
bring in امتیاز بدست اوردن در پایگاه
capturing عمل بدست آوردن داده
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
impetrate با عجز و لابه بدست اوردن
hardly earned money پول سخت بدست امده
win بدست اوردن تحصیل کردن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
circumstantiate قرائن وامارت را بدست اوردن
bought خریداری کردن بدست اوردن
wins بدست اوردن تحصیل کردن
collect بدست آوردن یا دریافت داده
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
collects بدست آوردن یا دریافت داده
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
filthy lucre سودی که بی شرفانه بدست اید
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
getting بدست اوردن فراهم کردن
wellŠwhat of it? چه نتیجهای ازان بدست می اید
encyclicals بدست چند نفر گشته
gets بدست اوردن فراهم کردن
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
To go round hat in hand . کاسه گدایی بدست گرفتن
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
get بدست اوردن فراهم کردن
To obtain the desired result . نتیجه مطلوب را بدست آوردن
dime a dozen <idiom> آسان بدست آمدن ،عادی
availability آنچه به آسانی بدست آید
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
encyclical بدست چند نفر گشته
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
nine's complement که با کم کردن هر رقم عدد از 9 بدست می آید
gluten سریشمی که ازشاخ واستخوان بدست میاید
ill gotten با وسایل غیر مشروع بدست امده
giveaway دست بدست دادن عروس وداماد
To pick up (to lose) the thread of conversation. رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
the proceeds of the sale پولی که از محل فروش بدست می اید
finagle بازرنگی بدست اوردن نقشه کشیدن
oligarchical بدست مشتی مردم اداره میشود
effective آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
world is one's oyster <idiom> هرکس هرچیزی را میتواند بدست بیاورد
loving cup پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
unobtainable بدست نیامدنی نایافتنی غیرقابل حصول
feather in one's cap <idiom> چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
fancy dog سگی که بدست سگبازپرورده شده باشد
stone pit محل بدست اوردن اطلاعات اجر
gerunds باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
reaping جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps جمع اوری کردن بدست اوردن
reap جمع اوری کردن بدست اوردن
eiderdowns پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
eiderdown پرنرمی که از مرغابی شمالی بدست می اید
pre empt با حق شفعه بدست اوردن بشفعه خریدن
reaped جمع اوری کردن بدست اوردن
eider down پرنرمی که ازمرغابی شمالی بدست میاید
analysis بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
detritus چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
gerund باخرفعل بدست میاید اسم مصدر
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
biologic بدست امده اززیست شناسی عملی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com