English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 57 (5 milliseconds)
English Persian
parabiotic twins دوقلوهای بهم چسبیده
Siamese twins دوقلوهای بهم چسبیده
Other Matches
identical twins دوقلوهای یک تخمکی
homozygotic twins دوقلوهای یک تخمکی
monozygotic twins دوقلوهای یک تخمکی
monovular twins دوقلوهای یک تخمکی
dizygotic twins دوقلوهای دو تخمکی
fraternal twins دوقلوهای دو تخمکی
heterozygotic twins دوقلوهای دو تخمکی
linter ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
close aboard چسبیده به
adnascent چسبیده
stickit چسبیده
skin-tight چسبیده
conglutinate به هم چسبیده
adhesive چسبیده
adhesives چسبیده
coherent چسبیده
sessile چسبیده
clung چسبیده
adherents بهم چسبیده
adherent بهم چسبیده
impacted بهم چسبیده
seried بهم چسبیده
incompact بهم چسبیده
coadunate بهم چسبیده
skintight بپوست چسبیده
concrete بهم چسبیده
serried بهم چسبیده
sealed محکم چسبیده
syndacty چسبیده انگشت
syndactylism چسبیده انگشتی
adnate بهم چسبیده
skintight چسبیده بتن
hidebound پوست بتن چسبیده
hide bound پوست بتن چسبیده
adhere بهم چسبیده بودن
adequateness بهم چسبیده بودن
adheres بهم چسبیده بودن
adhered بهم چسبیده بودن
gomerulus توده بهم چسبیده
adhering بهم چسبیده بودن
jerkins کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
systylous دارای خامههای بهم چسبیده
jerkin کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
siamese twin یکی از دو قلوهای بهم چسبیده
syndactyle دارای دو یا چندانگشت بهم چسبیده
syndactyl دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
flocculous مانند دستههای پشم بهم چسبیده
gyrus لبه بهم چسبیده بین شیارهای مغز
flocculose مانند دسته پشم بهم چسبیده کرکی
plectognath ماهی ای که ارواره زبرینش بکاسه سر چسبیده است
grape shot گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
back slide شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
spread eagle سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
key کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
musub duchi موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com