Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
English
Persian
heliotropic
رشدکننده تحت تاثیرافتاب افتاب گرد
Other Matches
heliotropism
رشد کننده تحت تاثیرافتاب
solariums
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solarium
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
bloomy
رشدکننده
crescive
رشدکننده
foliicolous
رشدکننده بر روی برگ
mycelium
رشته رشدکننده قارچ
cryophilic
رشدکننده در حرارتهای پایین
psychrophilic
رشدکننده در درجه حرارت کم سرمازی
queen's weather
افتاب
sunniest
افتاب رو
dislocate
افتاب
dislocates
افتاب
dislocating
افتاب
sun
افتاب
patent to the sun
افتاب رو
photosphere
افتاب
subsolar
در فل افتاب
sunnier
افتاب رو
sunning
افتاب
sunless
بی افتاب
sunshine
افتاب
suns
افتاب
sunny
افتاب رو
sunned
افتاب
german giant swing
افتاب شکسته
roman candle
افتاب مهتاب
eclipse of sun
افتاب گرفتگی
giant circle
افتاب شکسته
dry in the sun
خشکاندن در افتاب
weather beaten
افتاب زده
sunshine
نور افتاب
sunsets
غروب افتاب
vizor
افتاب گردان
sundial
شاخص افتاب
sundials
شاخص افتاب
visors
افتاب گردان
solarization
تابش افتاب
visorless
بی افتاب گردان
broiling sun
افتاب سوزان
chamaeleon
افتاب پرست
chamaeleontis
افتاب پرست
cockshut
غروب افتاب
solarism
افسانههای افتاب
visard
افتاب گردان
giant swing
افتاب یا مهتاب
heliosis
افتاب زدگی
heliotherapy
معالجه با افتاب
heliotrope
گل افتاب پرست
heliotrope
افتاب گرای
p of the sun
طلوع افتاب
sunlight
نور افتاب
heliotropism
افتاب گرایی
p of the sun
نیش افتاب
patent to the sun
افتاب گیر
heliologist
افتاب شناس
sun worshipper
افتاب پرست
girasol
گل افتاب پرست
girasole
گل افتاب پرست
helianthemum
چرخ افتاب
helianthemum
افتاب چرخ
helianthus
گل افتاب گردان
sunshine
تابش افتاب
heliograph
افتاب نگار
visor
افتاب گردان
heliolatrous
افتاب پرست
sun beam
پرتو افتاب
sun burn
افتاب زدگی
sun struck
افتاب زده
sunflower
گل افتاب گردان
turnsole
گل افتاب گردان
sun worship
افتاب پرستی
sunbeams
تیغ افتاب
dawns
طلوع افتاب
dawning
طلوع افتاب
dawn
طلوع افتاب
sunbath
حمام افتاب
sunlike
مانند افتاب
basking
افتاب خوردن
sunshine recorder
افتاب سنج
basked
افتاب خوردن
sunshiny
افتاب گیر
bask
افتاب خوردن
sunward
سوی افتاب
sunup
طلوع افتاب
sunflowers
گل افتاب گردان
basks
افتاب خوردن
streamers
تیغ افتاب
sunstroke
افتاب زدگی
dawned
طلوع افتاب
sunbeam
تیغ افتاب
heliophilous
افتاب دوست
sunbeam
پرتو افتاب
sunburn
افتاب زدگی
sunbaked
افتاب پخته
streamer
تیغ افتاب
sun dried
در افتاب خشکانیده
sunshade
افتاب گردان
sunshades
افتاب گردان
daisies
گل افتاب گردان
daisy
گل افتاب گردان
sunrise
طلوع افتاب
sunbeams
پرتو افتاب
sunrises
طلوع افتاب
sunstruck
افتاب زده
to take the sun
افتاب بخود دادن
solarize
درمعرض افتاب قراردادن
sunshiny
منور از نور افتاب
side screen
چادر افتاب گیر
sung hat
کلاه افتاب گیر
sunbaked
حرارت افتاب دیده
to sun one self
خودرا افتاب دادن
under the sun
در جهان در زیر افتاب
solisequous
تابع گردش افتاب
sun hat
کلاه افتاب گیر
sun dial
افتاب نما مقنطره
helianthus
روزگردک جنس گل افتاب
sunbathing
حمام افتاب گرفتن
bask
حمام افتاب گرفتن
basked
حمام افتاب گرفتن
basking
حمام افتاب گرفتن
basks
حمام افتاب گرفتن
peeps
نیش افتاب روزنه
peeping
نیش افتاب روزنه
peeped
نیش افتاب روزنه
peep
نیش افتاب روزنه
sunflower
گیاه افتاب گرا
sunbathes
حمام افتاب گرفتن
sunbathed
حمام افتاب گرفتن
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
sunflowers
گیاه افتاب گرا
sunlit
روشن از فروغ افتاب
sunbaked
در افتاب خشک شده
sunburn
افتاب سوخته کردن
sunbathe
حمام افتاب گرفتن
tannage
قهوهای در اثر اشعه افتاب
parches
تفتیدن افتاب سوخته کردن
sunning
درمعرض افتاب قرار دادن
parch
تفتیدن افتاب سوخته کردن
sun
درمعرض افتاب قرار دادن
sunned
درمعرض افتاب قرار دادن
suns
درمعرض افتاب قرار دادن
insolation
در مقابل اشعه افتاب قراردادن
sunrise
طلوع خورشید تیغ افتاب
helioscope
دوربین افتاب بینی خورشیدبین
heliograph
دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
ra
خدای افتاب مصریان قدیم
fire opal
گل افتاب گردان عین الشمس
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
heliotrope
گل افتاب گردان ارغوانی روشن
sunrises
طلوع خورشید تیغ افتاب
sun disk
صفحه بالدارمظهر خدای افتاب
sun deck
عرشه افتاب گیر کشتی
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
the sun had parched his skin
افتاب پوست تنش را سوزانده بود
sunlight
تابش افتاب انعکاس نور خورشید
cosmical
برابرباخورشید- مصادف باطلوع وغروب افتاب
apollo
خدای افتاب وزیبایی و شعر و موسیقی
solarize
زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
sticky wicket
زمین بازی خیس که در افتاب خشک میشود
suntan
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntans
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
stockfish
ماهی روغن و امثال ان که در افتاب خشک شده
tan
باحمام افتاب پوست بدن راقهوهای کردن
sunfast
محو نشدنی در اثر نور افتاب رنگ ثابت
havelock
روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
biltong
گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
airglow
روشنایی که در هنگام غروب به علت تابش افتاب به جوزمین پدید می اید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com