Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
wall up	رسیدن موج به حداکثر اوج
Other Matches
the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
peaking	حداکثر
outsides	حداکثر
peaks	حداکثر
outside	حداکثر
endurance	حداکثر
peak	حداکثر
maximum	حداکثر
maximal	حداکثر
uttermost	حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
payloads	حداکثر بار
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum price	حداکثر بها
full bore	حداکثر تلاش
full speed	حداکثر سرعت
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum load	بار حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت
flat out	حداکثر سرعت
payload	حداکثر بار
maximum power demand	مصرف حداکثر
high tide	حداکثر مد دریا
peak voltage	ولتاژ حداکثر
high tides	حداکثر مد دریا
maximum density	حداکثر تراکم
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
peak	حداکثر کاکل
peak current	جریان حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximization	به حداکثر رسانیدن
peaking	حداکثر کاکل
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
peaks	حداکثر کاکل
maximum available powere	توان حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum profit	حداکثر سود
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum speed	حداکثر سرعت
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum slope	حداکثر شیب
submaximal	زیر حداکثر
wage ceiling	حداکثر دستمزد
maximum work	کار حداکثر
peak demand	حداکثر تقاضا
supercharge	خرج حداکثر
peak load	بار حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
maximum value	مقدار حداکثر
peak speed	حداکثر سرعت
peak load	حداکثر بار
peak output	حداکثر تولید
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maxvo	حداکثر توان هوازی
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
utmost	منتهای کوشش حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
breaking load	حداکثر تحمل بار
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
flank speed	حداکثر سرعت قایق
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
low tide	حداکثر جذر دریا
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
ultimate compressive strength	حداکثر مقاومت دربرابر فشار
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
capacity load	حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
plimsoll mark	خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
deadweight tonnage	حداکثر تناژ وسیله نقلیه
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
in the groove <idiom>	حداکثر کار را انجام دادن
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
great tropic range	حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
ramp weight	حداکثر وزن ممکن هواپیما
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
layer depth	که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
hard charge	بشدت و حداکثر سرعت راندن
power	حداکثر تلاش در کمترین زمان
payloads	حداکثر قابلیت حمل بار
payload	حداکثر قابلیت حمل بار
powered	حداکثر تلاش در کمترین زمان
powering	حداکثر تلاش در کمترین زمان
throughput	حداکثر فرفیت میزان محصول
powers	حداکثر تلاش در کمترین زمان
brush	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brushes	به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
vertex height	قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
permissible velocity	حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
to rack rent	حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
to put one's best foot formost <idiom>	حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
road capacity	کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
speed limit	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limits	حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
mean distance	فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
transition level	سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
supercharge	خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
great diurnal range	حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
hovering ceiling	حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
optimize	کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
liners	باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
liner	باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
operation exposure guide	حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
decision height	حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
demand price	حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
design load	حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
prudent limit of patrol	حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of endurance	حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
mach trim compensator	دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com