Dictiornary-Farsi | دماغ ندارد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
he is out of huomor	دماغ ندارد


Other Matches

There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.	معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none	دومی ندارد بالادست ندارد
encephalon	دماغ
mirthless	بی دماغ
mid brain	پل دماغ
snot	ان دماغ
the handle of the face	دماغ
out of spirits	بی دماغ
pecker	دماغ
snot rag	دستمال دماغ
hanger on	موی دماغ
hawk nose	دماغ قوشی
epistaxis	خون دماغ
tagalong	موی دماغ
epencephalon	دماغ صغیر
genius	دماغ ژنی
nosebleeds	خون دماغ
nosebleed	خون دماغ
geniuses	دماغ ژنی
idiocy	خبط دماغ
bete noire	موی دماغ
to blow one's nose	دماغ گرفتن
brainfever	التهاب دماغ
d. of the brain	ترزید دماغ
hawk nosed	دماغ قوشی
he is out of huomor	سر دماغ نیست
a pain in the neck <idiom>	موی دماغ
lackbrain	دم خشک دماغ
poniard varolii	پل مغز دماغ
to be a pain in the neck	موی دماغ بودن
To be rebuffed .	دماغ سوخته شدن
cerebritis	ورم غشاء دماغ
To irritate someone.	موی دماغ کسی شدن
To get in somebodys hair . To irritate someone.	موی دماغ کسی شدن
He was snubbed . He drew blank.	دماغ سوخته شد ( خیط وبور )
To damp someones ardour.	دماغ کسی راسوزاندن (خیط کردن )
She is far too conceited. She is full of herself .	گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
sniveling	اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelled	اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling	اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivels	اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveled	اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivel	اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
to play gooseberry	همراه دونفرعاشق ومعشوق راه افتادن وموی دماغ انهاشدن)
bore	موی دماغ کسی شدن خسته شدن
bores	موی دماغ کسی شدن خسته شدن
there is no style about her	ندارد
flicker free	ی ندارد
it does not weigh with me	ندارد
there is no limit to it	حد ندارد
he is not of that stamp	را ندارد
encephalitis	ورم دماغ ورم مغز
it is nothing out of the way	غرابتی ندارد
it is of no weight	قدرواهمیتی ندارد
it is nothing new	تازگی ندارد
he has no manners	اداب ندارد
there is no limit to it	اندازه ندارد
hadn't	ندارد نبایستی
he has no temperature to day	امروز تب ندارد
he has nostomach for the fight	سر دعوا ندارد
he has nothing of his own	چیزی ندارد
he hasno notion of going	سر رفتن ندارد
he has an a. to grind	غرضی ندارد
no object	اهمیت ندارد
his hat cover his fanily	هیچکس را ندارد
no matter	اهمیت ندارد
dont mention it	اهمیت ندارد
it does not matter	اهمیت ندارد
it lacks soul	روح ندارد
it is a soft snap	کاری ندارد
it is well enough	عیبی ندارد
he has no excuse what	عذری ندارد
It is no trouble at all.	زحمتی ندارد
Nothing is quite impossible.	کارنشد ندارد
No problem at all. It is quite all right .	مانعی ندارد
Don’t mention it.	قابلی ندارد.
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter .	عیب ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything .	مقصودی ندارد
she cannot bear heat	طاقت گرما را ندارد
he is short of hands	کارگر کافی ندارد
he hasno notion of going	خیال رفتن ندارد
he is nothing to me	بتمن خویشی ندارد
he is indisposed to go	میل برفتن ندارد
he is at a loose end	کار معینی ندارد
he hasno notion of going	میل رفتن ندارد
many hands make light work <proverb>	یک دست صدا ندارد
that in nothing to me	برای من اهمیتی ندارد
h does not w.much	چندان وزنی ندارد
there is no exception to that rule	ان قانون استثناء ندارد
he means well	قصد بدی ندارد
his hand want's two fingers	دستش دو انگشت ندارد
it is of no moment	هیچ اهمیت ندارد
it is not protected by sanctions	ضمانت اجرایی ندارد
domain	برنامهای که حق کپی ندارد
it is indifferent to me	برای من چه اهمیتی ندارد
domains	برنامهای که حق کپی ندارد
it is beyond recall	احتمال لغوشدن ندارد
it is of little worth	چندان ارزشی ندارد
it is allup with him	دیگر امیدی ندارد
infinite	حلقهای که خروج ندارد.
it differs nothing from	هیچ فرقی با .....ندارد
it matters little	چندان اهمیت ندارد
That's not so!	این حقیقت ندارد!
This does not apply to . . .	در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
his intentions are good	خیال بدی ندارد
his hand lack one finger	دستش یک انگشت ندارد
it is of no importance	هیچ اهمیت ندارد
There is no market for it in Iran .	درایران مصرفی ندارد
there is nothing for it but to	چارهای ندارد جز اینکه
It doesnt look nice . It is useemly.	صورت خوشی ندارد
That is quitw O. K. That is fine.	هیج اشکالی ندارد
There is nothing to be ashamed lf .	( اینکار ) خجالت ندارد
de facto standard	سسهای اعتبار به آن ندارد
Nothing is impossible .	کار نشد ندارد
it takes two to tango <idiom>	[یک دست صدا ندارد]
there is no reason	هیچ دلیل ندارد
There is nothing to be afraid of in driving.	رانندگی که ترس ندارد.
Cheating( fraud) does not pay ( prosper).	تقلب عاقبت ندارد
She never gets any gratitude .	دستش نمک ندارد
irons in the fire <idiom>	وقت سرخاراندن ندارد
He cant stand the sight of us.	چشم ندارد ما را ببیند
crying is useless	گریه سودی ندارد
and that is flat(final)!No arguments!	چون وچراهم ندارد !
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) .	ربطی به موضوع ندارد
Death keeps no calendar. <proverb>	مرگ تاریخ ندارد.
There is nothing wrong with it.	این هیچ ایرادی ندارد.
He is on edge. He is restive.	آرام ندارد (ناراحت است )
His knowledge has no limits.	دانش اوحد واندازه ای ندارد
they are of no historical	هیچ اهمیت تاریخی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .	قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
time out of minds	زمانی که کسی یاد ندارد
He is unpredicateble. He acts haphazardly.	کارش حساب وکتابی ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed.	اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
It doesnt matter. it is nothing.	چیزی نیست ( عیب ندارد )
you are welcome	کاری نکردم اهمیت ندارد
It is in the bag . It is a dead cert.	ردخورد ندارد (حتمی است )
He hasnt a mind of his own.	ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
My French is not up to much.	فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
it is of no use talking	سخن گفتن سودی ندارد
netblock	ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
that is nothing like it	هیچ شباهتی بدان ندارد
It isn't anything like her.	او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
The very idea !	معنی ندارد ! ( قبیح است )
out of one's element <idiom>	جایی که به شخص تعلق ندارد
He has not a single star in all the seven skies. <proverb>	یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
The full man does not understand a hungry one . <proverb>	سیر از گرسنه خبر ندارد .
His remarks are unfounded.	حرفهایش پایه واساسی ندارد
His greed knows no limits.	حرص وطمع اش اندازه ندارد
It is pointless for her to come here .	موضوع ندارد اینجا بیاید
there is no precedent for this	این چیز سابقه ندارد
there is no p of his going	رفتن وی هیچ امکان ندارد
there is no occasion for fear	ترس هیچ مورد ندارد
A logical remark has no answer. <proverb>	یرف یساب جواب ندارد .
it is not worth my while	نمیارزد برای من ارزش ندارد
from immemorial times	اززمانی که کسی بیاد ندارد
confession and avoidance	باط ندارد و اثرش به سوداوست
he does nothing but talk	کاری جزحرف زدن ندارد
he has no friends	او هیچ دوست و اشنایی ندارد
null	رشتهای که هیچ حرفی ندارد
it boots not to complain	گله گذاری سودی ندارد
it does not matter	عیب ندارد چیزی نیست
e. wear	پارچه ایی که مرگ ندارد
it is immaterial	ناچیز است اهمیت ندارد
Such a thing does not exist at all .	چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
This is treason, pure and simple.	خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
linear	برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
they call him mister	یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
It is a case of tit for tat .	چیزی که عوض داد گله ندارد
Your proposal has little practical value .	پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
coram non judice	درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
There is nothing to worry about.	دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There's no reason for concern.	دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
Your passport is no longer valid.	گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
There is no disagreement among us.	اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
He is only half a man .	مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
unconditional	آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
There are no vacancies at the hotel.	هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He is in a bad way (poor circumstances).	وضع وحالش چندان تعریفی ندارد
neither fish nor fowl <idiom>	چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless.	بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
He has not enough experience for the position.	برای اینکار تجربه کافی ندارد
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
no branch	شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
There is no harm in trying.	امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
It doesnt make any difference to me .	برای من فرقی نمی کند (ندارد)
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb>	صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
complete	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
no address operation	دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
singleton	ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
completed	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
monogamist	مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
completes	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
The dilemma has no simple answers.	این مخمصه راه حل ساده ای ندارد.
He hasn't had much of an appetite lately.	به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
he has no enterprise	دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
completing	آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
blind letter	نامهای که نام ونشان روشن ندارد
it is not pervious to reasonov	بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
the interest of it is gone	دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد