English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (5 milliseconds)
English Persian
nrxt monday دوشنبه این هفته
Other Matches
Mondays دوشنبه
Monday دوشنبه
nrxt monday دوشنبه اینده
on monday روز دوشنبه
Dushanbe شهر دوشنبه
I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday . از دوشنبه لب به غذانزده ام
on monday at latest منتهی تا دوشنبه
plough monday نخستین دوشنبه پس از خاج شویان
mondayish بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
weekend اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends اخر هفته تعطیل اخر هفته
a week یک هفته
weeklies هفته به هفته
per week هر هفته
weeks هفته
week هفته
weekly هفته به هفته
next week هفته گذشته
last week هفته گذشته
A whole week یک هفته تمام
for a week برای یک هفته
passion week هفته مصیبت
running days ایام هفته
this d. a week یک هفته از امروز
to morrow week از فردا یک هفته
week end اخر هفته
inside of a week در یک هفته کمتر
inside of a week کمتر از یک هفته
midweek میان هفته
f.service نمازمعمولی هفته
weekday روز هفته
weekdays روز هفته
eight day هفته کوک
hebdomad هفت هفته
fair market هفته بازار
triweekly هر سه هفته یکبار
week day روز معمولی هفته
Weekend تعطیلات آخر هفته
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
feria یکی از ایام هفته
passion week هفته پیش از رستاخیز مسیح
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
We stayed at the seaside for one week . یک هفته کنا ردریا ماندیم
to borrow for ... weeks برای ... هفته قرض گرفتن
Within the next few weeks . درعرض چند هفته آیند ؟
ferial مربوط بمیان هفته عیدی
embryos جنین کمتر از هشت هفته
embryo جنین کمتر از هشت هفته
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
capacitor تا دو هفته نیرو فراهم کند.
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Maundy Thursday پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
foetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
foetus جنین بیش از هشت هفته حمل
fetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
per برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week? قیمت برای یک هفته چقدر است؟
weekender کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
sempiternal رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
semiweekly رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Can you watch the dog for us this weekend? آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
feria کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeships دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
groundhog day روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
semimonthly دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com