English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (27 milliseconds)
English Persian
grope دست مالی کورمالی کردن
groped دست مالی کورمالی کردن
gropes دست مالی کورمالی کردن
groping دست مالی کورمالی کردن
Other Matches
grabble کورمالی کردن
fumbled سنبل کردن کورمالی
fumble سنبل کردن کورمالی
fumbles سنبل کردن کورمالی
cere موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
gropingly با کورمالی
groped کورمالی
gropes کورمالی
groping کورمالی
grope کورمالی
trial and error روش کورمالی
financial statement صورت مالی گزارش مالی
sparge گل مالی کردن
tar down بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
whitewash سفید کاری کردن ماست مالی کردن
anointing روغن مالی کردن
embrocate روغن مالی کردن
tallow پیه مالی کردن
roughest دست مالی کردن
anoints روغن مالی کردن
scrabbled دست مالی کردن
scrabbles دست مالی کردن
anoint روغن مالی کردن
rough دست مالی کردن
spiel شیره مالی کردن
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. ماست مالی کردن
scrabbling دست مالی کردن
scrabble دست مالی کردن
inuct روغن مالی کردن
felt نمد مالی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
anele تدهین یا روغن مالی کردن
finances درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
quando acciderint وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
usufruct از عین ونمائات مالی استفاده کردن حق عمری و رقبی داشتن
financing مالی
financed مالی
monetary مالی
finances مالی
fiscal مالی
accounting classification کد مالی
finance مالی
financial مالی
pecuniary مالی
embrocations روغن مالی
padding لگد مالی
taction دست مالی
roughcast گل مالی شده
slobbery لجن مالی
embrocation روغن مالی
fiscal years سال مالی
unction روغن مالی
fiscal control نظارت مالی
rough usage دست مالی
illinition روغن مالی
anointment پماد مالی
subsidies کمکهای مالی
fiscal policy سیاست مالی
non pecuniary غیر مالی
fiscally ازلحاظ مالی
financial year سال مالی
waxing موم مالی
in low water در تنگی مالی
fiscal سال مالی
financial years سال مالی
fiscal year سال مالی
fiscal control کنترل مالی
pecuniary penalty مجازات مالی
spiel شیره مالی
fiscal years دوره مالی
Mali کشور مالی
financially از نظر مالی
financier متخصص مالی
capital commitment تعهدات مالی
committee of ways and means کمیسیون مالی
financiers متخصص مالی
fiscal year دوره مالی
finance house موسسه مالی
financial capital سرمایه مالی
financial centers مراکز مالی
crediting اعتبار مالی
credited اعتبار مالی
financial circles محافل مالی
financial crisis بحران مالی
financial market بازار مالی
inunction روغن مالی
mart بازار مالی
self support استقلال مالی
credit اعتبار مالی
financial data اطلاعات مالی
financial budget بودجه مالی
credits اعتبار مالی
subsidy کمک مالی
finance markets بازارهای مالی
felting نمد مالی
finance officer افسر مالی
financial ability تمکن مالی
sustention استعانت مالی
financial adviser مشاور مالی
financial affairs امور مالی
financial assets دارائیهای مالی
sustentation استعانت مالی
financial assets موجودی مالی
financial bill لایحه مالی
financial e. متخصص مالی
financial expenses هزینههای مالی
fund اعتبار مالی
financial period دوره مالی
financial plan برنامه مالی
judgment debt محکوم به مالی
financial policy سیاست مالی
financial position وضعیت مالی
financial relations روابط مالی
financial secretary مشاور مالی
subsidization کمک مالی
subvention کمک مالی
financial status وضع مالی
funded اعتبار مالی
chamberlain نافر مالی
financial inventory ذخایر مالی
chamberlains نافر مالی
financial intermediary واسطه مالی
financial management مدیریت مالی
financial feasibility امکان مالی
snow job ماست مالی
disbursing officer افسر ذیحساب مالی
means tests سنجش استطاعت مالی
expansionary fiscal policy سیاست مالی انبساطی
austere fiscal policy سیاست مالی مضیق
finance company شرکت تامین مالی
tools of fiscal policy ابزار سیاست مالی
fiscal مربوط به مالی یامالیه
corporate treasurer مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
aid package بسته کمک مالی
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
salvaging مالی را از خطرنجات دادن
financial mission هئیت مامورین مالی
restrictive fiscal policy سیاست مالی انقباضی
salvages مالی را از خطرنجات دادن
financing قسمت مالی یا دارایی
salvaged مالی را از خطرنجات دادن
salvage مالی را از خطرنجات دادن
to come into a property مالی را صاحب شدن
contractionary fiscal policy سیاست مالی انقباضی
financial investment سرمایه گذاری مالی
finances قسمت مالی یا دارایی
financial intermediary موسسه مالی واسطه
financed قسمت مالی یا دارایی
current income درامد یک سال مالی
active fiscal policy سیاست مالی فعال
financial planning برنامه ریزی مالی
financial statement صورت وضعیت مالی
anointment روغن مالی تدهین
compensatory fiscal policy سیاستهای مالی ترمیمی
mud bath گل مالی تن برای درمان
annual financial statement گزارش مالی سالانه
means test سنجش استطاعت مالی
functional finance سیاست مالی اصولی
pure fiscal policy سیاست مالی خالص
finance قسمت مالی یا دارایی
financial accounts حساب های مالی
waxer کسیکه موم مالی میکند
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
financial planning system سیستم برنامه ریزی مالی
subsidies مکهای مالی دولت , سوبسید
jigger ماشین نم مالی جرثقیل ابی
Monetary systems. سیستم های پولی ( مالی )
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
feel the pinch <idiom> در تنگنای مالی قرار گرفتن
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
scrabbles سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling سرسری چیز نوشتن دست مالی
bill سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financiers کارشناس علم مالیه متخصص مالی
bills سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier کارشناس علم مالیه متخصص مالی
scrabbled سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing تامین مالی از راه کسر بودجه
deforciant کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
in the hole <idiom> قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
scrabble سرسری چیز نوشتن دست مالی
larceny petty بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
industrial wealth مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
accountability ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
capital expenditure هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
Our company has some pecuniary difficulties . شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
She is comfortably off. ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
consignee کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
current expenditure هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
bailout کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com