Dictiornary-Farsi | دعوی دروغ نسبت به زناشویی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
jactitation of marriage	دعوی دروغ نسبت به زناشویی


Other Matches

restitution of conjugal rights	دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
jactitation	دعوی دروغ
jactation	دعوی دروغ
things in action	اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
perjurer	کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
fib	دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing	دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibs	دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbed	دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
rouser	دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
perjury	قسم دروغ گواهی دروغ
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
matrimony	زناشویی
marriages	زناشویی
wedlock	زناشویی
married state	زناشویی
marriage	زناشویی
pretending	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend	دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
broken marriage	زناشویی گسیخته
connubiality	بستگی زناشویی
extramarital	خارج از زناشویی
conjugal rights	حقوق زناشویی
connubial	وابسته به زناشویی
extra-marital	خارج از زناشویی
consummation of marriage	دخول در زناشویی
conjugally	ازراه زناشویی
conjugality	حالت زناشویی
marital counseling	مشاوره زناشویی
marriage counseling	مشاوره زناشویی
matrimonial rights	حقوق زناشویی
marital instability	نااستواری زناشویی
married life	زندگی زناشویی
married happiness	خوشی زناشویی
marriage therapy	درمان زناشویی
marital relations	روابط زناشویی
marriage life	زندگی زناشویی
marriage counselor	مشاور زناشویی
marital	مربوط به زناشویی
marital stability	استواری زناشویی
homogamy	زناشویی بسته
miscegenation	زناشویی میان نژادی
to be untiedin marriage	پیوند زناشویی کردن
cat and dog life	زندگی زناشویی که پرازدعوانکبت باشد
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
trover	دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
pleadings	افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
condonation	اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
falsehoods	دروغ
fables	دروغ
falsehood	دروغ
calumny	دروغ
false	دروغ
calumnies	دروغ
falsity	دروغ
fib	دروغ
fibster	دروغ گو
fable	دروغ
fibbed	دروغ
lies	دروغ
fibs	دروغ
perjurious	دروغ
fibbing	دروغ
lied	دروغ
lie	دروغ
equivocation	دروغ
false accusation	دروغ
untrue	دروغ
to tell a lie	دروغ گفتن
prevaricating	دروغ گفتن
prevaricates	دروغ گفتن
falsehoods	سخن دروغ
equivocated	دروغ گفتن
prevaricated	دروغ گفتن
equivocating	دروغ گفتن
falsehood	سخن دروغ
prevaricate	دروغ گفتن
gab	دروغ گفتن
equivocates	دروغ گفتن
falsely	بطور دروغ
fairy tales	دروغ شاخدار
fairy tales	دروغ شگفتانگیز
A transparent (blatant)lie.	دروغ شاخدار
fiction	وهم دروغ
fairy tale	دروغ شاخدار
fairy tale	دروغ شگفتانگیز
belying	دروغ گفتن
belies	دروغ گفتن
belied	دروغ گفتن
disinformation	دروغ پراکنی
belie	دروغ گفتن
white lies	دروغ سفید
white lies	دروغ مصلحتآمیز
A pack of lies .	یک مشت دروغ
fictions	وهم دروغ
white lie	دروغ سفید
false oath	قسم دروغ
lies	:دروغ گفتن
taradiddle	دروغ کوچک
tarradiddle	دروغ کوچک
bungs	ساقی دروغ
lied	:دروغ گفتن
lie	دروغ گفتن
bunging	ساقی دروغ
equivocate	دروغ گفتن
bunged	ساقی دروغ
swearword	قسم دروغ
leasing	دروغ گویی
ruise	اخبار دروغ
false oath	سوگند دروغ
pseudologia fantastica	دروغ پردازی
pseudology	دروغ گویی
falseness	دروغ بودن
to spin yarns	دروغ ساختن
fictitiousness	بخودبستگی دروغ
to invent stories	دروغ ساختن
bung	ساقی دروغ
pathometer	دروغ سنج
they suspect him of lying	دروغ باومیبرند
thumper	دروغ شاخدار
it proved false	دروغ بود
to forge a lie	دروغ بافتن
lie detector	دروغ سنج
to give the lie to	دروغ در اوردن
to lie in one's throat	دروغ شاخدارگفتن
whiff	دروغ گفتن
weasels	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
in reproof of lying	درنکوهش دروغ
it proved false	دروغ درامد
jack o' lantern	دروغ نور
lay to	دروغ گفتن
to lie like a gasmeter	دروغ بزرگ گفتن
he lied to me	بمن دروغ گفت
it sounds false	دروغ بنظر میرسد
lie detector	دستگاه کشف دروغ
to swore falsely	سوگند دروغ خوردن
he scorns to lie	از دروغ گفتن عاردارد
falsism	سخن دروغ و بی مزه
false witness	گواهی یاشهادت دروغ
perjuring	سوگند دروغ خوردن
perjuring	گواهی دروغ دادن
whiff	دروغ در چیزی گفتن
perjuring	قسم دروغ خوردن
perjuring	شهادت دروغ دادن
fabulously	بشکل افسانه یا دروغ
to forswear oneself	سوگند دروغ خوردن
he tipped me the traveller	دروغ بمن گفت
perjures	شهادت دروغ دادن
perjures	قسم دروغ خوردن
manswear	سوگند دروغ خوردن
white lie	دروغ مصلحت آمیز
perjure	شهادت دروغ دادن
perjure	سوگند دروغ خوردن
perjure	گواهی دروغ دادن
perjure	قسم دروغ خوردن
perjures	سوگند دروغ خوردن
perjures	گواهی دروغ دادن
travellers tell fine tales	جهاندیده بسیارگوید دروغ
forswear	سوگند دروغ خوردن
to persuade oneself	به خود دروغ گفتن
white lie <idiom>	دروغ مصلحت آمیز
bouncer	دروغ بزرگ وفاحش
A white lie .	دروغ مصلحت آمیز
forswears	سوگند دروغ خوردن
forswearing	سوگند دروغ خوردن
plumper	دروغ صرف سقوط
bouncers	دروغ بزرگ وفاحش
trump up	دروغ بافتن تهمت زدن
he lied to my face	توی چشم من دروغ گفت
it seems to me he is lying	بنظرم میرسد دروغ میگوید
She is a habitual liar.	روی عادت دروغ می گوید
to scruple lying	از دروغ گفتن بیم داشتن
one or other of you lies	یکی از شما دو تن دروغ می گوید
mythomania	جنون دروغ یا اغراق گویی
pseudologer	کسیکه مرتبا دروغ میگوید
plumper	فربه کننده دروغ محض
disbelieved	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
forsworn	سوگند دروغ یاد کرده
belied	دروغ دراوردن خیانت کردن
belies	دروغ دراوردن خیانت کردن
perjured	نقص عهد کرده دروغ
disbelieves	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
belying	دروغ دراوردن خیانت کردن
disbelieving	اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
pseudologist	کسیکه مرتبا دروغ میگوید
perjury	سوگند شکنی گواهی دروغ
belie	دروغ دراوردن خیانت کردن
claimed	دعوی
claiming	دعوی
claims	دعوی
professions	دعوی
profession	دعوی