Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
English
Persian
arbitral tribunal
دیوان داوری
tribunal of arbitration
دیوان داوری
Search result with all words
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
Other Matches
office-holder
دیوان گر
divan
دیوان
diwan
دیوان
chancellery
دیوان
starkers
دیوان
office-holders
دیوان گر
bureaus
دیوان
tribunals
دیوان
bureau
دیوان
tribunal
دیوان
office-holder
دیوان سالار
financial tribunal
دیوان محاسبات
tribunal
دیوان محاکمات
bureaucracy
دیوان سالاری
supreme court
دیوان تمیز
bureaucracies
دیوان سالاری
prose work
دیوان منثور
prose work
دیوان نثر
poetical works
دیوان شعر
devitry
گروه دیوان
office-holders
دیوان سالار
bureaucratic
دیوان سالارانه
tribunals
دیوان محاکمات
Chief Justice
رئیس دیوان عالی
Chief Justices
رئیس دیوان عالی
high court of cassation
دیوان عالی کشور
assocation justise
مستشار دیوان عالی
high court of cassation
دیوان عالی تمیز
hight court of cassetion
دیوان عالی تمیز
hight court of cassetion
دیوان عالی کشور
supreme court
دیوان عالی کشور
to hold an a
دیوان منعقد کردن
iran u.s. claims tribunal
دیوان دعاوی ایران و امریکا
distinguished investigated by the
رای دیوان عالی کشور
bureaucracies
کاغذ پرانی دیوان سالاری
justice of supreme court
مستشار دیوان عالی کشور
bureaucracy
کاغذ پرانی دیوان سالاری
bureaucrat
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
bureaucrats
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
arbitration
داوری
adjudication
داوری
judgements
داوری
justiceship
داوری
judgments
داوری
umpirage
داوری
judgement
داوری
judgement day
روز داوری
umpireship
داوری حکمیت
frame of reference
چهارچوب داوری
the great inquest
روز داوری
ad hoc arbitration
داوری موردی
value judgment
داوری ارزشی
vermifuge
داوری ضد کرم
infatuated
دارای داوری بد
judgment
داوری دادرسی
d. of judgment
روز داوری
jurisdiction clause
شرط داوری
arbitration committee
کمیته داوری
arbitration clause
شرط داوری
arbitration award
رای داوری
arbitral award
رای داوری
arbitrage
داوری کردن
arbitrable
قابل داوری
appeal to arbitration
توسل به داوری
agreement of arbitration
قرارداد داوری
frames of reference
چهارچوب داوری
adjudicate
داوری کردن
referee
داوری کردن
refereed
داوری کردن
refereeing
داوری کردن
referees
داوری کردن
judgement
دادرسی داوری
judgements
دادرسی داوری
judgments
دادرسی داوری
prejudice
پیش داوری
prejudices
پیش داوری
adjudge
داوری کردن
arbitrate
داوری کردن
arbitrated
داوری کردن
umpiring
داوری کردن
umpiring
حکمیت داوری
adjudicated
داوری کردن
adjudicates
داوری کردن
adjudicating
داوری کردن
arbiter
داوری کردن
umpire
حکمیت داوری
umpire
داوری کردن
umpired
حکمیت داوری
umpired
داوری کردن
umpires
حکمیت داوری
umpires
داوری کردن
arbitrates
داوری کردن
misjudges
بد داوری کردن
misjudging
بد داوری کردن
judges
داوری کردن
misjudged
بد داوری کردن
misjudge
بد داوری کردن
judged
داوری کردن
arbiters
داوری کردن
judge
داوری کردن
judging
داوری کردن
arbitrating
داوری کردن
to hold the scales even
عادلانه داوری کردن
judicial
قطعی داوری کننده
you do me injustice
در حق من درست داوری نمیکنید
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
umpires
داوری عملیات بازرس
umpired
داوری عملیات بازرس
umpire
داوری عملیات بازرس
awarding
حکم هیات داوری
awarded
حکم هیات داوری
prejudge
پیش داوری کردن
references
ارجاع امر به داوری
reference
ارجاع امر به داوری
awards
حکم هیات داوری
umpiring
داوری عملیات بازرس
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
decisions
حکم دادگاه داوری
award
حکم هیات داوری
minaei
از اصطلاحات داوری کاراته
prejudged
پیش داوری کردن
arbitrated
به داوری ارجاع کردن
arbitrates
به داوری ارجاع کردن
prejudges
پیش داوری کردن
arbitrating
به داوری ارجاع کردن
prejudging
پیش داوری کردن
arbitrate
به داوری ارجاع کردن
he judged impartially
بیطرفانه داوری کرد
decision
حکم دادگاه داوری
judges
داوری کردن فتوی دادن
judging
داوری کردن فتوی دادن
judged
داوری کردن فتوی دادن
judge
داوری کردن فتوی دادن
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
which diffrence shall be settled only by
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
international court of justice
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
adjudging
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
داوری کردن محکوم کردن
adjudged
داوری کردن محکوم کردن
doomsday
روز قیامت روز داوری
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com