Dictiornary-Farsi | راست شدن بدن در اوج تاب خوردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
uprise	راست شدن بدن در اوج تاب خوردن


Search result with all words

chinaman	زمین خوردن و بلند شدن توپ توپ انداز چپ- دست بطرف توپزن راست دست
Other Matches

dexiotropic	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous	واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right.	این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional	چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
orthotropous	دارای تخمک راست راست اسه
one two	ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
To lead an idle life.	راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing	معامله راست حسینی راست باز
off	خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face	نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft	فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
swag	تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork	ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
underhook	گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
tumble	غلت خوردن معلق خوردن
tumbled	غلت خوردن معلق خوردن
tumbles	غلت خوردن معلق خوردن
trip	لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped	لغزش خوردن سکندری خوردن
trips	لغزش خوردن سکندری خوردن
right justify	هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
grog	دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
guide left	فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
to drink wine	می خوردن شراب خوردن
half left	فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
true	راست
apeak	راست
wrapover top	راست
right turn	به راست راست
bee line	خط راست
bolt upright	راست
freehearted	رک و راست
forthrights	سر راست
right footed	راست پا
truer	راست
vertical beam	راست رو
dextrorotatory	راست بر
righting	راست
dextrogyrous	راست بر
directly	سر راست
right	راست
upright	راست
righted	راست
candid	راست
right face	به راست راست
vertically	راست
blankly	سر راست
erects	راست
erecting	راست
erected	راست
erect	راست
four-square	رک و راست
turnabout	به راست راست
turnabouts	به راست راست
prick	راست
pricked	راست
pricking	راست
pricks	راست
uninhibited	رک و راست
up front	رک و راست
wrapover dress	راست
sheer	یک راست
straightforward	رک سر راست
straightforward	راست
wooden	راست
straightish	راست
straightish	سر راست
beeline	خط راست
outspoken	رک و راست
straight	راست
straighter	راست
straightest	راست
wrapover skirt	راست
rectilineal	راست خط
plain dealing	راست
plain spoken	یر راست
truest	راست
on end	راست
right back	بک راست
plumply	سر راست
to turn left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
to make a turn to the left [right]	به چپ [راست] پیچیدن
squared	راست حسینی
square	راست حسینی
truthful	صادق راست
truthfully	صادق راست
speak the trurh	راست گفتن
unbend	راست کردن
erected	راست کردن
straight stairs	پلکان راست
rectums	راست روده
rectum	راست روده
truthful <adj.>	راست [با حقیقت]
straight out	راست حسینی
erect	راست کردن
straight bow	کمان راست
sit up	راست نشستن
simon pure	راست حسینی
verities	سخن راست
verity	سخن راست
righting lever	اهرم راست کن
rightable	راست شدنی
ragged right	راست ناهموار
right wing toward	دست راست
A straightforward answer.	جواب سر راست
To become straight.	راست شدن
starboard	سمت راست
it never rains but it pours <idiom>	چپ و راست بد آوردن
rightism	راست گرایی
rightmost	سمت راست
ragged left alignment	هم ترازی راست
right-angled	راست گوشه
rectangular	راست گوشه
right justification	هم ترازی راست
round unvarnished tale	راست حسینی
round unvarnished tale	حرف سر راست
righty	راست دست
orthodoxies	راست دینی
sincere	راست نما
rightmost	راست ترین
right wing to ward	دست راست
partially true	فی الجمله راست
to tell the truth	راست گفتن
squares	راست حسینی
come clean <idiom>	راست گفتن
to the right <adv.>	سمت راست
on the right <adv.>	سمت راست
verisimilitude	راست نمایی
straighten	راست کردن
unbent	راست کردن
straightened	راست کردن
rectangles	راست گوش
rectangles	راست گوشه
rectangle	راست گوش
orthoptera	راست بالان
orthopteran	راست بال
bolted	: راست بطورعمودی
bolting	: راست بطورعمودی
bolts	: راست بطورعمودی
to spoke the t.	راست گفتن
outside right	گوش راست
sheer	راست تند
orthodoxy	راست دینی
to sit up	راست نشستن
orthotropism	راست رویی
bolt	: راست بطورعمودی
orthopterous	راست بال
rectangle	راست گوشه
stand	راست شدن
erects	راست کردن
partially true	تا یک اندازه راست
roll	انحراف به چپ یا راست
rolled	انحراف به چپ یا راست
rolls	انحراف به چپ یا راست
erecting	راست کردن
orthogonal	راست گوشه
orthognathous	راست ارواره
the parting on the right	فرق سر به راست
to come to good	راست امدن
rectilinear	راست خطی
straightening	راست کردن
straightens	راست کردن
upend	راست نشاندن
upended	راست نشاندن
upending	راست نشاندن
upends	راست نشاندن
right <adv.>	سمت راست
hard shouder	شانه راست
unbends	راست کردن
open heartedness	راست بازی
dextrality	راست برتری
right handed	در سمت راست
Z-twist [Z-spun]	راست تاب
righted	درسمت راست
erectile	راست شدنی
right handed rotation	گردش به راست
right arm	دست راست
erectile	راست کردنی
point device	کاملا راست
righting	درسمت راست
erective	راست کننده
eton collan	یقه راست
clockwise rotation	گردش به راست
reef knots	گره راست
counterclockwise	حرکت از راست به چپ
reef knot	گره راست
rectus	ماهیچه راست
cross brace	بادبند چپ و راست
right handed	راست دست
right angled parallelogram	راست گوشه
dextrogyrous	راست گردان
dextrad	راست سویه
dexter	در طرف راست
dextrorotatory	راست گردان
right angled	راست گوشه
deskew	راست کردن
deasil	طرف راست
dextrosal	راست گرد