Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (7 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Other Matches
neutralized
وادار به بیطرفی شده
neutralized
بیطرف کرده شده
neutralized states
دول بیطرف کرده شده
siege
محاصره
siege
محاصره کردن
siege
قلعه
siege
محاصره حصار
siege
احاطه
to lay siege to
گرد گرفتن
state of siege
حالت محاصره
to lay siege to
محاصره کردن
siege mentality
احساس مورد حمله و خصومت بودن
siege mentality
دشمن پنداری همه جانبه
To lay siege to a city .
شهری را محاصره کردن
0To break thru a blockade ( siege ) .
محاصره را شکستن
buffer
بافری که اندازه اش طبق نیاز تغییر میکند
buffer
محلول تامپون
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای داده که در حافظه اصلی خوانده یا نوشته شود
buffer
کل حروفی که قابل نگهداری در بافر هستند
buffer
وسیلهای که به دستورات یا داده ها اجازه میدهد پیش از کامل شدن قبلی داده جدید وارد کنند
buffer
استفاده از فضای ذخیره سازی موقت در پورتهای ورودی یا خروجی تا وسایل جانبی آهسته بتوانند با CPU سریع کار کند
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
buffer
فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
buffer
استفاده از فضای ذخیره سازی موقت تا وقتی که پردازنده یا رسانه آماده پردازش آن شود
buffer
حافظه میانی
buffer
حافظه موقت
buffer
حافظه میانجی
buffer
مدار که سیستم را از آسیب ورودی سایر مدارها یا وسایل جانبی حفظ میکند
buffer
بافر
buffer
تامپون
z buffer
محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
buffer
میانگیر
buffer
سپر
buffer
ضربت خور حائل
buffer
پرداخت کردن
buffer
استفاده از میانگیر
buffer
ضربت گیر
buffer
دافع اطاق خرج
buffer
ضربه گیر بالشتک
buffer
امپلی فایری برای جلوگیری ازتداخل مدارات
buffer
ماشین لرزنده
buffer pool
تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
buffer register
ثبات میانگیر
buffer solution
محلول بافر
buffer stage
مرحله میانگیر
buffer state
دولت حایل
buffer state
دولت کوچکی راگویند که بین دو کشور بزرگ واقع شده و از برخورد وبروز اختلاف بین انهاجلوگیری میکند
buffer stock
ذخیره اتکائی
buffer stock
تامین ذخیره
buffer stock
موجودی ذخیره
buffer memory
حافظه میانیگر
buffer stock
مواد اولیه ذخیره
refresh buffer
یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
output buffer
میانگیر خروجی
oil buffer
ضربت گیر روغنی یا دافع روغنی
off screen buffer
فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
keyboard buffer
حافظه موقت صفحه کلید
keyboard buffer
بافر صفحه کلید
elastic buffer
میانگیر ارتجاعی
storage buffer
میانگیر انباره
elastic buffer
اندازه بافر که طبق نیاز تغییر میکند
disk buffer
بافر دیسک
disk buffer
میانگیر دیسک
buffer storage
حافظه میانگیر
buffer storage
انباره میانگیر
buffer stock
موجودی احتیاطی
buffer tank
تانکرحائل
buffer duo
دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
buffer zone
منطقه پیشگیری
buffer zone
منطقه تامین
buffer zone
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer zones
منطقه پیشگیری
buffer zones
منطقه تامین
buffer zones
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer area
ناحیه میانگیر
buffer body
بدنه دافع
buffer distance
محوطه امنیت
buffer distance
حاشیه امنیت
buffer condenser
خازن میانگیر
buffer chamber
جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
buffer chamber
اطاق خرج
buffer capacity
فرفیت بافر
neutral
بیطرفی
neutral
خلاص
neutral
بی اثر
neutral
خنثی
neutral
بی طرف
neutral
بیطرف
neutral
بدون هیچ وضعیت یا در پایه یا ولتاژ 0
neutral
بدون جانبداری خنثی
neutral
سیستمی که پاس ولتاژ و صفر دست در آن بیانگر اعداد با دیگری 100 است
neutral
بیرنگ
neutral
نادر گیر
buffer-bar
[railway]
ضرب خور
[قطار]
neutral technology
تکنولوژی بی طرف در رابطه با عوامل تولید
neutral technology
تکنولوژی خنثی
neutral tax
مالیات خنثی
neutral tax
مالیات بی طرف
neutral stress
تنش خنثی
neutral stimulus
محرک بی اثر
neutral states
دول بیطرف
neutral state
حالت بی طرفی سیاسی
neutral state
حالت خنثی و بی اثر
neutral stability
پایداری خنثی
neutral stability
پایداری بی تفاوت
neutral terminal
قطب مدار خنثی
neutral transmission
مخابره خنثی
voltage to neutral
ولتاژ اتصال ستارهای
neutral indicator
شاخصسوخت
neutral wire
سیم نول
neutral zone
منطقه بیطرف
neutral zone
منطقه بی طرف
neutral zone
منطقه خنثی
neutral wire
سیم خنثی
neutral wire
سیم صفر
neutral rocks
سنگهای خنثی
neutral wire
سیم وسط
neutral wire
سیم میانی
neutral vowel
صدای له شده
neutral spirits
الکل سفید
neutral soil
خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
grounded neutral
سیم میانی زمین
neutral conductor
سیم میانی
neutral conductor
سیم نول
neutral conductor
سیم خنثی
neutral conductor
سیم صفر
neutral corner
گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
neutral earth
زمین خنثی
neutral earth
زمین کردن نقطه صفر
neutral equilibrium
تعادل خنثی
neutral burning
سوزش دوطرفه حبههای باروت خرج
neutral brick
اجر نسوز
it is u. to remain neutral
بیطرف ماندن کارعاقلانه یامصلحت نیست
neutral color
رنگ بی فام
neutral atmosphere
چوبی اثر
neutral axis
محور خنثی
neutral axis
محور بی تنش تار خنثی
neutral axis
میان تار بی تنش
neutral equilibrium
تعادل بی طرف
neutral equilibrium
تعادل بی تفاوت
neutral pole
قطب خنثی
neutral position
محل بی اثر
neutral position
وضعیت بی باری
neutral position
وضعیت خنثی یا خلاص حالت خلاص یا بی باری
neutral potential
پتانسیل خنثی
neutral red
قرمز خنثی
neutral relay
رله ناقطبی
neutral soil
خاک خنثی
neutral point
نقطه نول
neutral point
نقطه صفر
neutral point
نقطه خنثی
neutral point
نقطه بی اثر
neutral line
خط بی اثر
neutral fibre
تار خنثی
neutral flame
شعله خنثی
neutral ground
سیم زمین خنثی
line to neutral voltage
ولتاژ فازی
neutral service wire
عایقسیممات
neutral rate of interest
نرخ بهره خنثی
neutral density faceplate
صفحه رنگی تلویزیون
phase to neutral voltage
ولتاژ فازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com