English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
disaffirm دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
Other Matches
postulate هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulates هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulating هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulated هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
pretend دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretending دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
competency of courts صلاحیت دادگاهها
The courts have unlimited jurisdiction. دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
countermanding لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
restitution of conjugal rights دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
quarreling دعوی کردن
suing دعوی کردن
quarreled دعوی کردن
quarrelled دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن
quarrels دعوی کردن
set up claim to دعوی کردن
quarrel دعوی کردن
sued دعوی کردن
sues دعوی کردن
sue دعوی کردن
outgoing صادره
go to law اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
litigated طرح دعوی کردن
subduct ترک دعوی کردن
litigating طرح دعوی کردن
relinquish a claim ترک دعوی کردن
traversed تکذیب کردن دعوی
traversing تکذیب کردن دعوی
pretend to دعوی یا ادعا کردن
relinquishes ترک دعوی کردن
litigate طرح دعوی کردن
litigates طرح دعوی کردن
relinquish ترک دعوی کردن
disaffirm ترک دعوی کردن
traverses تکذیب کردن دعوی
quarrels دعوی کردن منازعه
relinquished ترک دعوی کردن
quarrel دعوی کردن منازعه
traverse تکذیب کردن دعوی
quarreled دعوی کردن منازعه
quarreling دعوی کردن منازعه
quarrelled دعوی کردن منازعه
disclaim ترک دعوی کردن
disclaimed ترک دعوی کردن
disclaiming ترک دعوی کردن
lodge a complaint اقامه دعوی کردن
disclaims ترک دعوی کردن
quarrelling دعوی کردن منازعه
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> شروع به دعوی کردن
judgments احکام
judgements احکام
orders احکام
commansments احکام
judgement احکام
dismissal عزل مختومه کردن دعوی
pretending بخود بستن دعوی کردن
pretend بخود بستن دعوی کردن
dismissals عزل مختومه کردن دعوی
to pretend to wisdom دعوی عقل یا حکمت کردن
pretends بخود بستن دعوی کردن
court order قرار صادره از دادگاه
rebuttable presumptions احکام قابل رد
statute احکام قانونی
final awards judgements احکام قطعی
execution of judgments اجرای احکام
ten commandments احکام عشره
astrology احکام نجوم
precepts of god احکام الهی
statutes احکام قانونی
contradictory judgements احکام مغایر
declaratory judgments احکام اعلامی
to start quarrelling <idiom> شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
treasury note اسکناس صادره از طرف خزانه
lifo اولین صادره ازاخرین وارده
exporting بیرون بردن کالای صادره
lifo last in first out اولین صادره از اخرین وارده
export بیرون بردن کالای صادره
filo اخرین صادره از اولین وارده
exported بیرون بردن کالای صادره
judicial writ نامه رسمی صادره از محکمه
magisterial صادره ازکلانتری یا دادگاه بخش
law of moses احکام دهگانه موسی
prontonotary متصدی امضاء احکام
enforcement of judgement اجرای احکام قضایی
statues of god احکام یا فرایض خدا
prothonotary متصدی امضاء احکام
astrology علم احکام نجوم
decalogue احکام دهگانه موسی
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancies در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
redundancy در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
decreeing حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decrees حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
information اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
decree حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
decreed حکم صادره از محاکم نیروی دریایی
data formatting statements احکام قالب بندی داده ها
mosaic d. وضع احکام دینی درزمان موسی
of old سابق
antecedents سابق
former سابق
antecedent سابق
aforegoing سابق
predecessors سابق
one-time سابق
quondam سابق
predecessor سابق
whilom در سابق
ci devant سابق
dispensations وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensation وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
strike اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
ex سابق قدیمی
given above سابق الذکر
beforetime سابق بر این
of yon مال سابق
ex- سابق قدیمی
before mentioned سابق الذکر
as before <adv.> مانند سابق
unabated <adj.> به شدت سابق
foregoing سابق الذکر
olden پیشین سابق
by usage یا معمول سابق
former shampion قهرمان سابق
hitherto سابق بر این
summary conviction حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
ci devant متعلق بدوره سابق
lira لیره سابق اتریش
throwback باز گشت به سابق
bastille زندان عمومی سابق در
liras لیره سابق اتریش
throwbacks باز گشت به سابق
ex prime minister رئیس الوزرای سابق
lire لیره سابق اتریش
antecede سابق یا اسبق بودن
rebus sic stautibus به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
as ... as ever <adv.> آنطور ... مثل همیشه [سابق]
above سابق الذکر مذکور در فوق
mesne process مراحل مختلفه و احکام وقرارهای مختلف دادگاه تاپیش از دستور اجرا
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
more frequently than ever <adv.> نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
estonian اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
captain a protest افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
backsliding کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
Serbia کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهوری یوگوسلاوی است
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
pleadings افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
stock dividend سهام صادره بابت سود سهام
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
Lilo اخرین صادره از اخرین وارده
Lilos اخرین صادره از اخرین وارده
fifo اولین صادره از اولین وارده
postliminum قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
precepts of god فرایض دینی احکام دینی
case دعوی
pretensions دعوی
professions دعوی
profession دعوی
quarrels دعوی
strife دعوی
claimed دعوی
claim دعوی
claims دعوی
lawsuit دعوی
quarrelling دعوی
claiming دعوی
quarrelled دعوی
quarreled دعوی
quarrel دعوی
lawsuits دعوی
cases دعوی
suit at law دعوی
pretension دعوی
quarreling دعوی
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
relinquishment of a claim اسقاط دعوی
civil action دعوی مدنی
personal action دعوی شخصی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com