Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
defense
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
Other Matches
respondents
مدعی علیه
respondent
مدعی علیه
defendants
مدعی علیه
defendant
مدعی علیه
demur
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs
در CL حالتی است که مدعی علیه
libelee
مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee
مدعی علیه شخص مورد افترا
demurring
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur
ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
asserter
مدعی
pretendant
مدعی
pursuers
مدعی
letter of attorney
مدعی
maintainer
مدعی
remedy sought by plaintiff
مدعی به
object of claim
مدعی به
pursuer
مدعی
assertive
مدعی
accuser
مدعی
actor
مدعی
actors
مدعی
accusers
مدعی
claimant
مدعی
attorney
مدعی
attorneys
مدعی
plaintiff
مدعی
plaintiffs
مدعی
public prosector
مدعی العموم
dirctor of public prosecutions
مدعی العموم
public prosecutor
مدعی العموم
public prosecutors
مدعی العموم
adversaries
مدعی متخاصم
adversary
مدعی متخاصم
attorneygeneral
مدعی العموم
attorneygeneralship
مدعی العمومی
encumbrancer
مدعی ملک
he claims to
او مدعی است که
rightful claimant
مدعی محق
prosecuting attorney
مدعی العموم
Attorneys General
مدعی العموم
relator
مدعی خصوصی
Attorney General
مدعی العموم
professed
مدعی مقر به
professed
متعهد مدعی
the a party
مدعی خصم
pretender
مدعی من غیر حق
pretenders
مدعی من غیر حق
lord a
مدعی العموم
plaintiff
مدعی
[قانون]
complainants
عارض مدعی
complainant
عارض مدعی
complainant
[British E]
مدعی
[قانون]
petitioner
[divorce proceedings]
مدعی
[قانون]
pursuer
[Scottish English]
مدعی
[قانون]
claimant
[arbitration proceedings]
مدعی
[قانون]
suitors
عرضحال دهنده مدعی
elegit
حکم تامین مدعی به
contenders
مدعی دربرابر قهرمان
contender
مدعی دربرابر قهرمان
know it all
مدعی علم الیقین
pretenders
مدعی تاج وتخت
suitor
عرضحال دهنده مدعی
pretender
مدعی تاج وتخت
know-it-alls
مدعی علم الیقین
know-it-all
مدعی علم الیقین
object of claim
مدعی به متنازع فیه
claimant
طلب کننده مدعی
claimed
مدعی به مطالبات ادعا کردن
right of begin
حق مدعی در اغازبیان ادعا در محکمه
claim
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claims
مدعی به مطالبات ادعا کردن
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
put in a claim for something
مدعی مالکیت چیزی شدن
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
claiming
مدعی به مطالبات ادعا کردن
the burden of proof rests with
اثبات ادعا بر عهده مدعی است
replication
جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
nemo potest esse simul actor et judex
هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
state attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney
نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
plea
دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
pleas
دفاع خوانده در برابر ادعای خواهان
venire facias tot matrons
دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
blocked
دفاع در مقابل ابشار
block
دفاع در مقابل ابشار
blocks
دفاع در مقابل ابشار
plene administravit
دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
controvrsism
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
in personam
علیه شخص خاصی علیه انسان
quando acciderint
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
samisch variation
واریاسیون زمیش در دفاع هندی شاه در دفاع نیمزوهندی شطرنج
russian defence
دفاع پتروف نام قدیمی دفاع اسلاو
schleman defence
دفاع شلیمان در روی لوپز دفاع یانیش
protestation of frienship
ادعای دوستی
assumpsit
ادعای خسارت
claim of compensation
ادعای خسارت
jactitation
ادعای پوچ
counterclaim
ادعای متقابل
jactation
ادعای پوچ
arrogation
ادعای بیجا
pretentiously
با ادعای زیاد
waive
رد ادعای باشگاه
insolence
ادعای بیخود
waived
رد ادعای باشگاه
waives
رد ادعای باشگاه
professed love
ادعای عشق یا محبت
suing
ادعای خسارت کردن
to pretend to wisdom
ادعای خرد کردن
who claims the succession ?
چه کسی ادعای جانشینی
sued
ادعای خسارت کردن
objection
ادعای خطا در مسابقه
objections
ادعای خطا در مسابقه
arrogate
ادعای بیجا کردن
sues
ادعای خسارت کردن
claim of insurance
ادعای اخذ بیمه
sue
ادعای خسارت کردن
counterclaim
جواب به ادعای شاکی
claims
طلب ادعای خسارت کردن
To claim against (sue) someone.
از کسی ادعای خسارت کردن
claim
طلب ادعای خسارت کردن
He lays claim to learning.
ادعای علم وفضل می کند
claimed
طلب ادعای خسارت کردن
claiming
طلب ادعای خسارت کردن
waive one's claim
از ادعای خود صرفنظر کردن
freeboard
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
leg to stand on
<idiom>
(گفتهای)حقیقتی که ادعای کسی را ثابت کند
one on one
دفاع یارگری دفاع تک به تک
defense
دفاع وزارت دفاع
aeolist
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
wise acre
کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
wiseacre
کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
frozen assets
دارائی که بعلت ادعای فرد یا افرادی قابل فروش نمیباشد
self defense
دفاع از نفس دفاع از خود یا اموال خود
against
علیه
v
علیه
pro and con
له و علیه
pros and cons
له و علیه
cons
بر علیه
versus
علیه
con
بر علیه
conning
بر علیه
conned
بر علیه
divisor
مقسوم علیه
divtsor
مقسوم علیه
appellee
مستانف علیه
anti
مخالف علیه
victim of an offence
مجنی علیه
beneficiary
موقوف علیه
beneficiaries
موقوف علیه
assignee
محال علیه
ward
مولی علیه
beneficiary of an endowment
موقوف علیه
wards
مولی علیه
drawee
محال علیه
lady ship
سرکار علیه
denominator
مقسوم علیه
denominators
مقسوم علیه
respondent
مستانف علیه
out of court
محکوم علیه
object of protest
معترض علیه
pro and con
دلائل له و علیه
losing party
محکوم علیه
recognizor
محکوم علیه
judgement debtor
محکوم علیه
pupils
مولی علیه
peace be upon him
علیه السلام
presentee
معروض علیه
third person of a transfer
محال علیه
person placed under guardianship
مولی علیه
pupil
مولی علیه
party against whom a protest is made
معترض علیه
respondents
مستانف علیه
garnishment
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
biological defense
پدافند بر علیه تک میکربی
offences against property
جرائم بر علیه اموال
common d.
مقسوم علیه مشترک
action in personam
دعوی بر علیه شخص
divisor
مقسوم علیه
[ریاضی]
non fatal offences against the person
جرائم بر علیه ابدان
lese majesty
خیانت علیه حکومت
cross action
علیه وی اقامه کند
lese majeste
خیانت علیه حکومت
public mischief
جرم علیه جامعه
self-defeating
علیه منظور خود
self defeating
علیه منظور خود
respondents
پژوهش خواه مستانف علیه
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
حفظ کردن
[علیه]
[در برابر]
common divisor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
common factor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com