Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
Other Matches
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
To adore (dote on) someone.
دورکسی گشتن
blockage
محاصره محاصره کردن
blockages
محاصره محاصره کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrate
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrating
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
beleaguered
در محاصره یکان محاصره شده
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
envelop
محاصره کردن
envelops
محاصره کردن
blockade
محاصره کردن
encircling
محاصره کردن
encompass
محاصره کردن
enveloped
محاصره کردن
encircle
محاصره کردن
encompassed
محاصره کردن
encircled
محاصره کردن
encircles
محاصره کردن
blockading
محاصره کردن
sieges
محاصره کردن
girt
محاصره کردن
encompassing
محاصره کردن
besieges
محاصره کردن
beseige
محاصره کردن
beleaguer
محاصره کردن
blockades
محاصره کردن
leaguer
محاصره کردن
to lay siege to
محاصره کردن
siege
محاصره کردن
besieged
محاصره کردن
besiege
محاصره کردن
blockaded
محاصره کردن
encompasses
محاصره کردن
enveloping
محاصره کردن
besieging
محاصره کردن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
To lay siege to a city .
شهری را محاصره کردن
To rais ( lift, remove ) an embargo.
رفع محاصره کردن
surrounded
محاصره کردن احاطه شدن
surround
محاصره کردن احاطه شدن
surrounds
محاصره کردن احاطه شدن
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
gird
احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
seal off
محاصره کردن ممنوع الورود کردن
dehumidify
نم چیزی را گرفتن
dehydrate
اب چیزی را گرفتن
to bring something
گرفتن چیزی
to get
[hold of]
something
گرفتن چیزی
to obtain something
گرفتن چیزی
leg theory
روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
to take something into account
در نظر گرفتن چیزی
to turn a blind eye to something
چیزی را نادیده گرفتن
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
To take delivery of something.
چیزی را تحویل گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something.
چیزی را نادیده گرفتن
to seize something
[from somebody]
چیزی را گرفتن
[از کسی]
To treat something as a joke
چیزی را بشوخی گرفتن
decarbonate
زغال چیزی را گرفتن
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grip
محکم گرفتن چیزی
grips
محکم گرفتن چیزی
gripping
محکم گرفتن چیزی
gripped
محکم گرفتن چیزی
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
rigid adherence to a thing
محکم گرفتن چیزی
degas
گاز چیزی را گرفتن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
To put something to the vote.
درباره چیزی رأی گرفتن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
stem the tide
<idiom>
جلو موج چیزی را گرفتن
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
caulk
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
to wring something from somebody
[out of somebody]
از کسی چیزی به زور گرفتن
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
retraced
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something.
چیزی راسر سری گرفتن
retracing
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to borrow something
[from somebody]
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
retraces
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retrace
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
To find fault with something ( someone ) .
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
to contract something from somebody
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
monopolization
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to fetch a compass
دورزدن
recurred
دورزدن
recur
دورزدن
circle
دورزدن
revolved
دورزدن
circles
دورزدن
recurs
دورزدن
to turn round
دورزدن
circled
دورزدن
perambulate
دورزدن
to go round
دورزدن
perambulating
دورزدن
circling
دورزدن
revolve
دورزدن
perambulated
دورزدن
revolves
دورزدن
perambulates
دورزدن
surround
احاطه کردن محاصره کردن
surrounded
احاطه کردن محاصره کردن
surrounds
احاطه کردن محاصره کردن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
calibrate
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
circumgyrate
گردیدن دورزدن
circumlocation
دورزدن درسخن
supersede
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to regard something as a matter of course
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
superseded
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superseding
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
circumgyration
دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
besiegement
محاصره
block age
محاصره
blockades
محاصره
blockaded
محاصره
blockading
محاصره
siege
محاصره
encompassment
محاصره
sieges
محاصره
blockade
محاصره
enclave
تحت محاصره
blockading
محاصره دریائیsortie
pockets
محاصره شدن
blockading
محاصره اقتصادی
enclaves
تحت محاصره
blockades
محاصره دریائیsortie
pocket
محاصره شدن
beleaguered
محاصره شده
state of siege
حالت محاصره
siege
محاصره حصار
0To break thru a blockade ( siege ) .
محاصره را شکستن
ambient
محاصره شده
battering train
توپخانه محاصره
paper blockade
محاصره کاغذی
paper blockade
محاصره بی حاصل
blockages
محاصره دریایی
blockade
محاصره اقتصادی
Naval blockade .
محاصره دریایی
Economic enciclement ( blockade , embargo ) .
محاصره اقتصادی
blockades
محاصره اقتصادی
blockage
محاصره دریایی
blockaded
محاصره دریائیsortie
sieges
محاصره حصار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com